بیستون یکی از شهرهای استان کرمانشاه ایران است.
شهر بیستون با جمعیت ۲٫۴۵۵ (برآورد ۱۳۸۳خ) در شهرستان هرسین در خاور این استان واقع شده. شهر بیستون در پای کوهی معروف به همین نام و در مسیر شهر کرمانشاه به همدان واقع شدهاست. دارای دو دهستان به نامهای چهر و مرکزی میباشد. این منطقه از دیرباز مورد توجه بوده و تقریباً از تمامی دوران تاریخی در آن یادگاری یافت میشود:
سنگ نبشته بیستون(کتیبهٔ داریوش)
فرهادتراش
کتیبهٔ بلاش
غار مر آفتاب
غار مر تاریک
غار شکارچی
مجسمه هرکول
کاروانسرای صفوی
پل خسروی
کتیبهٔ شیخ علیخان
شیر سنگی بیستون
نقش میتریدات اشکانی
نقش گودرز دوم اشکانی
نقش ولخش پارتی
بنای پارتی
جادهٔ ساسانی
شهر چمچمال
کاروانسرای ایلخانی
پل صفوی
سنگنبشته بیستون یا کتیبهٔ بیستون از آثار باستانی ایران واقع در حدود سی کیلومتری کرمانشاه در غرب ایران است.
نام بیستون از بغ (خدا) + ستان (ادات مکان) آمده که به معنای سرزمین یا جایگاه خدا است. از آن در پارسی باستان به صورت «بغیستانه» و در معجمالبلدان «بهستان»[نیازمند منبع] و برخی از دانشمندان عرب از آن به «بهستون» یاد کردهاند[نیازمند منبع].
نقش بیستون پیروزی داریوش یکم را بر گوماته مغ و نه شورشی نشان میدهد. نماد فروهر در حال پرواز بالای نقش دیده میشود. داریوش دست راستش را به نشانه ستایش اهورامزدا بالا برده و پای چپش را بر سینه گئوماتا که زیر پای او افتاده نهادهاست . شورشیان که دستهایشان از پشت و گردنشان با ریسمان به هم بسته شدهاست پشت سر هم در برابر داریوش ایستادهاند. یک نیزه دار و یک کماندار پشت سر داریوش دیده میشوند. بلندی قامت داریوش در نقش ۱۸۰ قامت نیزه دار و کماندار حدود ۱۵۰ و قامت شورشیان حدود ۱۲۰ سانتیمتر است. متن و نقش بر اثر عواملی چند از جمله عوامل زمین شناختی فرسایش باران و باد رسوب مواد آلی رشد جلبک در درز سنگها و تأثیر سایر پدیدههای طبیعی فیزیکی شیمیایی و نیز تخریب به دست بشر بویژه در عصر رواج تفنگ که از قسمتهای برجسته و نمایانتر نقش و از فاصله دور به عنوان نشانه استفاده میکردهاند و ناآگاهیها و بی مبالاتیهای دیگر آسیب جدی دیدهاست.
نکتههای اصلی کتیبه بیستون از این قرار است : معرفی داریوش از زبان خود او دودمان هخامنشی چگونگی اعاده پادشاهی به هخامنشیان شیوه حکومت داریوش مرگ کمبوجیه طغیان گئوماتا و کشته شدن او در پاییز ۵۲۲ ق م شورش و طغیان در بسیاری از سرزمینها و سرکوبی آنها و اعاده نواحی بسیاری که از فرمانبرداری سر باز زده بودند پیروزیهایی که در نوزده نبرد نصیب داریوش شدهاست و از جمله پیروزی مهم و دشوار بر سکاها چگونگی استقرار آرامش و امنیت در امپراتوری پهناور رد ادعاهای یاغیان ضدحکومت هشدار نسبت به دروغگویی دفاع از راستی و راستگویی دعای نیک در حق کشور و مردم سپاسگزاری داریوش از یاریهای اهورامزدا در غلبه بر معارضان و بازگشتن صلح اندرز به شاهان آینده و کسانی که کتیبه بیستون را میخوانند نام کسانی که در غلبه بر گئوماتا از داریوش پشتیبانی کردند و اشاره به انتشار متن کتیبه در سراسر قلمرو هخامنشی به خط میخی و سه زبان پارسی باستان، بابلی و ٔعیلامی را میخوانند.
در سالهای اخیر و درپی تصویب طرحی در سازمان میراث فرهنگی کشور به منظور حفاظت از آثار تاریخی بیستون در قالب یکی از طرحهای ملی اقداماتی برای نجات دادن مهمترین کتیبه سنگی جهان و حفاظت علمی و روشمند از آن آغاز شدهاست. (مهدی آبادی - سازمان میراث فرهنگی . پروژههای بزرگ بیستون و طاق بستان)
این کتیبهها کلید کشف رمز کلیهٔ خطوط میخی گردید. به ویژه «سر ه. رالینسون» در این موفقیت سهمی بسزا دارد.
پیکره سکونخا در کتیبه بیستون
نقوش برجستهٔ غیرمهمی از ادوار اشکانیان بر صخرههای کوچک کنار جاده و در پائین کوه دیده میشود.
وقفنامهٔ جدیدی در دوران شاه سلیمان صفوی در زمان صدارت شیخ علیخان زنگنه در وسط نقش عهد اشکانی احداث شدهاست. در زمستان ۱۳۳۷ ه. ش. ضمن عملیات جادهسازی مجسمه هرکول و آثار معبد سلوکی در پایین کوه کشف گردید.
کتیبه داریوش بزرگ در بیستون
متن کامل
رضا مرادی غیاث آبادی
برگرفته از چاپ سوم کتاب کتیبه داریوش بزرگ در بیستون (1384) از همین نگارنده
ستون یکم
بند 1 سطرهای 1-3 من «دارَیَوَئوش» (داریوش)، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در «پارسَه» (پارس)، شاه سرزمینها، پسر «وِشتاسَپَه» (ویشتاسپ)، نوه «اَرَشامَه» (اَرشام)، هخامنشی.
بند 2 3-6 داریوش شاه گوید: پدر من ویشتاسپ، پدر ویشتاسپ اَرشام، پدر اَرشام « اَرییارَمنَه» (آریارَمنَه)، پدر آریارَمنَه «چِشپِش» (چیشپیش)، پدر چیشپیش «هَخامَنِش» است.
بند 3 6-8 داریوش شاه گوید: از این رو ما هخامنشی نامیده میشویم. ما از دیرباز بزرگ بودهایم. از دیرباز دودمان ما شاهی بود.
بند 4 8-11 داریوش شاه گوید: هشت تن از دودمان ما پیش از این شاه بودند. من نهمین آنها هستم. ما پشت در پشت (در دو شاخه ؟) شاه بودهایم.
بند 5 11-12 داریوش شاه گوید: من بخواست «اَئورَمَزدا» (اهورامزدا) شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من داد.
بند 6 12-17 داریوش شاه گوید: اینست سرزمینهایی که به بخشایش اهورامزدا به من رسیده است و من در این سرزمینها شاه هستم: «پارسَه» (پارس)، «اووْجَه» (خوزیه/ عیلام)، «بابیروش» (بابل)، «اَثورا» (آشور)، «اَرَبایَه» (عربیه)، «مودرایَه» (مصر)، «تْیَئییْ دْرَیَهْیا» (دریانشینان)، «سْپَردَه» (اسپارت/ سارد/ لیدی)، «یَئونَه» (یونان)، «مادَه» (ماد)، «اَرمینَه»[1] (ارمنیه)، «کَتپَتوکَه» (کاپادوکیه/ آناتولی مرکزی)، «پَرثَوَه» (پارت)، «زْرَکَه» (زَرَنگ/ سیستان)، «هَرَئیوَه» (هرات/ آریان)، «اووارَزمییْ» (خوارزم)، «باخْتْریش» (بلخ/ باکتریا)، «سُگودَه» (سُغد)، «گَدارَه» (قندهار)، «سَکَه» (سکا)، «ثَتَگوش» (شاید هفترود/ پنجاب)، «هَرَئووَتیش» (آراخوزی/ رُخَج/ شاید ناحیه علیای رود هیرمند)، «مَکَه» (مَکا/ مُکران/ جنوب بلوچستان). روی هم 23 سرزمین.
بند 7 17-20 داریوش شاه گوید: اینست سرزمینهایی که خود را پیرو من میخوانند. بخواست اهورامزدا به فرمان من هستند و خراج میدهند. آنچه آنان را گفتم، چه در شب و چه در روز انجامش دادند.
بند 8 20-24 داریوش شاه گوید: در این سرزمینها هر آن مردی که شایسته بود، او را پاداش دادم و هر آن کس که پیمانشکن بود؛ او را سخت گوشمال کردم. بخواست اهورامزدا این سرزمینها قانون مرا گرامی داشتند. همانگونه که به آنان گفتم؛ همانگونه انجام دادند.
بند 9 24-26 داریوش شاه گوید: اهورامزدا این شاهی را به من داد. اهورامزدا مرا یاری داد تا این پادشاهی را استوار سازم. بخواست اهورامزدا این پادشاهی را دارم.
بند 10 26-35 داریوش شاه گوید: این است آن کارهایی که پس از شاهی به انجام رساندم: پسر «کورَئوش» (کورش) به نام «کَبوجییَه» (کمبوجیه) از دودمان ما در اینجا شاه بود. این کمبوجیه برادری داشت به نام «بَردییَه» (بَردیا) که با کمبوجیه از یک مادر و از یک پدر بودند. آنگاه کمبوجیه این بردیا را کشت. هنگامیکه کمبوجیه بردیا را کشت؛ مردم نمیدانستند که بردیا کشته شده است. سپس کمبوجیه به مصر رفت. هنگامی که کمبوجیه رهسپار مصر شد؛ مردمانی پیمانشکن شدند و در کشور، در پارس و در ماد و دیگر سرزمینها دروغ فراوان شد.
بند 11 35-43 داریوش شاه گوید: آنگاه یک مردِ مَگوس (مجوس/ مُغ)[2] بنام «گَئوماتَه» (گَئومات) در «پَئیشییا اووادا» و کوهی بنام « اَرَکَدریش» شورش کرد. آنگاه که او شورش کرد، 14 روز از ماه «وییَخنَه»[3] گذشته بود. او به سپاه/ مردم؟ به دروغ میگفت که من بردیا پسر کورش برادر کمبوجیه هستم. سپس همه سپاهیان یاغی شدند و از کمبوجیه به سوی او رفتند. هم پارس، هم ماد و هم دیگر سرزمینها. او شاهی را برای خود ربود. آنگاه که او شاهی را به دست گرفت، 9 روز از ماه «گَرمَپَدَه»[4] گذشته بود. پس از آن کمبوجیه به مرگِ خودش[5] درگذشت.
بند 12 43-48 داریوش شاه گوید: این پادشاهی که مُغ گَئومات از کمبوجیه گرفت، از دیرباز به دودمان ما بایسته بود. مُغ گَئومات بر پارس و ماد و دیگر سرزمینها دست انداخت و آنها را از کمبوجیه گرفت و از آن خود کرد. او شاه شد.
بند 13 48-61 داریوش شاه گوید: هیچ مردی، نه پارسی و نه مادی و نه کسی از دودمان ما نبود که شاهی را از دست مُغ گَئومات بازپس گیرد. مردم از او بسیار میترسیدند چرا که او کسانی که بردیا را از پیش میشناختند، میکشت. از آن روی مردم را میکشت که هیچکس نداند من بردیا پسر کورش نیستم. هیچکس توان نداشت که در باره مُغ گَئومات سخنی بگوید. تا اینکه من سر رسیدم. آنگاه من از اهورامزدا یاری خواستم. اهورامزدا مرا یاری داد. آن هنگام 10 روز از ماه «باگَیادَئیش»[6] (باگَیادی/ بَغَیادی) گذشته بود که من با چند مرد، مُغ گَئومات و همه همدستانش را کشتم. در دژ «سیکَیَئووَتیش» در ناحیه «نِسایَه» (نِسا) در ماد او را کشتم. شاهی را از او پس گرفتم. بخواست اهورامزدا من شاه شدم. اهورامزدا پادشاهی را به من داد.
بند 14 61-71 داریوش شاه گوید: پادشاهیای را که از دودمان ما گرفته شده بود؛ دگر باره بر پای کردم. چنان در جایش استوار نمودم که پیش از این بود. آیینهایی را که مُغ گَئومات از میان برده بود؛ پایدار کردم.[7] من چراگاهها و رمهها و کارکنان و خانههایی را که مُغ گَئومات از مردم گرفته بود، به آنان بازگرداندم.[8] من مردمان را در جایشان استوار نمودم. هم پارس، هم ماد و هم دیگر سرزمینها را. من آنچه را که به تاراج رفته بود؛ به همانگونه که پیش از آن بود، باز پس گرداندم. این کاری بود که من بخواست اهورامزدا انجام دادم. من کوشیدم که خانه (دودمان/ میهن؟) خود را در جای خود استوار نمایم؛ همانگونه که پیش از این بود. من بخواست اهورامزدا، چنان کوشیدم تا توانستم نگذارم مُغ گَئومات خانه ما را تباه کند.
بند 15 71-72 داریوش شاه گوید: اینست آنچه که پس از شاهی انجام دادم.
بند 16 72-81 داریوش شاه گوید: پس از آنکه من مُغ گَئومات را کشتم؛ مردی به نام «آثْرینَه»[9] پسر «اوپَدَرمَه» در خوزیه/ عیلام شورش کرد. او به مردم میگفت: من در خوزیه شاه هستم. سپس خوزیان شورشی شدند و به سوی آثرینَه رفتند. او در خوزیه شاه شد. همچنین مردی بابلی به نام «نَدیتَبَئیرَه» پسر «اَئینَه ایرَه» در بابل شورش کرد. او مردم را چنین میفریفت که من «نَبوکُدرَچَرَه» (نَبوکَدنَصَر/ بختالنصر) پسر «نَبونَئیتَه» (نَبونید) هستم. سپس همه مردم بابل به سوی او رفتند. بابل نافرمان شد و او پادشاهی را در بابل به دست گرفت.