مقدمه:
بعد از جنگ سرد شاهد ظهور طیف جدیدی از حاکمیت در آمریکا بودهایم که از آنها به عنوان محافظهکاران یاد میشود. آنها معقتدند بعد از فروپاشی شوروی، آمریکا تنها ابر قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در جهان بوده و باید از این قدرت بنحو احسن استفاده نماید و تمامی کشورها به نوعی در سلسله مراتبی که آمریکا مشخص میکند، جای گرفته و نقش تعیین شده خود را ایفا نمایند. ابراز اظهاراتی نظیر «تقسیمبندی کشورها به خیر و شر» «جدا نمودن کشورهای به خودی و غیرخودی» تعیین کشورهایی به عنوان «محور شرارت» و امثالهم توسط مسئولین وقت آمریکا، در این راستا ارزیابی میشود. حمله به افغانستان و عراق (که بدون اجماع جهانی انجام شد) نمود عملی و اجرای سیاست را شفافتر مینماید.
بطور خلاصه میتوان دیدگاه محافظهکاران جدید (یا راستهای افراطی) آمریکا را شامل موارد زیر دانست.(1)
اعتقاد به نظام تکقطبی (بجای دو قطبی یا چند قطبی) که در این نظام آمریکا سطرهی تمام عیار بر جهان خواهد داشت.
تغییر معادلات و قوانین بینالمللی، مربوط به دوران جنگ سرد بوده و در وضعیت تک قطبی، توان اداره جهان را ندارد.
اعتقاد به جنگ پیشگیرانه برای نیل به منابع و مصالح ملی و بر خلاف استراتژی بازدارندگی که مربوط به جنگ سرد است، آنان اعتقاد دارند چون ماهیت دشمنان آمریکا تغییر نموده و از روشهای مخفی برای ایراد ضربه به منابع آمریکا استفاده میشود لذا آمریکا مجاز است قبل از آنکه آنان بخواهند وارد عمل شوند علیه آنان دست به حمله بزند. در این زمینه میتوان به موارد متعددی از جمله، حملهی موشکی آمریکا به کارخانه داروسازی سودان اشاره نمود.
بیتوجهی به افکار عمومی جهان که اعتقاد آنان بر اقناع افکار عمومی نبوده بلکه میخواهند مردم را بترسانند تا به آنان احترام بگذارند.
ارتباط استراتژیک با اسرائیل که هرگونه فشار بر دولت اسرائیل را مخالف مصالح و منابع ملی آمریکا تلقی مینمایند بخصوص اینکه تعدادی از تئورسینهای این استراتژی از جمله مایلک لیدن،(2) دیکچنی، دونالد رامسفلد، گلاسوایت و ریچارد پرل از لابیهای صهیونیسم هستند. مهمتر آنکه محافظهکاران جدید اعتقاد به صهیونیسم مسیحی یا صهیونیسم آمریکایی دارند.
از نظر آنان دشمنان براساس نظریهی برخورد تمدنها شامل اسلامگرایان شیعه در ایران و لبنان، اسلامگرایان سنی در کشورهای عربی و اسلامی (بخصوص القاعده، حماس، جهاد اسلامی و …) نظامهای بعثی در عراق و سوریه، نظامهای کمونیستی در کرهشمالی و کوباست. هر چند ظهور محافظهکاران جدید بعد از جنگ سرد مخالف این نظریه بوده است ولی آنان بعد از حاکمیت جمهوریخواهان (جرج بوش پدر و بخصوص جرج بوش پسر) اجازه عملیاتی شدن تئوریهای خود را یافتند. حادثه 11 سپتامبر نیز باعث جهش عظیمی در اجرای این سناریو گردید. بطوریکه حمله آمریکا به افغانستان و عراق میسر گردیده و تهدیدات مختلف علیه ایران، سوریه، کرهشمالی و عربستان علمی شد. بر همین اساس آمریکا از حمله نظامی اسرائیل به سوریه (مهرماه 1382) بطور آشکار حمایت و پشتیبانی نمود.
یکی از کشورهایی که قبل از جنگ سرد و بخصوص در دوران جدید از نظر آمریکا جزء دشمنان استراتژیک آمریکا و اسرائیل بوده، جمهوری اسلامی ایران است. این دشمن در دیدگاههای محافظهکاران جدید مبنی بر، مقابله شدید با مخالفین آمریکا و اسرائیل که بطور مشخص از ایران و سوریه نام برده میشود، روشنتر میگردد. علاوه بر آن ایران جزء یکی از محورهای سیاست آمریکا در خاورمیانه محسوب میشود و چون هم از ذخایر سرشار نفت و گاز برخوردار بوده و هم با سیاستهای اسرائیل مخالفت مینماید و مهتر اینکه جمهوری اسلامی ایران از جمله مراکز عمدهی اسلامگرایی در خاورمیانه است. از طرفی ایران مرکز اسلام شیعی بوده که براساس نظریه برخورد تمدنها، مقابله با تهدیدات ناشی از آن در استراتژی آمریکا به صراحت قید شده است.
آریل شارون در این زمینه اظهار داشته: پس از عراق نوبت ایران، لیبی و سوریه است … حتی در زمانی که توجه آمریکا به موضوع عراق متمرکز است، نباید ایران را فراموش کرد.(3)
حال این سئوال به ذهن متبادر میگردد که: جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با تهدیدات نظامی آمریکا از چه راهکارهایی میتواند استفاده نماید؟ هر چند بعضی از صاحبنظران مقابلهی نظامی آمریکا را با ایران به صلاح نمیدانند و راهکارهای دیگری از جمله راه سیاسی و فرهنگی را تجویز مینمایند ولی بنظر میرسد یکی از گزینههای هیأت حاکمهی آمریکا حمله نظامی به ایران است. که البته در صورت حمله نظامی از شیوههای مختلفی استفاده خواهد نمود.
علاوه بر آن از نظر تئوری و نظری این موضوع برای اندیشمندان قابل توجه است که بدانند جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با تهدیدات نظامی آمریکا از چه راهکارهایی میتواند استفاده نماید. اهم این راهکارها ذیلاً تشریح میگردند.
1- راه کار سیاسی:
اندیشمندان علوم امنیتی نظریات مختلفی را در باب امنیت ملی ابراز نمودهاند. از جملهی این نظریات، نظریه واقعگرایان و ذهنگرایان است. واقعگرایان تأمین امنیت ملی را تنها از طریق افزایش قدرت نظامی دنبال نموده و ذهنگرایان این موضوع را از طریق صلح، دوستی، همکاری، وابستگی متقابل و امثالهم پی میگیرند. در صورت تهاجم نظامی آمریکا علیه ایران میتوان ضمن بهرهگیری از نظریات فوق در دو محور از راهکار سیاسی استفاده نمود:
الف- قبل از حمله نظامی:
آنچه مسلم است قدرتهای کوچک در قبال قدرت بزرگ از نظر نظامی و تسلیحات جنگی، قابل قیاس نیستند نیستند و در یک جنگ متعارف قطعاً با ضربات جبرانناپذیری مواجه خواهند شد. در این زمینه عراق نمونه بارزی محسوب میشود لذا اینگونه کشورها نباید به آسانی و خیلی زود با قدرتهای بزرگ وارد کارزار شوند و تا جایی که ممکن است باید از جنگ با آنها اجتناب نمایند. یکی از این راهکارها بکارگیری دیپلماسی آشکار و پنهان و استفاده از اهرم سازمانهای بینالمللی، بخصوص سازمانهای غیردولتی(ها) میباشد. در حقیقت در راه کار سیاسی وزارت امور خارجه و شورای عالی امنیت ملی بعنوان ستاد عملیاتی راهکار سیاسی به ایفای نقش خواهند پرداخت. نظریات امنیت ملی نیز این موضوع را تأیید مینماید. چون وقتی کشوری مانند آمریکا از قدرت نظامی قابل توجهی برخوردار باشد به دنبال اجرای نظریهی رئالیسم در باب تأمین امنیت ملی است. به عبارت دیگر امنیت ملی را با ابزار نظامی تأمین مینماید.
به همین جهت است که کشورهای کوچکتر در قبال تئوری رئالیسم، تئوری پلورالیسم را دنبال مینمایند. این موضوع به نحو جالبی در سخنان آقای خاتمی تجلی یافته است. در اوج تهدیدات آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران و بخصوص بعد از حادثه 11 سپتامبر، ایشان در پاسخ به تهدیدات نظامی آمریکا از جملاتی که همگام با این نظریه است، استفاده نمودهاند.
از جمله اینکه «اگردر میان ملتها، دولتها و کشورها دوستی، همدلی و تفاهم وجود نداشته باشد و هرکس تنها در پی کسب منفعت خود باشد، در این صورت نمیتوان به صلح و امنیت جهانی چندان امیدوار بود» و یا اینکه «کسب منفعت و دفاع از منابع ملی را هم میتوان از طریق عدالت و صلح به دست آورد» همچنین آقای خاتمی از لزوم «مبارزه با تروریسم و همگرایی در عرصه جهان» به عنوان خبرسازترین موضوعات پس از 11 سپتامبر یاد کرد و با دعوت از اندیشمندان و خیرخواهان جهان برای تأمل درباره دو نظریهی ائتلاف برای جنگ و ائتلاف برای صلح بر پایهی عدالت، گفت: «منطق ائتلاف جهانی برای جنگ، منطق قدرت نظامی و شعار استیلا طلبی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بعد از دوران جنگ سرد و پایان جهان دو قطبی و سیاسی برای رسیدن به پندار جهان تکقطبی است».(4)
در همین زمینه میتوان به ابعاد دیگر این راهکار که شامل استفاده از جنگ روانی و تبلیغاتی برای اقناع افکار عمومی در داخل و خارج از کشور میباشد اشاره کرد. اقناع افکار عمومی در داخل کشور موجب افزایش همبستگی ملی گردیده و عامل بازدارنده در قبال تهدیدات نظامی محسوب مقابله خواهد شد.