24 سال از دوم اردیبهشت 59، روز اعلام انقلاب فرهنگی در دانشگاههای کشورمان میگذرد. حوادث موسوم به انقلاب فرهنگی که به رغم عنوان پر طمطراقش، نه به دیگرگونی های ژرف فرهنگی و حتی دانشگاهی، بلکه به تغییراتی در فضای سیاسی دانشگاه ها و تصرفاتی بیشتر " شکلی" در عناوین رشته ها، مواد و کتب درسی محدود شد، همچون هر پدیده اجتماعی دیگر از پیچیدگی و چند چهرگی بر خوردار است.
در تحقیق حاضر کوشش شده است تا با توجهی مختصر بر دو جنبه از حوادث مزبور، مواضع مختلف نیروهای سیاسی وقت در مورد هر یک از این دو جنبه انقلاب فرهنگی تبیین و تقسیر گردد. در این تحلیل خواهیم دید، که اصل تحقق این ایده یعنی انقلاب فرهنگی مورد اجماع بسیاری از نیروهای سیاسی سالهای نخست بعد از پیرزی انقلاب بوده است، گر چه بعضا، برخی از ابعاد آن، بخصوص خروج گروه های سیاسی از دانشگاه ها را پذیرا نبودند و دوم اینکه خط مشیی واحد در میان نیروهای موسوم به خط امام نیز در مواجهه با انقلاب قرهنگی، موجود نبود تا آنجا که برخی از این نیروها خط مشی پیاده نظام ماجراهای مزبور، یعنی انجمن های اسلامی و سازماهای دانشجویان مسلمان ( دفتر تحکیم وحدت ) را پذیرا نبودند. قی الواقع رادیکالترین خط مشی در آن ایام نه از جانب حکومت، بلکه بیشتر از جانب بخش هایی از بدنه اجتماعی، یعنی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام شارژ می شد. در این میان برخی نیروهای حاکمیت، سعی در مهار و کنترل حوادث موسوم به انقلاب فرهنگی داشتند.
پر پیداست که در مورد انقلاب فرهنگی می توان و می باید از جنبه های دیگر و به تفصیل، باز هم سخن گقت که این مهم را به موعد دیگر وا می گذاریم.
انقلاب فرهنگی یک برنامه ناتمام
انقلاب فرهنگی از حساسترین فرازها درکارنامه جمهوری اسلامی است. در سالهای اخیر جریان هایی با بهره گیری از کوتاهی نهادهای متولی در تبیین این پدیده برای نسل جدید و مشغولیت آفرینندگان آن به امورات عاجل و روزمره کوشیده اند تا روایتی محرف از این پدیده بدست دهند. البته این تنها رفع تحریف از تاریخ انقلاب نیست که بررسی مجدد انقلاب فرهنگی، مضمون و زمینه های تکوین آن را الزامی می کند. بلکه از آنجا که این حرکت نمودی از آرمان های مردم ما در نهضت بهمن 57است، بازخوانی آن به خودی خود نیزموضوعیت خواهد داشت.
تبلیغات یک سویه و محرف برخی جریانها در سالهای اخیر در ذهنیت غیرتاریخی بخشهایی از نسل جدید از انقلاب فرهنگی، درونمایه ای جز سرکوب دانشگاه و دانشگاهیان باقی نگذاشته است و در منصفانه ترین تحلیلها این حرکت، جنبشی در جهت پاکسازی دانشگاه از دگراندیشان قلمداد می شود.
حرکت انقلاب فرهنگی از ابتدا واجد دو چهره یا مضمون بود که منطقاً ملازم با یکدیگر نبودند و لذا می توان در ساحت انتزاع، این حرکت را به دو حرکت مستقل از یکدیگر تحویل نمود؛ اگرچه تحقق عینی هر دو حرکت در اردیبهشت 59 به نقطه مشترکی رسید. چهره نخست انقلاب فرهنگی مطالبه دگرگونی در حیطه فرهنگ به مقتضای تحولی بود که به موجب نهضت بهمن 57 تمامی عرصه های زیست اجتماعی را دستخوش پس لرزه های خود کرده بود. این مطالبه گرچه در مقطع منتهی به اردیبهشت 59 بطور مشخص تحول در نظام آموزشی دانشگاه ها را اراده می کرد، اما با توجه به تمامیت گفتار حاکم بر این جنبش ومؤلفه های آن، ناظر به تحولی بنیادی در فرهنگی بود که مؤید و ممد مناسبات شاهنشاهی به شمار می رفت. حاملین این جنبش از خود دانشگاه و از متن نیروهای اجتماعی برخاسته بودند. لذا با عنایت به این چهره از انقلاب فرهنگی این جنبش، جنبشی خودانگیخته، مردمی و از پایین به بالا بود که مطالبات آن از گستره اجتماعی به گستره حکومتی سرریز می شد.
درونمایه انقلاب فرهنگی در چهره دوم خود بازتاب اراده حکومت تازه تاسیس، به تحکیم دامنه اقتدار قانونی و مشروع خود در جهت کنترل زندگی سیاسی و رفع اختلالات کارکردی از نهادهای اجتماعی (و من جمله دانشگاه) بود. پاکسازی دانشگاه ها از ستاد سیاسی گروه هایی که غالباً با مشی سیاسی- نظامی، دانشگاه را جولانگه سوگیریهای حزبی و سازمانی خود ساخته بودند، تحقق همین چهره از انقلاب فرهنگی است.
متاسفانه ذهنیت امروز ما از انقلاب فرهنگی حاکی از غلبه سیمای دوم آن بر سیمای نخست است. این در حالی است که عنایت به گفتار سیاسی حاکم بر انقلاب فرهنگی و مؤلفه های آن بر تقدم حرکت نخست (یعنی سامان دادن فرهنگ بر تراز انقلاب و تصفیه و پالایش آن از مؤلفه های کهنه و ورشکسته ماقبل انقلاب) بر حرکت دوم (یعنی خروج گروه های سیاسی از دانشگاه ها) حکایت می کند.
حاملین حرکت نخست در اصل ریشه در گستره مدنی داشتند و در قالب انجمن های دانشجویی سازماندهی شده بودند، حال آنکه حرکت دوم بیشتر از حیطه حکومتی منشا صدور می یافت. این هر دو حرکت در مقطع فروردین و اردیبهشت 59 در نقطه ای واحد به هم رسیدند.
البته نباید از یاد برد که در مقطع تاریخی مزبور، مرزهای کاملاً مشخصی میان حیطه های حکومتی و غیر حکومتی وجود نداشت و در شرایطی که اندکی از انقلاب می گذشت و برخی از نهادهای حکومتی همچون پارلمان هنوز شکل نگرفته بود رگه هایی از کنشهای بسیجی بر فضای انقلابی سیاست در فضای کشورمان به اقتضای نفس انقلاب مستولی بود.