وقتی موجوداتِ مشهود خود را در جهان با دقت مینگریم، بخوبی درمییابیم که آنها از نظر کمالات وجودی (آثار و منشأ آثار نوین) برابر نیستند و آثار وجودی بعضی بر آثار وجودی بعضی دیگر برتر و بیشتر است.
موجوداتی را که در اطراف خود میبینیم از این نظر به چهار دسته تقسیم میشوند:
-1 جمادات یا موجودات بیجان مانند انواع سنگها، گازها و مایعات که دارای آثار وجودی خاصی هستند و به بعضی از آنها اشاره میکنیم: جمادات حجم دارند یعنی فضا اشغال میکنند، وزن دارند، رنگ دارند، بو دارند، خواص عنصری مختلفی دارند و...
-2 نباتات یا گیاهان که دارای کمالات و آثار وجودی بیشتری نسبت به جمادات میباشند یعنی علاوه بر اینکه آثار وجودی جمادات را دارند، دارای آثار وجودی مخصوصی هستند که جمادات فاقد آنها میباشند. از قبیل: نباتات رشد و نمو دارند، تغذیه میکنند، تولیدمثل میکنند، تا اندازهای دارای حس و حرکت هستند و از وضعیت ضعف اندام به قدرت بدنی زیاد میرسند. ناگفته نماند که نباتات علاوه بر این آثار ویژه، در بعضی آثار جمادی مثل رنگپذیری و داشتن بو، از جمادات قابلیت بیشتری نشان میدهند و تنوع رنگها و بوها در گلها و میوهها دیده میشود. بنابراین گیاهان از نظر کمال وجودی برتر از جمادات هستند.
-3 حیوانات که دارای کمالات و آثار وجودی بیشتری نسبت به گیاهان و جمادات میباشند و علاوه بر آثار وجودی جمادات و گیاهان، دارای وجودی مخصوص هستند که دو قسم قبلی فاقد آنند. از قبیل اینکه حیوانات شعور و اراده دارند، کار و تلاش میکنند، همسرگزینی و مسکنگزینی دارند، دارای شهوت جنسی و غضب هستند، در بعضی از انواع آنها زندگی اجتماعی وجود دارد، در زندگی اجتماعی دارای تقسیمبندی و مراتب شغلی، تفریح و اجتماعی مختلف هستند. به عبارت دیگر رتبه و مقام و پَستی و برتری شغلی در بین آنها وجود دارد. از حریم خود و خانواده خود در برابر خطرات و دشمنان، محافظت میکنند. از حریم همنوع و حتی گاهی غیرهمنوع در برابر خطرات و دشمنان دفاع میکنند. در بین حیوانات همنوع و گاهی غیرهمنوع جهت گذراندن زندگی، تعاون، همکاری و خدمات متقابل و مسالمتآمیز دیده میشود. تا اندازهای قابل تربیت هستند یعنی تربیت محدود میپذیرند. دارای احساسات و عواطفند. در آنها صفات روحی خوب و مثبتی که ما در زندگی از آنها به اخلاق تعبیر میکنیم در انواع مختلفشان دیده میشود؛ صفاتی از قبیل وفاداری، امانتداری، خدمت به همنوع، نجابت و...
-4 انسان. انسان از آن جهت که انسان است و اشرف مخلوقات میباشد، نه جماد است، نه نبات است و نه حیوان. این بدان معنا نیست که فاقد کمالات و آثار وجودی جمادات، نباتات و حیوانات است، بلکه بهمعنای این است که آنچه مایه انسانیت انسان و شرافت او بر سایر موجودات است امری غیر از کمالاتوجودی سه قسم گذشته است. چرا که انسان در آن آثار وجودی با سه قسم دیگر مشترک است و فضیلتی در آنها ندارد. فضیلت و شرافت یعنی برتری، و برتری یعنی داشتن چیزی که در دست دیگران نباشد. بنابراین نمیتوان فضیلت و برتری
انسان بر سایر موجودات مشهودمان را به داشتن کمالات جمادی، گیاهی و حیوانی بدانیم. هرچند انسان در ظهور آن کمالات از خود قابلیت بیشتری نشان دهد، زیرا قابلیت بیشتر داشتن در یک کمال، آن کمال را از حقیقت و مرتبه خود خارج نمیکند. بهعنوان مثال اگر انسان در غضب و یا شهوت جنسی قابلیت بیشتری نسبت به حیوانات از خود نشان داد هرگز غضب و شهوت از مرتبه کمالات حیوانی فراتر نمیروند و به مرتبه یک کمال انسانی نمیرسند. به عبارت دیگر انسان فقط توانسته یک کمال حیوانی را بیشتر از خود حیوانات نشان دهد، نه اینکه شهوت و غضب کمال انسانی شده باشند. در این صورت میگوییم انسان یک حیوان قویتر است. همچنین وقتیکه انسان دارای قدرت بدنی زیادی میشود میگوییم او یک گیاه قویتر شده نه یک انسان بهتر. به عبارت دیگر همانطور که گفتیم قدرت بدنی یک کمال گیاهی است نه یک کمال انسانی؛ یعنی اگر انسانی از نظر قدرت بدنی قویتر از دیگران بود، او فقط در یک صفت گیاهی قویتر است نه اینکه انسان بهتری است و در انسانیت بالاتر است. همچنین است وقتی انسان لباسی زیبا و رنگارنگ و فاخر بر تن میکند، میگوییم او یک کمال گیاهی را به استخدام درآورده و مورد استفاده قرار داده است نه اینکه او با پوشیدن لباسی زیباتر و با جنسی بهتر و یا برخورداری از قیافه و صورتی زیباتر، در انسانیت و شرافت از دیگران پیشی گرفته باشد.چرا که برتری حقیقی انسان به برتری در حقیقت انسانیت و آن آثار و کمالاتی است که ویژه اوست و در حیوانات و گیاهان و جمادات یافت نمیشود، که اگر در آنها یافت شود آن کمالات دیگر کمال ویژه انسانی محسوب نمیشوند بلکه جزء کمالات مشترکند.اگر قایل به برتری انسان نسبت به سایر موجودات باشیم و او را اشرف مخلوقات بدانیم که چنین نیز هست، بدین معناست که در انسان کمال یا کمالاتی وجود دارد که در سایر موجودات قبلی نیست والا برتری و شرافت او معنا نداشت.
با توجه به مطالب گذشته به این نتیجه میرسیم که انسان جماد، گیاه و حیوان نیست. بنابراین اگر آثار و کمالاتی که در حد کمالات این سه قسم هستند از خود نشان داد در مرتبه همانهاست و هیچ فضیلتی از نظر انسانی بر سایر انسانها ندارد. مثلاً از آن جهت که شهوت جنسی دارد و تمایل به جنس مخالف پیدا میکند و همسرگزینی میکند، یک حیوان است و نیز از آن جهت که کار و تلاش میکند، مسکنگزینی دارد، زندگی و مشارکت اجتماعی دارد، در سلسله مراتب اجتماعی بالا میرود، به همنوع خود کمک و خدمت میکند و دارای بعضی از صفات اخلاقی نیکو و پسندیده است، یک حیوان خوب است، چراکه همه اینها در حیوانات نیز یافت میشود. همچنین وقتیکه رشد میکند و قدرت بدنی فوقالعادهای (مثلاً در اثر ورزش) پیدا میکند و یا دارای صورتی زیبا میشود و زیباییها را به استخدام درمیآورد، یک گیاه خوب است، چراکه همه اینها در گیاهان نیز یافت میشود.
انسان چیست؟
منظور از مختصات انسان یعنی چیزهایی که فقط در انسان وجود دارد و جماد و گیاه و حیوان را به کمالات ویژه راهی نیست. انسان دارای نیروی عقل و فکر است که با آن حقایق وجود را میشناسد و پیشرفتهای مادی و معنوی تحصیل می کند.انسان موجودی آزاد و مختار است که میتواند با آزادی و اختیار، مسیر و هدف خود را انتخاب کند و به سوی آن حرکت نماید.انسان با برخورداری از روح یا نفحه الهی، قدرت علمی نامحدود و نیز قدرت تربیتپذیری نامحدود دارد، تا جاییکه میتواند اسمأ و صفات خداوند را در خود ایجاد و مستقر کند و مراتب کمال و تقرب به خدا را یکی پس از دیگری طی کند و آینه و مظهر کامل صفات خداوند شود. این همان مقام خلیفه اللهی است که انسان برای وصول به آن خلق شده است.
ابعاد وجودی انسان
انسان یک مرکب دوبعدی است که یک بعد او مادی و بعد دیگرش غیرمادی است:
«اذ قال ربک للملائکه انی خالق بشرا من طین فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین.» یعنی (و هنگامیکه خداوند به فرشتگان گفت که من بشر را از گِل میآفرینم، پس آنگاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او دمیدم به او سجده کنید).
1) بعد مادی انسان منشأ طبیعت و تمایلات حیوانی اوست و بعد الهی او منشأ فطرت و تمایلات فوقحیوانی اوست. همین بعد است که به انسان مقامی میدهد که فرشتگان بهخاطر آن مقام مأمور به سجده بر انسان میشوند
همانطور که در آیه 72 از سوره مبارکه «ص» خواندیم خداوند در جریان تکمیل آخرین مرحله از مراحل وجودی انسان فرمود: «نفخت فیه من روحی.» یعنی (از روح خودم در او دمیدم). روح انسان را به خودش نسبت میدهد و این نسبت، شدت اتصال و ارتباط انسان با خداوند و نیز شرافت انسان را میرساند. و نیز در ادامه بیان همین جریان خطاب به ملایکه فرمود: «فقعواله ساجدین.» یعنی (همگی برایش سجده کنید). همه ملایکه بدون استثنا به او سجده کردند و ابلیس که در بین ملایکه بود(2) به او سجده نکرد و خداوند از ابلیس درباره علت عدم سجدهاش به آدم چنین سؤال مینماید: «قال یا ابلیس ما منعک اَن تسجد لما خلقت بیدی.» (ای ابلیس چه چیز تو را منع کرد از اینکه به چیزی که با دستهای خودم آن را آفریدم سجده کنی).(3) کلمه با «دستان خود آن را خلق کردم» حکایت از اهمیت انسان و خلقت او میکند. مرحوم علامه طباطبایی در این باره میفرماید: اینکه در این آیه
خلقت بشر را بهدست خود نسبت داده و فرموده «چه مانعت شد از اینکه برای چیزی سجده کنی که من آن را با دستهای خود آفریدم، به این منظور بوده که برای آن شرافتی اثبات نموده، بفرماید: هرچیز را بهخاطر چیز دیگر آفریدم، ولی آدم را بهخاطر خودم. همچنانکه جمله «و نفخت فیه من روحی» (از روح خودم در او دمیدم) نیز این اختصاص را میرساند. اگر کلمه «ید» را تثنیه آورد و فرمود: «یدی» (دو دستم) با اینکه میتوانست مفرد بیاورد برای این است که به کنایه بفهماند: در خلقت او اهتمام تام داشتم؛ چون ما انسانها هم در عملی هر دو دست خود را به کار میبندیم که نسبت به آن اهتمام بیشتری داشته باشیم.
خداوند دمیده شدن روح خود در انسان را که همان دمیده شدن روح انسانی است، مرحلهای جدید در تکامل خلقت او معرفی میکند و بهخاطراین خلقت جدید و بهوجود آمدن انسان به خود تبریک گفته و خود را «احسنالخالقین» مینامد.ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا اخر فتبارک ا احسنالخالقین.» یعنی (انسان را بهصورت نطفهای گردانیده و در جای استوار (رحم مادر) قرار دادیم. آنگاه نطفه را علقه (خون بسته) و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم. پس از آن او را با خلقتی دیگر انشا نمودیم پس آفرین بر خداوندکه بهترین آفرینندههاست).(5) همانطور که دیدیم نطفه انسان پس از طی چندین مرحله به موجود جدیدی تبدیل میگردد. زیرا در مورد آخرین مرحله از کلمه «انشا» استفاده کرد. انشا برخلاف خلق یعنی ایجاد جدید و بیسابقه. خداوند بهخاطر خلق آن مراحلی که انسان در داشتن آنها با حیوانات شریک است بهخود تبریک نمیگوید. بلکه هنگامی به خود تبریک گفته و خود را «احسنالخالقین» مینامد که روح انسانی به جسم انسان تعلق مییابد. پس اگر خداوند با خلق انسان بهترین خلقکنندههاست، انسان نیز بهترین مخلوق است. این بهترین بودن انسان نسبت به سایر مخلوقات قطعا بهخاطر جنبهای است که حیوانات فاقد آن هستند. اگر جنبههای ظاهری و بدنی برای انسان کمال بود، خداوند بهخاطر آنها به خود تبریک نمیگفت چرا که حیوانات نیز نه تنها دارای این جنبهها هستند، بلکه در قوای بدنی از انسان بسیار قویترند.
بنابراین انسان دارای بعدی حیوانی است که در آن بعد با حیوانات مشترک است و آثار و کمالات حیوانات و به طریق اولی گیاهان و جمادات را از خود نشانمیدهد. و نیز دارای بعدی فوقحیوانی یا انسانی است که انسانیت اووکمالات ویژهاش به این بعد بستگی دارد.
فعالیت این بعد و غلبه آن بر جنبه حیوانی در زندگی بشر است که به او بر سایر موجودات برتری و شرافت داده است.به بعد حیوانی انسان، طبیعت و به بعد فوقحیوانی او فطرت گویند. بین این دو نیرو در انسان بر سر حاکمیت بر وجود او نزاع و کشمکش دایمی وجود دارد که نتیجه این نزاع هرچه باشد، شخصیت و سرنوشت انسان را تعیین میکند؛ یعنی اگر طبیعت بر وجود انسان حاکم شود، انسان فقط بهسوی ارزشهای حیوانی و گیاهی متمایل میشود و چیزی جز آنها را نمیطلبد و درنتیجه فقط حیات حیوانی خواهد داشت. اگر فطرت بر وجود او حاکم شود ارزشهای فوقحیوانی را میطلبد و بهرهبرداری او از کمالات حیوانی همسو با فطرتش میشود و طبیعت او در استخدام فطرتش قرار میگیرد. فقط در این صورت است که حیات انسانی خواهد داشت و برتر و اشرف از سایر موجودات است. در حیات انسانی، انسان هم از کمالات گیاهی استفاده میکند و هم از کمالات حیوانی؛ یعنی او نیز مانند دیگران که زنده به حیات انسانی نیستند، اهل زندگی و مشارکت اجتماعی است، همسرگزینی و مسکنگزینی میکند، کار و تلاش میکند، در سلسله مراتب اجتماعی شرکت و دخالت میکند، از زیباییها استفاده میکند و از لذتهای طبیعی و
خدادادی بهره میبرد و... ولی هیچیک از این ها ارزش نهایی حاکم بر وجود او نیستند، بلکه وسیلهای در استخدام و اختیار فطرت و شکوفایی و رشد بعد فوقحیوانی او هستند
کرامت و برتری انسان نسبت به موجوداتعالم
« لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً.» یعنی (ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را به مرکب بر و بحر سوار کردیم - و جهان جسم و جان را مسخر انسان ساختیم و از هر غذای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت کامل بخشیدیم).(6) مرحوم علامه طباطبایی درباره کرامت و برتری انسان چنین میفرماید:
«مقصود از تکریم، اختصاص دادن به عنایت و شرافت دادن به خصومت است که در دیگران نباشد، و با همین خصوصیت است که معنای «تکریم» با «تفضیل» فرق پیدا میکند، چون تکریم معنایی است نفسی و در تکریم کاری به غیر نیست، بلکه تنها شخص مورد تکریم مورد نظر است که دارای شرافتی و کرامتی بشود، به خلاف تفضیل که منظور از آن این است که شخص مورد تفضیل از دیگران برتری یابد، درحالیکه او با دیگران در اصل آن عطیه شرکت دارد.حال که معنای تکریم و فرق آن با تفضیل روشن شد اینک میگوییم: انسان در میان سایر موجودات عالم خصوصیتی دارد که در دیگران نیست، و آن داشتن نعمت عقل است و معنای تفضیل انسان با سایر موجودات این است که در غیر عقل از سایر خصوصیات و صفات هم انسان بر دیگران برتری داشته و هر کمالی که در سایر موجودات هست حد اعلای آن در انسان وجود دارد.
و خلاصه اینکه بنیآدم در میان سایر موجودات عالم، از یک ویژگی و خصیصهای برخوردار گردیده و بهخاطر همان خصیصه است که از دیگر موجودات جهانامتیاز یافته و آن عقلی است که به وسیله آن حق را از باطل و خیر را از شر و نافعرا از مضر تمیز میدهد... تفضیل و تکریم ناظر به یک دسته از موهبتهای الهی است که به انسان داده شد،تکریمش به دادن عقل است که به هیچ موجودی دیگر داده نشده،و انسان به وسیله آن خیر را از شر و نافع را از مضر و نیک را از بد تمیز میدهد، موهبتهای دیگری از قبیل تسلط بر سایر موجودات و استخدام و تسخیر آنها برایرسیدن به هدفها از قبیل نطق و خط و امثال آن نیز زمانی محقق میشود که عقل باشد.و اما تفضیل انسان بر سایر موجودات به این است که آنچه را به آنها داده از هریک سهم بیشتری به انسان داده است، اگر حیوان غذا میخورد خوراک سادهای از گوشت و یا میوه و یا گیاهان و یا غیر آن دارد، ولی انسان که در این جهت با حیوان شریک است این اضافه را دارد که همان مواد غذایی را گرفته و انواع طعامهای پخته و خام برای خود ابتکار میکند، طعامهای گوناگون و فنون مختلف و لذیذ که نمیتوان به شمارهاش آورده برای خود اختراع مینماید و همچنین آشامیدنی و پوشیدنی و اطفأ غریزه جنسی و طریقه مسکن گزیدن و رفتار اجتماعی در حیواناتو انسان بدین قیاس است.