مقدمه:
عظمت حماسه ملی ایران، پیش از هر چیز در روح پهلوانی، و تمرکز رویدادهای آن حول یک محور قهرمانی، متبلور است. عنصر نیرومند ذهنی آن، که در آرایش حماسی نبرد میان نیک و بد و ایران و توران تجسم یافته است، اساساً اوج و فرود خود را در نهاد پهلوانی و هیأت مرکزی و نیروی اصلی آن به ظهور میرساند.
نسلهای مختلفی از پهلوانان، پی در پی به کوشش برمیخیزند، خویشکاری میورزند، پیروز میشوند، شکست میخورند، نامآور میشوند، به فراموشی میگرایند، تا ذات انسان حماسی، که تجسم نهایی خود را در جهان پهلوان مییابد، باقی بماند. جهان پهلوان نیز مانند پهلوانان دیگر، دوره به دوره، فرامیآید تا عظمت کارکرد آدمی را در قهرمانی و افتخار بنمایاند. در این راه اگرچه کارکرد اصلی پهلوانان یگانه و بیدگرگونی یا خدشهناپذیر میماند، کاراکتر و کنش و روابط شخصیتی آنها متفاوت میشود، تنوع میپذیرد، و گسترش مییابد.
از اینرو برای آنکه کنش فردی و چگونگی رویداد های حماسی و نوع آنها در شاهنامه بهتر ادراک شود، جا دارد که از راه رویکردی تشریحی، به بیان وضع و تنوع و شاخهها و عناصر تشکیل دهنده نهاد پهلوانی بپردازیم، تا زمینه لازم برای جستجوی روابط افراد و چگونگی رویدادها و اهداف زندگی پهلوانی فراهم آید. تأکید میکنم که در این بحث بیشتر به طرح یک نمودار از مشخصات و مختصات پهلوانان خواهم پرداخت، تا به تبیین و تحلیل همهجانبه و ریشهشناختی.
بسیاری از مسائل پهلوانان ایران چه از لحاظ ریشههای اساطیری و پیوندهای تاریخی[1]، و چه از بابت مشخصات «زندگی و مرگ» آنان تاکنون به وسیله صاحبنظران مختلفی بررسی شده است. همچنانکه از برخی رویدادها و داستانها نیز تحلیلهای ارزندهای صورت گرفته است.[2] در نتیجه طرح این بحث از آن رو تا آنجاست که بتواند حضور ترکیبی پهلوانان را با وضوح بیشتری مشخص کند. و حضور آنان را «تمامیت» حماسه ملی بازنمایاند.
مجموعه داستانهای حماسی شاهنامه را در نخستین نظر میتوان نشأت یافته از سه دوره و حوزه قهرمانی دانست، که هم از بابت تاریخی و هم از بابت جغرافیایی، و هم از نظر تفاوتهای آیینی و ذهنی و خاندانی، نمودار زندگی اقوام مختلف در تاریخهای مختلفی از حیات ملی ایران زمین است.
اما همه رویدادها و کنشهای فردی مربوط به این حوزهها و دورهها، بر دو محور اصلی متمرکز شده است:
الف- محور آیینی و اخلاقی که در نهایت از تنظیم بنیان اساطیری و اخلاقی نبرد و تکرار نمونههایی از آن در دورههای مختلف جدا نیست، و اهداف سیاسی، ملی، آیینی، اخلاقی را دنبال میکند.
ب- محور قهرمانی که همه تنوع زندگی قهرمانی را در طول دورهها و موقعیتهای گوناگون، در یک هیأت و هویت مرکزی گرد میآورد. و به طرح و تبیین ارزشها، روشها، رفتارها، کنشها و روابط انسانهای حماسی میپردازد. اگرچه این انسانهای حماسی از هر راه که شده غالباً به یک ریشه آیینی و اساطیری و مقدس میپیوندند، و در نتیجه انگار تمام آنان و تمام شاهان و … از یک رگ و ریشه برآمدهاند.
پهلوانان و خاندان ها
این سه بخش اصلی داستانهای پهلوانی را چنین نامیدهاند و معرفی کردهاند:
1- داستانهای حماسی اوستایی. که قهرمانانش اساساً شاهان کیانیاند؛ که از آنان در اوستا نیز یاد شده است. این رشته داستانها کلاً سلسله حماسههای کیانی و پیشدادی را دربرمیگیرد، که مطرح شدن آنها در یشتها، نشان قدمت تاریخی آنها تا حدود زمانهای پیش از زردشت است و به دوره پیوندهای ذهنی هند و ایرانی میانجامد. قهرمانان این دسته از کیومرث تا گشتاسپ و بهمن را شامل میشود.
2- داستان های حماسی سکایی که خاندان سیستان را دربرمیگیرد. که شرح قهرمانیهاشان علاوه بر شاهنامه در شمار دیگری از منظومههای حماسی مانند جهانگیرنامه، برزونامه، فرامرزنامه و … نیز بیان شده است. و مجموعاً از زندگی اقوام سکایی حکایت میکند که بخشی از آنها در سیستان جایگزین شده بودهاند، و محور پهلوانی حماسه ملی ایران نیز شدهاند، و حرکت اصلی حماسه به زندگی پرتحرک و خطیر و افتخارآمیز آنان سپرده شده است.
3- داستانهای حماسی اشکانی. که از خاندانها و پهلوانان و شاهان و شاهزادگان دوره اشکانی حکایت دارد. حماسه اینان در دوره اشکانی پدید آمده، و در حقیقت حضور فعال و گسترده و شرح قهرمانیها و افتخارات آنان در داستانهای پهلوانی جای خالی آنان را در بخش تاریخی شاهنامه پر کرده است.[3] یکی از بزرگترین نمودهای خاندانی این گروه، گودرزیانند، که شاهنامه از کثرت و تنوع قهرمانیهای آنان سرشار است. این پهلوانان که اساساً در شمار سرزمین ایران میزیستهاند، چندان گسترده و مشهور بودهاند که بارها اعمال و رویدادهای پهلوانی دیگری نیز به آنان منسوب شده، که در اصل قهرمانان دیگری داشته است.
لازم به یادآوری است که به ازای وجود هر یک از این گروهها، دشمن و اردوی بدی نیز تنوع میپذیرد، و دیگرگون میشود. اما در نهایت حول دشمنیهای تورانی، تازی، رومی متمرکز میگردد.
از اسناد و اخباری که از ایران پیش از اسلام باقی مانده است برمیآید که این سه رشته داستانهای گوناگون حماسی در زمان ساسانیان، در میان ایرانیان اشاعه داشته است، و حتی در باب هر یک کتابهایی نیز موجود بوده است. اما قوم ایرانی بدون وجه تمایزی با تمام این داستانها هماهنگ و همخوی بوده است. در هر یک بخشی از کششها و گرایشهای درونیش را میجسته، و با هر یک بخشی از آرزوها و خواستهایش را زنده نگه میداشته است. و مجموعه آنها را نموداری از کل زندگی متنوع و متفاوت، اما به هم پیوسته و متجانسی میدانسته است که در این سرزمین جاری بوده است، و به رغم همه تضادها و تعارضهای درونیش از نوعی وحدت و هماهنگی نیز برخوردار بوده است.
بدین ترتیب بیش از صد و پنجاه پهلوان و شاه و … در نیمه نخست و غیرتاریخی شاهنامه گرد آمدهاند، تا کل ماجراهای حماسه ملی را تصویر کنند. از این یکصد و پنجاه تن، شماری پادشاهند، که رهبری آیینی و سیاسی نبرد بزرگ را برعهده دارند، و از دوره کیومرث که هم نخستین انسان و هم نخستین پادشاه ایرانی است، تا بهمن فرزند اسفندیار که مفصل بخشهای حماسی و تاریخی شاهنامه است، در پی هم میآیند و میگذرند. و گاهی خود یا فرزندانشان کنش معینی در رویداد ویژهای مییابند، که یا در مسیر نبرد بزرگ، و یا در زندگی حماسی، گره ویژهای پدید میآورد یا میگشاید. مانند سیاووش که مفهوم تازهای از جنگ و صلح را به حماسه ارائه میکند، و اسفندیار که روایتی از جابهجایی کارکردها را در حماسه بیان میکند.
اما پهلوانان، پیکره بزرگ و توانمند حماسه را میسازند. و به اعتبار نقش و رابطهشان در رویدادها به چند دسته تقسیم میشوند:
1- پهلوانان اصلی و جریانساز، که داستان اصلی حماسه در کل حیات آنان پیگیری میشود،و قهرمان بسیاری از رویدادهایند. شمار اینان اندک است. مانند زال، رستم، گودرز و … که در مرکز نهاد پهلوانی قرار دارند، و رستم شاخص اصلی آنهاست، که صورت تکامل یافته جهان پهلوان است.
2- پهلوانان رده دوم که یا رویدادی ویژه به آنها اختصاص یافته است، و یا حضورشان از جنبههای مختلف قهرمانی حکایت میکند؛ و در مجموع نهاد پهلوانی را استوار میدارند. مانند سهراب، گیو، بهرام، بیژن و … اینان در دوره دراز آمیختگی، چهرههای مشخصی از اردوی نیکی و عوامل مؤثری در نبرد بزرگند. و برخی از آنان چهرههای پهلوانی در اردوی بدیاند و با تنوع شخصیتی و خصلتها و کنشهای گوناگون، هم خاندانهای مختلف را نمایندگی میکنند، و هم ویژگیهای انسان حماسی را به نمایش میگذارند.
3- پهلوانان کوچک و بزرگ بسیار دیگر، که جزء آرایش حماسی، نهاد پهلوانی، و موقعیت عمومیاند. اینان که شمارشان به بیش از صد تن میرسد، گاه تنها نامی در شمار پهلوانانند، و گاه در گیرودار نبردهای گوناگون چهره مینمایند، و رزمی یا کنشی به آنان اختصاص مییابد، و دیگر سخنی از آنان نیست. همچنانکه پیش از آن نیز از آنان سخنی نبوده است.
این گروه عظیم پهلوانان، در مجموع ارزشها و اهداف و منشها و روشهای پهلوانی را ارائه میکنند، و علت وجودی خود را در رفتار و کردار معینی آشکار میدارند. صفات و روحیات انسانی اینان، اساساً از آغاز ورود به حماسه تا فرجام خویش ثابت است. شخصیت آنان تابع تحول و دگرگونی نیست. همانطور که آمدهاند، میروند. برخی از آنان غالباً نمودار یک صفت و خصلت معین و ثابتند. گودرز از هنگامی که پا به حماسه میگذارد پیری خردمند و پهلوانی راهنماست. و توس همیشه نمایانگر چهرهای تندخو، کمخرد، خودپسند است. بیژن جوانی است هیجانزده و مغرور و بیتاب. و گرسیوز، تجسم حسادت و فریب و پشت هماندازی و سخنچینی است.
عدهای نیز در دل رویدادها یا رویدادی، منشی را عرضه میکنند و میگذرند، مانند بهرام که نمایانگر شخصیتی درونگرا و اندیشمند است، و خوی و خصلت خود را در یک رویداد به ظهور میرساند. پشوتن که عقل منفصل اسفندیار است، گرد آفرید که برق زیبایی و دلاوری گذرایی است و گویی تجسم مردانهای از زن را در ذهن پهلوانان نمایان میکند.
از سویی این پهلوانان گوناگون، که انگار در ریشه و ذات خاندانی خود همه به نوعی به یک اصل میپیوندند، از حضور اقوام و دورهها و خاندانهای گوناگون حکایت میکنند. و مسأله تنوع قدمی و تاریخی، و قدرتهای پراکنده محلی را مطرح میکنند. این خاندانها و شاخههای جدا از هم، بر حضور اجزاء درونی یک ملت دلالت دارند و هر یک بسته به نیرو و اعتبار و اهمیت و گسترش خویش، رابطه ویژهای با قدرت مرکزی دارند.