تحقیق مقاله رایگان خلاصه داستان مرد زرگر

تعداد صفحات: 4 فرمت فایل: مشخص نشده کد فایل: 20875
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: ادبیات فارسی
قیمت: ۰ تومان
کلمات کلیدی: N/A
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله رایگان خلاصه داستان مرد زرگر

    در زمانهای قدیم پادشاهی بود که هم در دنیا فرمانروایی داشت و هم فرد متدینی بود . روزی شاه همراه خادمان خود به قصد شکار به بیرون از قصر رفتند ، در راه به کنیزکی برخورد کردند که شاه با دیدن آن عاشق او شد . علاقه ای که شاه به وی پیدا کرد باعث شد که او را بخرد و به قصر خود ببرد . ولی از بد حادثه ،  بعد از گذشت اندک مدتی کنیزک مریض شد . شاه با فهمیدن این موضوع بسیار متأثر شد و بدین منظور پزشکان زیادی را به قصرخود دعوت کرد و به آنها گفت که زندگی من بستگی به زنده ماندن کنیزک دارد و زندگی او نیز در دست شماست . شاه با وعده های مال و ثروتی که به آنها داد ، آنها را برای مداوای هر چه سریعتر کنیزک تشویق کرد . آنها نیز بعد از شنیدن سخنان شاه قول دادند که حال کنیزک را بهبود بخشند ولی از فرط غرورشان در دل و زبان یادی از خدا نکردند .

                پزشکان به قولی که داده بودند عمل کردند ولی علی رغم تلاشهای مکرر خود نه تنها نتوانستند کنیزک را مداوا کنند . بلکه روز به روز حال وی بدتر می شد . شاه که از این بابت بسیار ناراحت و پریشان شده بود با دیدن ناتوانی پزشکان به مسجد رفت و در محراب به سجده افتاد و زار زار گریست . بعد از آنکه آرامش نسبی خود را باز یافت رو به قبله کرد و با خدای خویش گفت : پروردگارا ، لطف و کرم تو شامل همه ی جهانیان است و ای کسی که همیشه نیازهای ما را پاسخ گویی ، این بار نیز راه را خطا رفتم ؛ و با اظهار عجز خود در برابر خدا و در نهایت تواضع و فروتنی از خدا درخواست کمک کرد … آنقدر گریه کرد تا خوابش برد .

                در خواب پیرمردی را دید که مستجاب شدن دعای وی را مژده داد و گفت : فردا حکیمی از سوی ما به نزد تو می آید با آمدن حکیم ، کنیزک را به وی نشان بده چرا که او به طور قطع می تواند کنیزک را از این بیماری نجات دهد .

    سپیده دمِ فردای آنروز شاه در ایوان قصر خود منتظر بود تا شاهد به حقیقت پیوستن رویای خویش باشد . ناگهان شخص دانشمندی از دور نمایان شد و همچون خورشیدی که در میان سایه باشد او نیز ظاهرش (جسمش )تاریک و معمولی بود ولی درونش چون آفتاب درخشان بود . شاه شتابان و بر خلاف رسم خودش به تنهایی به جای خادمان به پیشواز رفت و او را در آغوش گرفت و خیر مقدم گفت و بسیار گرامی داشت و به رسم احترام او را به صدر مجلس راهنمایی کرد و به یمن ورود او مهمانی با شکوهی تر تیب داد .

    بعد از آنکه مهمانی تمام شد ، قصه ی خود را با کنیزک به میهمانش تعریف کرد ، سپس او را به پیش کنیزک برد . بعد از اینکه کنیزک را دیدند حکیم جلوتر رفت و حال کنیزک را جویا شد و معاینه کرد . در همان نگاه اول فهمید که بیماری او جسمی نیست بلکه او به بیماری روانی دچار گشته .

    حکیم از شاه خواهش کرد تا اتاق را ترک کند و سفارش کرد که هیچ کس پشت در نماند . بعد از ترک وی ، حکیم رو به کنیزک کرد و از شهر و وابستگان و آشنایانش سوالاتی چند پرسید . در حین پرسش و پاسخ نبض او را کنترل می کرد او نیز به سوالهای حکیم یکی یکی پاسخ می داد و این کار را همین طور ادامه می دادند تا اینکه با شنیدن نام سمرقند ضربان نبض کنیزک تند شد و صورتش زرد شد . حکیم با این اوضاع و احوال پی برد که او عاشق زرگری در سمرقند است ، بنابراین آدرس او را از وی خواست کنیزک هم که حکیم را محرم اسرار خویش یافته بود از جواب این سوال سر باز نزد .

    حکیم در مقابل حسن اعتماد کنیزک به او وعده داد تا به زودی او را از بیماری گریبان گیر نجات دهدبه شرطی که کسی از موضوع گفتگوی آنها بویی نبرد حتی خود شاه .

    حکیم بعد از مدتی معاینه وبررسی احوال کنیزک به نزد شاه رفت و او را اندکی از ماجرا آگاه کرد . وگفت برای درمان اوباید آن زرگر را از سمرقند به اینجا بیاوریم . شاه نیز چند نفر از اطرافیان خود را با هدایای گرانبها به پیش زرگر فرستاد.فرستادگان شاه بعد از رسیدن به سمرقند به دنبال زرگر رفتند و بعد از تقدیم هدایا پیغام شاه را به او رساندند ؛ او نیز با دیدن آن همه هدایا فریفته شد و همراه آنها حرکت کرد.

    وقتی به قصر شاه رسیدند ، حکیم مرد زرگر را به نزد شاه برد و شاه با احترام فراوان خزانه ی طلا را به او بخشید . بعد از آن حکیم از شاه درخواست کرد تا کنیزک را به آن مرد بدهد ، شاه نیز قبول کرد و کنیزک را بدو بخشید .

    هفته ها و ماهها در پی هم می آمدند و حال آن کنیزک روز به روز بهتر از قبل می شد و آندو ( کنیزک و مرد زرگر ) در کنار هم با خوبی و خوشی زندگی می کردند تا اینکه بعد از گذشت شش ماه آن حکیم الهی شربتی درست کرد و به مرد زرگر داد ؛ او با خوردن آن مریض شد و روز به روز توان و زیبایی ظاهری خود را از دست داد . بعد از آنکه زیبایی زرگر از بین رفته بود ، عشق و علاقه ی کنیزک به زرگر نیز کم کم رو به فنا بود . سرانجام مرد زرگر بر اثر آن بیماری از دنیا رفت .

    کشته شدن مرد زرگر به دست آن حکیم به خاطر این نبود که امید و نظری به عطای شاه داشته باشد یا از عقاب شاه بترسد . بلکه او از سوی حق الهام یافته بود تا او را به این بیماری دچار کند .

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله رایگان خلاصه داستان مرد زرگر

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله رایگان خلاصه داستان مرد زرگر , مقاله در مورد تحقیق مقاله رایگان خلاصه داستان مرد زرگر , تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله رایگان خلاصه داستان مرد زرگر , مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله رایگان خلاصه داستان مرد زرگر , تحقیق درباره تحقیق مقاله رایگان خلاصه داستان مرد زرگر , مقاله درباره تحقیق مقاله رایگان خلاصه داستان مرد زرگر , تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله رایگان خلاصه داستان مرد زرگر , مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله رایگان خلاصه داستان مرد زرگر , موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله رایگان خلاصه داستان مرد زرگر
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت