پرخاشگری
بهداشت روان ، قبل از آنکه فردی باشد پدیده ای اجتماعی است .
اریک
مقدمه
« پرخاشگری » در لغت به معنای ستیزه و تندی کردن آمده[1] و معادل آن در زبان انگلیسی واژه Aggression است[2] . اما در اصطلاح روان شناسی پرخاشگری یک واکنش عمومی و پدیده نابهنجار اجتماعی است که به قصد آزار کسی یا آسیب رساندن به چیزی ابراز می شود[3] . آن چه در این تعریف حائز اهمیت است قصد و نیت رفتار کننده می باشد یعنی یک رفتار آسیب زا در صورتی پرخاشگری محسوب می شود که از روی قصد و عمد ، به منظور صدمه زدن به دیگری انجام پذیرد [4].
بنابراین پرخاشگر به فردی اطلاق می شود که تمایل به حمله کردن و مبارزه طلبی دارد [5]. صاحب نظران حوزه علوم اجتماعی در مورد پرخاشگری به دو دسته تقسیم شده اند : فروید ( واضع مکتب روانکاوی ) و لورنز ( Lornez – جانور شناس اتریشی ) و گروهی دیگر آن را یک رفتار دفاعی آموخته شده و اکتسابی می دانند همچون بندورا ( Bandura ) اما محققان با در نظر گرفتن جنبه های مختلف این قضیه به دو نتیجه گیری دست یافته اند :
پرخاشگری نتیجه تعامل پیچیده بین تمایلات و پاسخ های آموخته شده است .
پرخاشگری در انسان ، حتی اگر هم ذاتی باشد ، به شدت تحت تاثیر عوامل اجتماعی قرار دارد [6].
این دیده هنگامی بروز می کند که کودک یا نوجوان در رسیدن به هدف خود به مانع برخورد کند و نتواند به آسانی و آرامی آن را از بین برد[7]. بنابراین رفتار و عملکرد خود را به صورت : ایجاد مزاحمت برای دیگران ، جنگ و ستیز با همسالان بر هم زدن محیط ، خراب کردن اشیا و وسایل دیگران و ... بروز می کند[8] .
تعریف خشم
خشم بنابر تعریف بر انگیخته شدن عواطف جریحه دارشده است . اگر چه نقطه آغاز این برانگیختگی عواطف و احساسات ماست اما دامنه تاثیر آن به فکر و بدن ما نیز سرایت می کند . به عبارت دیگر خشم همه ابعاد وجود ما را در بر می گیرد .
علل و ریشه های خشم
علل فیزیکی : عدم تعادل هورمونی می تواند منجر به خشم شود . پرکاری غده تیروئید و ترشح بیش از حد هورمون تیروکسین از عوامل رایج بروز خشم و عصبیت است . خانم ها در دوران قاعدگی به علت بر همخوردن تعادل هورمونی در معرض عصبانیت قرار می گیرند . از جمله عوامل دیگر رایج می توان به خستگی اشاره کرد . هر چه سطح خستگی شخص بیشتر باشد امکان تجلی خشم فراتر می رود . شایان ذکر است که زیگموند فروید خشم را یکی از گرایشات ( Drive ) ذاتی می داند . برای فروید خشم جزیی از تار و پود وجود ماست . ما همانگونه که در حالت طبیعی با دست و پا به دنیا می آییم با خشم نیز زاده می شویم .
علل شخصیتی
برخی اشخاص بیشتر از افراد دیگر واکنش خشم را بروز می دهند . از این رو روانشناسان معتقدند که خشم می تواند ریشه در شکل گیری خاص شخصیت افراد داشته باشد . اشخاصی که از حساسیت های بالاتری برخوردارند و به اصطلاح زود رنج اند ، طبیعتاً بیشتر خشمگین می شوند . بنابراین در این حالت باید به درمان حساسیت شخص پرداخت . همچنین افرادی که درجه اضطراب بالایی دارند بیشتر عصبانی می شوند .
عجز ( Frustration ) : عجز یکی دیگر از عوامل رایج شکل گیری خشم است . هنگامی که به صورت مرتب موانعی غیر قابل عبور در مسیر حرکت مان ایجاد می شود به گونه ای که دیگر قادر به برطرف کردن آنها نیستیم خشمگین می شویم . بنابراین در این حالت باید به چاره جویی چگونگی برخورد خود با این عوامل بپردازیم زیراکه خشم ما در واقع نه علت بلکه معلول این عوامل است .
بی عدالتی : پر واضح است که نمایش ظلم ، استثمار و پایمال کردن حقوق انسان ها ، خشم ما را برمی انگیزد .
روابط جریحه دار شده : بخش عمده ای از خشم ، ریشه در روابط آسیب دیده ما با دیگران دارد . برای درمان خشم باید آن روابط اصلاح گردند .
تظاهرات خشم
به هنگام عصبانی شدن ، چهره برافروخته می شود و فرکانس گفتار تغییر می کند . گاه نفس های شخص تندتر می شود . کلام فرد عصبانی به وضوح قابل تشخیص است . اگر این تجلیات جزء مظاهر طبیعی خشم باشند ، می توان به تجلیاتی اشاره کرد که در ظاهر قابل تشخیص نیستند اما در واقع موید خشم شخص اند . از جمله این عوامل می توان به غیبت کردن اشاره کرد . غیبت را می توان انتقامی ظریف و زیرکانه دانست که ریشه در خشم فرو خورده فرد دارد . زمانی که نمی توانیم آشکارا ناراحتی خود را به دلایل گوناگون ابراز کنیم ، به غیبت متوسل شویم . در واقع غیبت می تواند ابزار ابراز خشم ما باشد .گاه نیز خشم خود را با بیان شوخی ها و جوک هایی ابراز می کنیم که در آنها فرد مورد خشم ما به باد تمسخر گرفته می شود . همانگونه که گفته شد این نوع تظاهرات در وهله اول از دید دیگران معرف خشم نیستند اما به واقع طرق متفاوت ابراز عصبانیت ما هستند .
عملکردهای رایج پیرامون خشم
انکار : بسیار دیده شده است که اشخاص عصبانی منکر عصبانیت خود هستند. این واکنش گرچه ظاهراً گاه خبراز تعادل عاطفی ما در مقابل دیگران می دهد اما معرف حقیقت نیست و توسل دائم به آن می تواند صدمات بسیاری به ما وارد کند . خشم فرو خورده می تواند به زخم معده ، فشار خون بالا ، ترس و اضطراب شدید وگاه حملات قلبی منجر شود .
سرکوب : در این واکنش شخص خشم خود را به لایه های تحتانی روح و و روان خود منتقل می کند زیرا که نمی تواند با آن روبرو شود . علاوه بر تاثیرات جانبی بسیار مخرب بالا ، خشم سرکوب شده می تواند در دراز مدت به کینه وتلخی عمیقی منجر شود که نگرش فرد را نسبت به خود و محیطش به طرز منفی تحت تاثیر قرار دهد .
انفجار مستقیم ( خشم فعال ) : مهمترین قربانی این واکنش است که مورد خشم ما واقع می شود . گاه آسیب های فیزیکی و روحی روانی آن هرگز از خاطره پاک نمی شود . انفجار خشم همانند آتشفشانی است که مواد مذاب آن جز ویرانی اطراف خود ثمره دیگری به بار نمی آورد .
علل بروز پرخاشگری
پرخاشگری کودکان و نوجوانان در نهاد خانواده ، علل و انگیزه هایی دارد که به طور اجمال می توان به موارد زیر اشاره کرد :
خشونت خانوادگی : امروزه تجربیات و مشاهدات عینی ازظهور و شیوع پدیده ای شوم خبر می دهد که تحت عنوان خشونت خانوادگی » شناخته شده است . ظهور این پدیده به تبع شدت گستره ومداومت آن از آشفتگی های عاطفی و روانی اعضای خانواده حکایت دارد . کودکانی که در خانواده شاهد خشونت اند استفاده از این پدیده را برای رفع اختلاف ها مقبول تلقی می کنند . در جریان یک رشته بررسی کودکان الگوی زنده ای را دیدند که نسبت به یک خرس عروسکی پرخاشگری می کرد . سپس شرایطی مهیا شد تا با خرس بازی کنند .کودکان هر چیزی را که مشاهده می کردند با آن خرس انجام می دادند اگر رفتار پرخاشگرانه را شاهد بودند پرخاشگری می کردند و اعمال مثبت و سازنده ای می دیدند همان اعمال را تقلید می کردند بنابراین در خانواده هایی که یکی از والدین یا هر دو خشونت طلب و پرخاشگر باشند کودکان مخصوصاً پسرها ، پرخاشگر بار می آیند[9] .
2- گسستگی کانون خانواده
از دیگر مولفه های مهم در ایجاد پرخاشگری فرزندان ، گسسته شدن پیوندهای عاطفی میان اعضای خانواده است . وجوددرگیری و نزاع در محیط خانواده سبب می شود که کودک امنیت خود را از دست رفته ببیند [10]. هم چنین در بسیاری از خانواده ها پدر و مادر حضور فیزیکی دارند ، اما متاسفانه حضور واقعی آنان برای فرزندان به دلایلی محسوس نیست . در برخی خانواده ها نیز پدر و مادر یا هر دو به عللی همچون : طلاق ، مرگ و میر و ... نه حضور ظاهری دارند و نه حضور واقعی . تحقیقات نشان داده است که در صورت مرگ پدر در سنین کودکی فرزند و نبودن الگوی همانند سازی برای پسران میزان پرخاشگری آنان در حد بالایی افزایش می یابد . 75درصد از پسران پرخاشگر از وجود پدر محروم بوده یا الگوی فردی برای یادگیری نداشته اند[11] .
3- وجود تضاد در دستورهای والدین
عامل دیگری که باعث بروز پرخاشگری در کودک می شود ، وجود تضاد در اوامر و دستورهای والدین است ، بدین معنا که پدر یا مادر فرزند را به انجام کاری فرمان می دهد ولی بلافاصله او را از انجام دادن آن بازدارد یا بر عکس کاری را که قبلاً برای او تحریم کرده است تجویز کند و دوباره تحریمش نماید . این بی دقتی در ارجاع وظیفه کودک را مردد و نگران می سازد و سبب می شود که رفتار ضد اجتماعی پرخاشگری در او بروز کند[12] .
4- ناهماهنگی در پی گیری یک روش تربیتی
بعضی از والدین دائماً در حال تغییر برنامه های تربیتی کودک خودند . این ناهماهنگی در برنامه ها به مرور باعث وخیم شدن مشکلات رفتاری فرزند می گردد . اگر قوانین خانه هماهنگ و ثابت نباشد کودک متوجه می شود که گاهی اوقات می تواند قوانین را زیر پا بگذارد و نا فرمانی خود را تقویت کند و سر انجام در برابر تغییرات مقاومت نماید . لذا هر زمانی که تصمیم گیرد می تواند تشویق ها و جریمه هایی را که در خانواده مشخص گردیده است نادیده بگیرد و پرخاشگری خود را تقویت کند[13] .
5- فشار روانی ( استرس )
هر تغییری که روال زندگی روزمره را متشنج کند عامل ایجاد استرس خواهد بود . کودکان نسبت به فشارهای روانی به شدت آسیب پذیرند . بسیاری از کودکان پرخاشگر زمینه های فشار روانی خانواده ، سهل انگاری والدین و زورگویی آنها را دارند . پدرانی که فرزندانشان را طرد می نمایند یا آنها را به شدت تنبیه می کنند بیشتر احتمال دارد که کودکان را پرخاشگر و سرکش بار بیاورند [14]. متغیرهای استرس آور مهم برای کودکان عبارت اند از : وجود داد و فریاد در خانه ، مشاجره دائمی با خواهر یا برادر ، نداشتن اوقات خوش و سرگرم کننده در کنار والدین ، تکالیف آموزشی فراوان و ... لذا کودکان تحت تاثیر چنین شرایطی تحریک پذیر و ناسازگار می شوند و رفتار مقابله جویانه از خود بروز می دهند .
6- عدم تشویق رفتارهای مناسب
در خانواده هایی که فرزندان نافرمانی ، پرخاشگری ، و رفتار مقابله جویانه از خود بروز می دهند مشخص گردیده است که توسط والدین هیچ گونه توجه و تشویقی برای رفتار خوب فرزند صورت نمی گیرد بنابراین کودک هم دلیلی برای ارائه رفتار خوب ندارد، زیرا می داند که پدر و مادر پاسخی به این رفتار وی نمی دهند و در عوض همیشه به رفتار نادرست و نامناسب او با عصبانیت و خشونت پاسخ می دهند ، بنابراین کودک هم برای جلب توجه آنها حتی توجه منفی ، شروع به نافرمانی و پرخاشگری می کند[15] .
7- تشویق رفتارهای نامناسب
بسیاری از والدین ناآگاهانه کاری می کنند یا حرفی می زنند که باعث تشویق رفتار نا مناسب فرزند خود می گردند . به عنوان مثال گاهی اوقات والدین به نافرمانی کودک می خندند یا هنگام صحبت با دیگران ناگهان حرف خود را قطع می کنند تا به سخنان فرزند خود توجه نمایند . در موارد دیگر والدین به قشقرق های کودک با یک بوسه یا بغل کردن پاسخ می دهند یا هنگامی که کودک در یک فروشگاه شروع به گریه و زاری می کند برای او شکلات یا خوراکی می خرند . در همه این موارد خنده والدین و توجه و پاداش آنها باعث تقویت رفتارهای نامناسب کودک می شود در این صورت کودک یاد می گیرد که اگر مقاومت یا اعتراض نماید می تواند به خواست خود برسد . [16]
8- اختلاف والدین
هنگامی که در والدین بین زن و شوهر اختلاف وجود دارد فرزندان دچار مشکلات عاطفی – هیجانی شده در انتخاب فرد مقصر و بی گناه دچار نوعی سر در گمی می گردند . در این میان والدین فرزندان خود را به قضاوت می خوانند یا هر یک سعی می کنند دیگری را متهم کند که او عامل اختلاف است .کودک یا نوجوان که به هر دو علاقمند است و در عین حال آمادگی کافی ذهنی برای پذیرش بعضی از مسایل را ندارد ، در بین کشمکش والدین به دو جهت مختلف سوق داده می شود تااین که به پشتیبانی یکی برخاسته دیگری را نفی می کند و در این صورت مورد غضب طرف مقابل قرار می گیرد یا هر دو را مقصر می داند که در این صورت به طور کامل طرد می شود . بدین ترتیب در انتخاب سرگردان است و در واقع مایل به انتخاب گناهکار یا بی گناه نیست . او هر دوی آنها را دوست می دارد ومی خواهد در محیط آرام و بی جنجالی زندگی کند و چون از چنین محیطی محروم می گردد برای فرار از نزاع های دائمی منزل برای خود راهی نظیر : فرار از منزل ، لجبازی و پرخاشگری انتخاب می کند به طوری که با قوانین و جامعه هر دو ستیز می کند [17].
9- کمبود محبت
مهر و محبت در تکوین شخصیت هر فرد تاثیر بسزایی دارد و محرومیت عاطفی موجب بروز اختلال در رفتار می گردد . تحقیقی که در غرب درباره بزهکاران انجام شده است نشان می دهد که 91 درصد مجرمان در ارتباط با ارتکاب جرم به نحوی دچار مشکل عاطفی – هیجانی بوده اند[18] . رشد عاطفی با ارضای متعادل نیازهای عاطفی به وجود می آید . اهمیت رشد عاطفی در این است که می تواند زیر بنای رشداجتماعی باشد کودک با هر سطحی از رشد عاطفی در خانواده در خانواده وارد جامعه شود به همان اندازه می تواند در محیط اجتماعی سازگاری خود را حفظ کند . عدم رشد عاطفی کودک را در محیط و در مناسبات اجتماعی دچار مشکل می سازد . کودکی که از لحاظ عاطفی در محیط خانواده مشکل دارد با هر محرک کوچکی بر انگیخته می شود و پرخاشگری می کند لذا وقتی وارد اجتماع می شود نمی تواند با هر موقعیتی خود را سازگار سازد . چنین فردی به راحتی مناسبات اجتماعی خود را بر هم می زند و رفتاری از خود نشان می دهد که علامت عدم رشد وی در بعد اجتماعی است و ارضای متعادل نیاز به محبت رد عاطفی را در کودک هموار و تسهیل می کند . کودکی که از لحاظ عاطفی در خانه رشد یافته است محبت را بیرون از خانه جست و جو نمی کند زیرا خانواده را کانون محبت و محل کسب امنیت روانی می بیند . در مقابل کودک یا نوجوانی که نیاز محبت او در خانواده ارضا نمی شود کمبود محبت را در بیرون از خانه جست و جو می کند و ممکن است به انواع رفتارهای نابهنجاریا مکانیزم های دفاعی متوسل شو که یکی از آن ها پرخاشگری است .