گل عفاف
هیچ صاحب گنج و گوهری هم جواهرات خود را بدون حفاظ ، در معرض دید رهگذران نمی گذارد تا بدرخشد ، جلوه کند و چشم و دل برباید ، چون خود جواهر ربوده می شود .
هیچ کس هم با نام « آزادی » دیوار خانه خود را بر نمی دارد و شب ها در حیاطش را باز نمی گذارد، چون خطر رخنه ی دزد ، جدی است .
وقتی در خانه را می بندی ، یا پشت پنجره ی اتاقت پرده می آویزی ، خانه خود را ورود بیگانه و نگاه های مزاحم در پناه قرار داده ای ، نه که خود را در قید و بند حصار افکنده باشی .
زن به خاطر ارزش و کرامتی که دارد باید محفوظ بماند و به دلیل لطافتی که دارد ، نباید در دست های خشن کام جویان دیو سیرت ، که نقاب مهربانی و عشق به چهره دارند ، پژمرده شود و پس از آن که گل عصمتش را چیدند ، او را دوراندازند ، یا زیر پایشان له کنند .
زن به خاطر عصمتی که دارد و میراث دار پاکی مریم است ، نباید بازیچه ی هوس و آلوده ه ویروس گناه گردد . گوهر عفاف و پاکی حجاب ، کم ارزش تر از طلا و پول و محصول باغ و خانه نیست .
خراب کردن همه ی دیوارها و برداشتن همه ی پرده ها و بازگذاشتن همه ی پنجره ها ، نشانه ی تیره اندیشی است ، نه روشنفکری ! علامت جاهلیّت است نه تمدّن !
آن که « کودک عفاف » را جلوی صدها گرگ گرسنه می برد و به تماشا می گذارد ، روزی هم « پشت دیوار ندامت » اشک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت ، در آخرت هم در آتش بی پروایی خود خواهد سوخت . از اول باید مراقب بود این کاسه ی چینی نشکند و این جم بلورین تَرَک بر ندارد .
از اول نباید پای بیگانه ، اجازه ی ورود به مزرعه نجابت و دل داد ، که بوته های نورس عصمت را لگدمال کند .
ولی . . . گر یه بی حاصل است و بی ثمر ، وقتی که شاخه شکست و گل چیده شد و یا آبی ریخت ! !
این مقاله ادبی خطاب به دختر نوجوانم نگاشته شده است که به دلیل سادگی و خامی که دارد بتواند با مطالعه آن از زهر نگاه ها و پشه های شهوت راه راست و درست که خط مشی بانوی دو عالم می باشد را بر گزیند . چراکه هر چیزی که قیمتی تر باشد ، مطمئناً در صد مراقبت از آن بالاتر می رود .
و زن به همین دلیل است که وجودش چون گوهری در صدف است .
باشد که راهگشایی برای نسل جوان باشد .
تاج افتخار
بشنو از چادر که در توصیف زن تار و پودش با تو می گویند سخن
تار و پودم را شرافت تافته تا شرافت را به عصمت بافته
در کلاس حفظ تقوا و شرف دختران دُرّند و چادر چون صدف
بهترین سرمایه ی زن چادر است زانکه زن را زینت زن چادر است
چادر از بهر زنان الزامی است بهر زن بی چادری نا کامی است
حفظ چادر در سرای اقتدار دختران را هست تاج افتخار
حفظ چادر حفظ دین و مذهب است شیوه ی زهرا و درس زینب است
حفظ چادر حفظ ناموس هاست پاسدار حیله ی جاسوس هاست
حفظ چادر نص قرآن مجید قفل جنّت را بود تنها کلید
حفظ چادر سد فحشا می شود رو سفیدی نزد زهرا می شود
حفظ چادر چاره ساز کارهاست حافظ گل از هجوم خارهاست
حفظ چادر زخم ها را مَرْهَم است دست رد بر سینه ی نامحرم است
حفظ چادر التیام دردهاست سد محکم در بر نامردهاست
اسدالله محمدی
به خود اعتبار بخش . . .
به نام او سخن آغاز می کنم و به یاد او نغمه ی خرد ساز . با او همه اویم و دور از او چه بجویم .
از همه زیبایی و بخشندگی جواهره ی گوهر پایندگی
از همه تعظیم و ستایش تر است مدحت و تکریم و نیایش تر است
جر به یاد او دل آرام نگیرد و جز به خواست او هیچ کار سامان نپذیرد . نام نامیش گره گشاید و پیام گرامیش زنگار غم زداید .
حورالعیون زندگی ام :
اوست که حجاب را پوشش ظاهری برای بدن قرار داد و زن و مرد مسلمان به واسطه ی تکریم حجاب اسلامی به تزکیه ی نفس ، طهارت ، عفت و پاکدامنی دست می یابند . و در سایه ی ساز حجاب و عفت می تواند از کمند شیطان پلید نفس رهایی یابد .
آری حجاب چشمه ایست که از دل تا پایان هستی جاری می باشد و گوهر فنا ناپذیریست در افق بی کران هستی و خورشید عالمتابی ست که دیدگان خفاشان پلید و کوته نظر را کور می نماید .
حجاب یک تفکّر و اعتقاد درونی است ، نشانه و رمزیست که تداوم خط فاطمه سلام الله علیها و دخترش زینب ( س ) می باشد و چون حکایتی شیرین است که هر که خود را به آرایه ی آن بیاراید در هر زمان و در هر مجلس جذابیتش مضاعف می شود .
حجاب و عفاف چون گوهری در تابش آفتاب ، وسیع به وسعت زمان ، لطیف چون گل و برّنده چون شمشیر است و چون اقیانوسیست پاک و زلال که بدون چشم مسلح می توان در اعماق آن ماهیان زیبا را نظاره کرد امّا غافل از این که در این اقیانوس بی کران نهنگ ها و کوسه های درّنده در کمین نشسته اند و ماهیانی که رقصان و با ناز و کرشمه به دور کوسه ها و نهنگ ها می گردند خود را اسیر کام نفسانی این هیولاهای دریایی می بینند .
آری فرشته ی با غم : به راستی عفیف بودن طلاست امّا طلا می بایست ذوب گردد تا سره از نا سره آن جدا گردد و سره خود را نمودار سازد .
باغبان گلستان برای این که دست نا جوانمردانه ی گل های گلستانش را نچیند یا پرپر نسازد ، حصاری دور گلستانش می کشد تا دست بیگانه ایی گل های باغش را نرنجاند و حجاب چون دیوار و حصار است ؛ امّا نه حصاری که زن مسلمان را دربند کشد و آزادی حضور در اجتماع را از او بِستاند بلکه تشبیه آن به حصار بدان منظور است که دست تعّدی بیگانه به دامن زن مسلمان آلوده نشده و این حصار بواسطه ی بی حرمتی و نا اهلی ترک بر ندارد .
و امّا دخترم . . . تا دیروز ما گل های آفتاب گردان خورشید را از دور دست ها به تماشا می نشستیم ، امّا امروز می توانیم به اعتباری که روح الله به ما بخشید این خورشید شدنمان را به دور دست ها هدیه کنیم و حضور یابیم . ما نیز می توانیم خورشید روشن و تابان باشیم اگر عفت یک بینش ، منش و یک صفت و خوی عالی ما باشد . چه خوب است طراوت و لطافت خود را درون صدفی پنهان نمودن تا مبادا دست خارهای زهرآگین شهوت گلبرگ هایمان را آزاده پرپر نسازد .