وحیانى بودن ساختار قرآن در نظام واژگانى, چگونگى چینش جمله ها و آیه ها و نیز قالب مصحفى آن, زیربناى بسیارى از بحث هاى قرآنى را پى ریزى مى کند; و پرده بردارى ازمعانى رازهاى آن, مى طلبد که بدانیم چه مقدار از این ساختار, وحیانى و از سوى خداوند است و چه مقدار مسلمانان صدر اسلام و مردمان پس از آنها در آن نقش داشته اند. روشن است که هر چه قلمرو وحیانى بودن گسترده تر باشد, قلمرو نکته سنجى و تیزبینى در این نظام واره آسمانى بازتر خواهد بود.
در این گفتار به یارى خدا قصد آن داریم تا به بررسى چگونگى سامان یابى و کامل شدن نظام کنونى آن در دوران رسالت پیامبراکرم(ص) بپردازیم و اثبات کنیم که ساختار کنونى قرآن چه در انتخاب واژگان و نظم دهى آنها به صورت آیات و چه در تنظیم آیه ها ضمن سوره هاى کوچک و بزرگ و چه در مرتب کردن سوره ها به صورت مصحف مستند به وحى الهى است.
ساختار کنونى قرآن که از آغاز در میان مسلمانان متداول بوده بدین صورت است که از 114 سوره تشکیل یافته و هر سوره به واحد هاى کوچک ترى به نام آیه تقسیم مى شود و تعداد این آیات در سوره ها متغیر است; کوچک ترین سوره (کوثر) سه آیه و بزرگ ترین آن (بقره) 286 آیه دارد. آیه ها نیز برابر نظام ویژه اى از واژه ها و ترکیب ها تشکیل مى شوند که حجم واژگانى آنها متفاوت است; از یک واژه مانند (مدهامّتان) (رحمن/64) آغاز شده و تا حجم یک صفحه نیز مى رسند (بقره 282).
ترتیب سوره هاى قرآن بدین گونه است که بجز سوره (فاتحه الکتاب) که آغازگر قرآن است, از بزرگ ترین سوره شروع و به طور تقریبى هر چه به انتهاى قرآن پیش مى رویم ازحجم آیات کاسته شده و سوره ها کوچک تر مى گردند و به سوره (ناس) ختم مى شود.
سخن در این است که آیا تمامى این نظم و ترتیب ها وحیانى و مستند به خداوند هستند و با نظارت پیامبر او صورت گرفته اند, یا آن که صحابه در بخشى ازاین شکل دهى دخالت داشته اند. بررسى موضوع داراى اهمیتى درخور توجه است, زیرا بسیار تفاوت خواهد بود میان عملى که از پروردگار حکیم و آگاه به تمامى ظرافت ها و اسرار سخن سرزند, یا کارى که مستند به بندگان محدود و ظاهرنگر او باشد.
البته در قرآن تقسیمات دیگرى نیز وجود دارند, مانند آن که به 30 جزء تقسیم شده است و هر جزء 4 حزب و هر حزب 10 عشر دارد که از سوى مسلمانان و براى آسانى قراءت و تعلیم و تعلّم آن انجام شده است. از این تقسیمات, دو تقسیم به خود قرآن بر مى گردد: تقسیم قرآن به سوره ها و هر سوره به آیه ها.
سخن درباره وحیانى بودن ساختار قرآن را در سه محور پى مى گیریم:
1. انتخاب واژگان و ترکیب آنها.
2. تنظیم آیات در ضمن سوره ها.
3. نظام بخشى به سوره ها در قالب مصحف.
وحیانى بودن واژگان قرآنى و نظم آنها
همان گونه که معانى قرآن از جانب خداوند متعال است, پوشاندن لباس لفظ به این معانى و مفاهیم و چگونگى ترکیب و تنظیم الفاظ آن نیز از آنِ خداوند متعال است, نه پیامبر(ص), نه جبرئیل امین و نه کس دیگر.
بنابراین, این احتمال بى اساس خواهد بود که معانى قرآن از آن خداوند است که با واسطه جبرئیل بر قلب پیامبرش نازل کرده و آن حضرت خود آن را در قالب الفاظ درآورده است و یا آن که بر جبرئیل معنى القا شده و او آن را با تعبیرات عربى بیان کرده است. 2
دلیل بر بطلان این نظریه خود قرآن کریم و روایات است که تصریح دارند بر این که الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن از آنِ خداست.
از جمله در قرآن آمده است:
(و قرآناً فرقناه لتقرأه على الناس على مکث و نزّلناه تنزیلاً) اسراء/106
بنابراین جدا سازى و تنزیل قرآن از سوى خداست و پیامبر مأمور قراءت آن است, و روشن است که مراد از قرآن آن چیزى است که در دسترس ما و شامل لفظ و معنى است و خداوند تنزیل آن را مستند به خود مى کند.
کتابى که پیش روى داریم از جانب خداوند آمده است:
(قد جاءکم من اللّه نور و کتاب مبین) مائده/15
خداوند آن را کلام خود خوانده و به صراحت به خود نسبت مى دهد:
(و ان احد من المشرکین استجارک فأجره حتى یسمع کلام الله) توبه/6
و کار پیامبر قراءت و تلاوت قرآن بر مردم بوده است: (اقرأ باسم ربک), (واتل ما اوحى الیک من ربک) (کهف/27) و واژه هاى قراءت و تلاوت بازگو نمودن سخن دیگران است.
بنابراین از آیات یاد شده و بسیارى دیگر از آیات همانند آنها این گونه برداشت مى شود که قرآن در لفظ و معنى سخن خداست و جبرئیل مأمور بوده تا آن را به پیامبر برساند و پیامبر مأمور بوده تا آن را دریافت نموده براى مردم بازگو و تبیین نماید.
در روایات نیز قرآن, کلام خالق معرفى شده است, چنان که امام باقر(ع) درباره قرآن مى فرماید, (لاخالق و لامخلوق, لکنه کلام الخالق)3 سخنان رسول اکرم(ص) نیز موجود است و اسلوب آن با اسلوب قرآن تفاوتى آشکار دارد.4
در نظم بخشى به واژگان قرآنى و در ساختار جملات و عبارات آن نیز, دست بشر دخالت نداشته و پس از نزول نیز هیچ گونه تغییر و تحولى رخ نداده است. براى دریافت بهتر این مسأله توجه به نکاتى که یاد مى شود سودمند خواهد بود:
1. استناد یک سخن به گوینده مانند شعر یا متن ادبى در صورتى است که وى به کلمات آن سامان بخشیده باشد و سبک بیانى آن گفتار یا نوشتار از آن او باشد و گرنه هر زبانى پر از واژگان گوناگون است, و آنچه مهم مى نماید گزینش واژگان مناسب براى بیان مقصود و چگونگى سامان دهى به آنهاست; بنابراین سخنى که خداوند آن را کلام خود مى نامد, باید در معنى, گزینش الفاظ و ترکیب آنها با یکدیگر از آنِ او باشد.
2. سهم مهمى از اعجاز قرآن بسته به همین نظم شگرف و اسلوب بیانى و ساختار آهنگین است که دیگران را یاراى آوردن مانند آن نیست و اگر بنا باشد بشر در ایجاد چنین متنى دخالت داشته باشد و بتواند در نظم آن دست برد, مبارز جویى قرآن باطل گشته و اعجاز آن از میان خواهد رفت. در موارد معدودى از قراءات که واژگان دیگرى به جاى واژگان برخى آیات نهاده شده یا برخى کلمات پس و پیش شده است, نظر شخصى خود قارى است و نمى توان آن را قرآن شمرد و این نکته براى کسى که به ساختار قرآن آگاه باشد روشن است.
3. امت اسلامى در تمامى دوران ها با همه فرقه ها و اختلاف هایى که داشته اند, در اینکه ساختار حاکم بر جمله ها و ترکیب هاى قرآنى از آنِ خداوند متعال است, هیچ گونه شک و تردیدى به خود راه نداده اند و همگى بر آن اتفاق نظر دارند. از این رو دانشمندان ادب عربى هرگاه قاعده اى را استنباط مى کردند که با قرآن ناسازگارى داشت, در فهم خویش تأمل مى کردند و خطا را به خود راه مى دادند نه به قرآن.5
البته در میان آثار به جا مانده از گذشتگان به مواردى بر مى خوریم که اشاره به جابجایى و تقدیم و تأخیر در بخشى از کلمات قرآنى دارد; از جمله تفسیر على بن ابراهیم قمى در مقدمه اى که در اصناف آیات قرآن دارد, در بحث تقدیم و تأخیر, نمونه هایى از این دست را گاه با اشاره به روایات مربوطه بر مى شمرد.6
براى آن که خواننده گرامى به یقین برسد که این گونه اوهام هیچ پایه و اساسى ندارد و شأن ائمه طاهرین(ع) برتر از آن است که این سخنان از آنها صادر شده باشد, نمونه هایى را ارزیابى مى کنیم:
درباره آیه (أفمن کان على بیّنه من ربّه و یتلوه شاهد منه و من قبله کتاب موسى اماماً و رحمه ) 7 (هود/77) روایت شده است که این آیه بدین گونه نازل شده بوده است: (أفمن کان على بینه من ربه و یتلوه شاهد منه اماماً و رحمه و من قبله کتاب موسى) این فرض تقدیم و تأخیر بر این نظر باید استوار باشد که مقصود از (و یتلوه شاهد منه) تنها حضرت امیر است و (اماماً و رحمه ) هم صفت ایشان است نه صفت موسى. اگر ما این حدیث را بر خود قرآن عرضه کنیم مى بینیم که در آیه اى دیگر کتاب موسى به امام و رحمت توصیف شده است:
(و اذ لم یهتدوا به فسیقولون هذا إفک قدیم. و من قبله کتاب موسى إماماً و رحمه …) احقاف/1211
بنابراین, این دو صفت درجاى خود قرار گرفته اند و بدون مقدم داشتن آنها معناى آیه کامل و درست است و از سوى دیگر شاهد منحصر در حضرت امیر نیست تا توصیف به امام و رحمت شود, بلکه ایشان به عنوان مصداق بارز مى توانند باشند.
در آیه (و قالوا ما هى إلا حیاتنا الدنیا نموت و نحیى) (جاثیه/23) نیز گفته شده است که دهریه اعتقادى به زنده شدن پس از مرگ نداشته اند تا بگویند مى میریم و زنده مى شویم; بنابراین, آیه این گونه بوده است: (نحیى و نموت) یعنى حیات مى یابیم و مى میریم.
با دقت در این آیه کریمه روشن مى شود که هیچ گونه تقدیم و تأخیرى صورت نگرفته است و (نحیى) چه مقدم باشد چه مؤخر, به یک معنى خواهد بود: استمرار نسل انسانى با به دنیا آمدن افراد جدید نه برانگیخته شدن پس از مرگ, افزون بر آن که در صورت تأخیر (نحیى) چنانچه در مصحف کنونى است, معنى بهتر بوده و استمرار حیات بهتر ترسیم مى شود و از نظر لفظى نیز کلام آهنگین و زیباتر مى باشد.
نیز گفته شده است که در آیه (یا مریم اقنتى لربّک واسجدى و ارکعى) (آل عمران/43), (ارکعى و اسجدى) بوده و جاى این دو کلمه تغییر کرده است. این گوینده تصور کرده است که چون در نماز, رکوع مقدم بر سجود است, پس در این آیه نیز مى باید مقدم باشد و حال آن که اسرار تقدیم و تأخیر کلمات در آیات قرآنى فراتر از موردى است که وى تصور کرده است و اگر وى آیه را کامل یاد مى کرد خواننده به سادگى بطلان پندار وى را درمى یافت. آیه این گونه است: (یا مریم اقنتى لربک و اسجدى و ارکعى مع الراکعین) و روشن است که اگر (واسجدى مع الراکعین) مى بود, آیه بسیار ناهماهنگ مى شد.
آثار دیگرى از این قبیل نیز هستند که یا قضاوت افراد بوده و منسوب به امام معصوم نیستند, یا اگر از امام نقل شده اند روایت هایى دست ساخته هستند و از امام صادر نشده اند و یا گاه مقصود امام تقدیم از نظر معنى بوده است.
روایات دیگرى که مضمون آنها وجود تغییر و تبدیل در برخى کلمات قرآنى و یا برداشته شدن برخى الفاظ از آیات قرآنى و کاسته شده بخش هایى از قرآن است, داستان شان نیز از این قرار است و از نظر سندى و محتوایى قابل خدشه و رد هستند و در نهایت امر باید گفت روایاتى که درباره جابجایى و یا تغییر و تبدیل در کلمات و آیات قرآن رسیده اند, خبرهاى واحدى هستند که قطع به صحت آنها نداریم; بنابراین در آنها توقف مى کنیم و از ظاهر مصحف دست بر نمى داریم; همان گونه که علامه مجلسى در (بحارالانوار) یادآورشده است.8