در بسیاری از موارد شاهد طرح این بحث بوده ایم که چرا هنرهای سنتی در جامعه ی ما و بخش عمده ای از آن تنها از منظر یک اثر هنرمندانه مورد تامل قرار می گیرد و نقش کاربردی آن کمتر مورد توجه بوده است. و چرا اشیایی که امروزه در زندگی روزمره با ان سرو کار داریم متاثر از هنرهای سنتی ما نیست و در هر صورت یک تفاوت ماهوی بین نوع اشیایی که امروزه در زندگی با آنها سروکار داریم و چیزهایی که در زندگی سنتی با آنها مواجه بوده ایم احساس می شود حل این موضوع را شاید بتوان در این نکته دانست که ما نسبت بین کاربرد اشیاء را با جنبه های هنرمندانه آن بتوانیم درست تشخیص بدهیم. عده ی معتقدند که این دو جنبه در عوض یکدیگرند، یعنی اینکه یکی از آنها می تواند باشد و دیگری می تواند نباشد. به دیگر سخن یک شیء ممکن است تنها جنبه هنرمندانه داشته و کاربردی نباشد و یا اینکه کاربردی بوده و هنرمندهنه نباشد. زمانی هم این دو در کنار یکدیگر قرار می گیرند بدون اینکه ربطی به لحاظ ماهوی با هم داشته باشند در واقع اینها را در همسایگی و همجواری و در عرض یکدیگر می بینیم. در شکلی دیگر، اینها در طول یکدیگرند یعنی یکی در پی دیگری آشکار می شود و در حقیقت شی که به صورت روز مره با آن سروکار داریم ارتقاء مرتبه پیدا کرده و طبعاً جلوه هنرمندانه پیدا می کند.
به نظر می رسد اگر گاهی اوقات حل این معضل و معما، دشوار می شود، به خاطر نومع نگاهی است که ما داریم یعنی وقتی اینها را در عرض هم می بینیم برای ما این تزیینات، مستقل از شیء جلوه گر می شوند و می گوییم که اینها تزیینات شیفرشء را محمل قرار داده اند، تا بتوانند آشکار شوند. اما وقتی آنها را در طول هم قرار می دهیم و یک رابطه ای طولی برقرار می کنیم، در این صورت در ادامه ی هم و یا ارتقاء کیفیت است که آن صورت هنرمندانه آشکار می شود، مثل غنچه و گل ببینید وقتی غنچه می شکفد گل میشود، این طور نیست که چیزی به نام گل و چیزی به نام غنچه وجود داشته باشد، چرا که اینها به نسبت در طول هم قرار می گیرند. مثلاً فرش یک جنبه کاربردی دارد و برای اینکه بتواند فواید کارکردی خودش را ظاهر کند احتیاج ندارد که آن نقوش و ترکیبات رنگی در فرش وجود داشته باشد، بلکه کافی است.حمام گنجعلی خان به نظر می رسد باید به یک نیاز وسیع تری پاسخ بدهد، و آن اینکه هم حجم و هم روح ما در آن شست و شو شود. برای همین حمام رفتن مهم بوده همچنان که غذا خوردن و هرچیز دیگری امر مهمی بوده است. اما امروزه هیچ چیز امر مهمی نیست حمام رفتن اصلاً امر مهمی نیست. غذا خوردن اصلاً امر مهمی نیست چرا هیچ چیز مهم نیست! چون انسان موجود مهمی نیست.
عایق بوده و پرزدار و نرم باشد ورطوبت و حرارت را منتقل نکند و ... هیچ کدام از اینها موکول به این نمی شود که می بایست فرش حتماً منقوش و الوان باشد، زیرا اینها نقشی در جنبه های کاربردی فرش ندارد. شاید به همین دلیل اتس که سنت بین جنبه های هنرمندانه فرش، جنیه های کارکردی خودش را نیز ارائه می دهد. این نوع نگاه که دو موضوع را در عرض هم ببینده به فکری بر میگردد که در دوره معاصر شیوع پیدا کرده و امروز ما هم به آن مبتلا شده ایم. در تفکر امروزی چیزی که معتبر است جهانی است که در آن به سر می بریم یعنی جهان ماده و آن بخشی از وجود انسان که معتبر است پخش حیات دنیوی انسانی است و چون حیثیت دنیوی انسان معتبر شناخته شده هر آن چیزی که با آن مرتبط باشد نیز اعتبار خواهد یافت.
اگر در حیات سنتی ما فرش و لیوان و پنجره و پرده و .... همه یکجور دیگر بودند به خاطر این بود که تعریف انسان، حیات انسان و تعریف جهان و سایر تعاریف تفاوت می کرده است تشنگی را فقط آب مرتفع می کرده و یک عطش دیگر معنوی بوده که باید یک چیزی سیرابش می کرده است سکنی گزیدن در یک خانه یعنی، سکینه پیدا کردن به آرامش رسیدن یعنی در وطن مستقر بودن آن هم برای کسی که اهل این عالم نیست و در هجران در این عالم به سر می برد. اگر ما بخواهیم برای چنین کسی سکینه و راه آرامش وامنیتی ایجاد کنیم باید کارهای دیگری انجام داد و برای اینکه این کارها صورت گیرد آب خوردنش، لباس، پوشیدن معاشرت کردنش و ... معانی دیگری پیدا می کند.
پس حقیقتاً نقش روی فرش پاسخگوی نیازی بوده است.
این نقش، زینتی است الصاق شده به خانه اما اگر در کیفیت حیات سنتی مان زندگی می کردیم این دیگر یک امر الصاق شده نبود بلکه امری حقیقی بود و یک نیاز واقعی را پاسخ می داد.
شما این موضوع را فقط در هنرهای سنتی به شکلی که امروزه تعریف شده یعنی مثلاً در سفال و منسوجات و چیزهایی که امروزه در کارگاه های هنر های سنتی وجود دارد نمی بینید. بلکه در همه شئون زندگی این چیزها دیده می شود. مگر درمعماری ما این طورنیست مگر در رفتار ما این طور نبوده و یا در هر چیز دیگر.
امروزه در معماری مثلاً برای استحمام کردن می گوییم، استحمام کردن چیست؟ بدن ما کثیف شده و زیر دوش بدن را می شوییم و پاکیزه می شویم چون جسم مان را قرار است پاک کردن جسم هم، حقش همین حمام هایی است که در خانه ها وجود دارد بنابراین برای مرتفع کردن این نیازها احتیاجی به ساختن حمام گنجعلی خان نبوده است حمام گنجعلی خان اگر قراربود پاسخگوی این نیاز باشد که صرفاً جسم مادران شست وشو شود، دیگر نیازی نبود که درست شود حمام گنجعلیخان به نظرمی رسد باید به یک نیاز وسیع تری پاسخ بدهد، و آن اینکه هم جسم و هم روح ما در آن شست وشو شود. برای همین حمام رفتن مهم بوده همچنان که غذا خوردن و هرچیز دیگری امر مهمی بوده است اما امروزه هیچ چیز امر مهمی نیست. حمام رفتن اصلاً امر مهمی نیست، غذا خوردن اصلاً امر مهمی نیست چرا هیچ چیز مهم نیست! چون انسان موجودمهمی نیست.
در حیات سنتی ما، انسان موجود بسیار مهمی بود آب خوردنش مهم بود برای اسب یک جایی درست می کردند که آب بخورد و برای او تزیین لازم نبود چون آب خوردن او صرفاً آب خوردن بود. ولی در مورد انسان چون موجود شریف و مهمی است آب خوردنش هم امر مهمی است.
برای اینکه در مورد انسان حق مطلب ادا بشود چاره ای نیست جز اینکه هر شیء ارتقاء کیفیت پیدا کند تا بتواند پاسخگوی مرتبه عالی تری نیز باشد برای همین است که می بینیم در کشور ما هنرهای سنتی دامنه اش گسترده است و هر چیزی که از آن سخت به میان می آید مشمول هنرهای سنتی می شود. مثلاً سنگ آسیاب کارش این است که گندم را تبدیل به آرد بکند آیا آنجا هم بستر های سنتی است؟ حتی اگر با تلقی امروز آن را نگاه کنیم و بگوییم که هنرهای سنتی جایی است که تزیینات در آن ظاهر شده و مشمول هنرهای سنتی می شود من سنگ آسیابی دیدم که تزیینات زیادی داشت می گفتند که گندم را برای چه کسی آرد می کنید برای انسانی که موجود بسیار شریفی است برای انسانی که خلیقه...است. برای انسانی که اگر هیچ چیز در عالم مشمول انالله و انا الیه راجعون نشود بلا تردید انسان مشمول این آبه می شود. از نزد خدا آمده و به نزد او برمی گردد و خداوند در مورد او می گوید نفحت فیه من روحی یعنی از روح خودم در او دمیدم.