مقدمه مترجم
در انقلاب ایران اگر در یک طرف قضیه ، امام خمینی و مردم ایران بودند ، در طرف دیگر آن شاه و رژیمش قرار داشتند . بنابراین در یک بررسی و تحقیق عالمانه پیرامون حرکتی که به « انقلاب اسلامی » انجامید و سرانجام باعث سقوط شاه و رژیمش شد ، باید به هر دو طرف قضیه توجه کرد .
در مورد طرف اول قضیه ، تقریباً همه چیز در اختیارمان قرار دارد و همه ناگفته ها گفته شده است .
ولی در مورد طرف دوم قضیه ، که شاه و رژیمش باشد ، مدارک ما هنوز تا کامل و مدون شدن خیلی فاصله دارد . زیرا اگر چه در طول سالیان پس از پیروزی انقلاب ، خاطرات چند تن از دست اندرکاران رژیم شاه منتشر شده ( از قبیل خاطرات : ارتشبد فردوست ، اسدالله علم ، پرویز راجی ، فریدون هویدا ، ابوالحسن ابتهاج و ... ) و هر یک نیز به سهم خود برای آگاهی به جریان فکری آن دوران حائز اهمیت بوده است ، لیکن هنوز این مدارک کافی نیست و باید به انتظار نشست .
و اما مهمترین و قابل قبول ترین مدرکی که می تواند به تمام معنا جنبه عصاره دیدگاههای شاه را داشته باشد و نیز عمق اندیشه هایش را بنمایاند ، طبعاً چیزی نیست جز آخرین نوشته او . بخصوص اینکه آخرین نوشته او ، کتاب ( مطالبی که ارائه شده است ) در دوران پس از سقوط شاه به رشته تحریر در آمده و کم و بیش ، هم حالت تعدیل شده ای نسبت به سه کتاب قبلی او ( انقلاب سفید ، مأموریت برای وطنم، به سوی تمدن بزرگ ) دارد ، و هم در آن نوعی حالت « خود مشت و مالی » به چشم می خورد
فصل 1
پدرم ؛ رضا شاه کبیر
در آغاز جنگ جهانی اول پدرم را « رضا ماکزیم » می نامیدند ؛ به این دلیل که او با مسلسل « ماکزیم » کار می کرد . در عین حال او طی سال 1915 با خشم و اندوه فراوان بر اوضاعی که در ایران می گذشت نظاره می کرد و می دید که مملکت از هر سو مورد هجوم قرار گرفته و محل تاخت و تاز نیروهای نظامی خارجی قرار دارد : ترکها و آلمانیها از یک طرف و روسها و انگلیسها از طرف دیگر .
پس از انعقاد پیمان « ورسای » در سال 1919 ، ایران کم وبیش به صورت یک کشور تحت الحمایه انگلیس در آمد . در چنین دوران پرآشوبی بود که روز 26 اکتبر 1919 من در تهران چشم به جهان گشودم .
« رضاخان » در زمان انقلاب کمونیستی روسیه ، افسران روسی را از خدمت اخراج کرد ؛ و خود فرماندهی قزاقهای ایرانی را به عهده گرفت .
رضاخان یک شب با نفرات تحت فرمانش قزوین را مخفیانه ترک کرد و عازم تهران شد . بعد هم که به تهران رسید ، شهر را به محاصره در آورد و احمد شاه را وادار به تغییر دولت کرد ( 23 فوریه 1921) .
این کودتای برق آسا با حداقل تلفات صورت گرفت ، و ژنرال « آیرونساید » که در آن زمان فرماندهی قوای انگلیس را در ایران به عهده داشت راجع به اقدام پدرم گفته بود : « رضا خان تنها مردی است که شایستگی نجات ایران را دارد . »
1) اولاً رضا خان در آن موقع به عنوان یک یاور ( سرگرد ) قزاق قدرتی نداشت تا بتواند افسران روسی را از خدمت اخراج کند . ثانیاً این کاری بود که توسط احمدشاه – آن هم به توصیه مقامات انگلیسی – صورت گرفت . یعنی پس از برکناری « استاروسلسکی » از مقام فرماندهی بریگاد قزاق ، احمد شاه یک ایرانی به نام « سردار همایون » را به این سمت گماشت و برکناری افسران روسی قزاق از زمان فرماندهی سردار همایون آغاز شد . رضا خان بعد از سردار همایون در آستانه کودتای سوم اسفند 1299 به فرماندهی بریگاد قزاق منصوب شد . – م .
2) البته ژنرال آیرونساید – یعنی همان کسی که عامل اصلی براه انداختن رضاخان و اجرای به اصطلاح کودتای سوم اسفند محسوب می شود – این جمله را قبل از اجرای کودتا در وصف رضاخان گفته بود ، نه بعد از کودتا . و به این ترتیب کاملاً روشن است که اگر کسی از نظر ژنرال انگلیسی شایستگی نجات ایران را داشته باشد ، چه نوع خصوصیاتی دارد ؛ و در عین حال نیز نجات ایران از دیدگاه دولت انگلیس به چه نوع نجاتی اطلاق می شود . – م .
در آن زمان رضاخان که عنوان فرمانده کل قوای مسلح ( سردار سپه ) را نیز داشت ، به هیچ وجه درصدد برداشتن احمدشاه از تخت سلطنت نبود ؛ و بلکه درست برعکس ، به دفعات از احمد شاه خواست تا از اروپا به ایران بازگردد .
فصل 2
به حکومت رسیدن من
در سن 12 سالگی به سویس رفتم ، هیچ اشکالی از نظر تکلم به زبان فرانسه نداشتم . من تا سال 1936 در سویس ماندم و در تمام این مدت همیشه بر اعتقادات مذهبی خود پابرجا بودم .
افرادی نظیر هانری چها رم ، لویی چهاردهم ، و ناپلئون ( مردی که به عقیده من شخصیتی فوق العاده داشت ) ، از کسانی بودند که همواره ذهن مرا به خود مشغول می کردند .
من در سال 1931 از بندر پهلوی – بندر کوچکی در کنار دریای خزر – عازم باکو در روسیه شدم ، و سپس با قطار به سویس رفتم ، تا در آنجا برای تحصیل به مدرسه بروم . موقعی که در سال 1936 از همین مسیر به ایران بازگشتم ، اصلاً نتوانستم بندر پهلوی را تشخیص دهم ، زیرا تبدیل به شهر مدرن اروپایی شده بود .
بلافاصله بعد از آنکه در سال 1938 [1317] با درجه ستوان دومی از دانشکده افسری فارغ التحصیل شدم ، به عنوان بازرس قوای نظامی به کار پرداختم .
فصل 3
آزادی زنان
باید به خواننده یادآور شوم که پیش از انقلاب ما ، ماده 10 قانون انتخابات مقرر می داشت که :
افراد زیر حق رأی ندارند : زنان ؛ کسانی که به سن قانونی نرسیده اند ؛ آنها که منع قانونی دارند یا در حضانت دیگری می باشند ؛ ورشکستگان به تقصیر ؛ محجورین ؛ متکدیان حرفه ای ؛ محکومین دادگستری ؛ دزدان و دیگر خلافکاران که قانون اسلام را نقض کرده اند ...