«گنبد»
از آنگاه که مردمان غارها و اشکفت های کوهساران را رها کردند و در دامنه کوهها و میان دشتها پراکنده شدند نخستین چیزی که ناگزیر از فراهم کردن آن بودند سرپوشیده هائی بود که بتواند مانند غار پناهگاه آنان باشد.
اگر چه در روزهای نخستین نیاز به شبستانهای گسترده نبوده و همین که پناهگاهشان خانواده کوچکی را در زیر آسمانه خود جای می داد خشنود بودند ولی دیری نپائید که خانواده های کوچک بهم پیوسته و دسته و گروهائی را تشکیل دادند که کند کوچکی که در دل زمین کنده بودند یا آشیانه و کلبه مختصری که با چوب و شاخ و برگ و خار و خاشاک برپاشده بود نمی توانست دسته یا گروهی را سرپناه باشد و نیاز به سرپوشیده های گسترده، دیرک و ستون را پدید آورد و شبستانها، نهانخانه ها و تالارهای چهلستون، به جای کلبه نئین و چپرهای چوب پوش و کندههای غار مانند نشست. ولی وجود تعداد زیادی دیرک و ستون ( که طبعاً در آغاز بسیار به هم نزدیک بود) مانع دید می شد، بویژه هنگام برگزاری آئین ها و جشن ها و میهمانیها این کاستی بیشتر به چشم می خورد. به همین دلیل نخست کوشیدند تا آنجا که میسر است ستونها را از همدیگر دور کنند. برای اینکار ناچار به فراهم کردن فرسب ها و تیرهای سخت و استورا کشیده شدند. ولی باز هم ناتوانی تیرهای چوبین در بردن بار دهانه های بزرگ کار را دشوار می کرد این بود که پوشش دهانه های بزرگ بیستون آرزوی معماران روزگار باستان شد.
ساختمان تالار چهلستون در جهان کهن، نمونه های بیشماری داشت. ولی برای نخستین بار در ایران و در شهر پارسه یا تخت جمشید بود که با فراهم کردن چوب کنار از جاهای دوردست (مانند جبل عامل) و فرسب و لته و تختهچوب چُندن و ساج از گنداره ، معمار یا رازیگر پارسی توانست فاصله دو ستون را تا حداکثر ممکن (یعنی در حدود شش گز- نزدیک 4/6 متر) برساند. در حالی که پیش از آن در چهلستون و ستاوندها کمتر گاهی سطبرای ستونها بیش از فاصله میان آنها بود (مانند معابد مصری).
اگر چه این پیشرفقت بسیار چشمگیر بود ولی ایرانی به آن خشنود نشد و برای برگزاری جشنها و بارهای شاهانه چیزی گستردهتر و پیشرفتهتر آرزو میکرد پس از یورش خشمگینانه و دژخیمانه اسکندر ویرانگر به ایران، با اینکه امید داشت ایران و آسیا را یونانی کند و فرهنگ باختری را به زور در خاور زمین فرمانروا سازد جز چند مودر معدود (مانند آتشکده خوزهه) که تا حدودی از سرستون های معروف به (ایونی- یوینک) استتفاده شده بود معماری یونان هرگز نتوانست در ایران جای گرم کند (این نکته ننیز جالب توجه است که نمونه کلیه سرستونهایی که امروز به نام توسکان و درویک و یونیک معروف شده در استودانها و پرستشگاههای کهن ایران مانند فخریکه و سکاوند و قزناپان و داو-دختر و در روزگاری بسیار کهنتر از دوران درخشش معماری یونان به کار گرفته شده و بخوبی میتوانند خاستگاه خود را نشان دهد. از همان روزهایی که شاهنشاهی هخامنشی فرومیافتاد معماران ایرانی بر آن شدند که طاق و گنبد را (که پدیده طبیعی و خاص معماری ایران است) جانشین تختبام و خرپشته چوبین کنند. چه آوردن چوب سدر از جبل عامل و ساج از گنداره همیشه میسر نبود و در جنگلهای تنگ و جلگههای درندشت هم چوب سخت و استوار و کشیده بزحمت فراهم میشد (اگر چه در جنگلهای انبوه شمال و جنوب تا اندازهای به دست میآمد) از آن گذشته وجود موریانهای به نام ترده در بسیاری از نقاط ایران کاربرد چوب را کاری بیمنطق و گاهی بسیار خطرناک جلوه میداد.