اولین مساله زیربنایی درعلم النفس اثبات موجودیت مستقل مجرداز ماده برای نفس است زیرا این مساله محور تمام مسائل علم النفس از دیدگاه اسلامی می باشد واین بحث محوری درهمه مسائل قوای مورد بحث درعلم النفس تاثیر کلی دارد وبه مسائل جهت می بخشد وآثارواحکام گوناگون نتیجه می دهد.
طبعا دررابطه نزدیک با این مساله چند مهم زیر لازم است مورد بحث وبررسی قرار گیرد :
ذکر اجمالی از عقیده مادیون درباره نفس وروح وتذکرچند جمله از متون معتبر آنها به عنوان شاهد به طور اجمال وگذرا.
پاسخ از دیدگاه مادیها درنحوه وجودی نفس.
تذکراین که مادیون دیدگاه الهی را درمورد نفس وروح تحریف کرده اند وبررسی آن ..
وجود روح به عنوان جوهر وگوهری اصیل مجرد ازماده درماورای بدن ازدیدگاه قرآن و...
مساله وجود روح انسانی از بزرگترین مسائل فلسفی است فیلسوفان درباره آن قرنها مطالب گوناگون به صورت اثبات روح ونفی آن بحث کرده اختلاف نموده اند ودرحقیقت می توان گفت این یکی از شیرین ترین ومناسب ترین بحثها به قلب آدمی بوده است چراکه انسان به طورفطری مایل است درباره آن بحثهای گوناگون انجام دهد زیرا از مسائل اولیه انسانی بوده انسان علاقه زیادی به دانستن شوون روخ خود دارد بلکه عالم روح از مطمئن ترین عالمی است که انسانها به هنگام قطع از علائق عالم حس به آن امید می بندد ومواردی که انسانها از انجام آزروهای شیرین مثل خوابهای خوش عاجز می گردند به این مبدأء پناه برده وجود آن را قطعی وغیر قابل انکار می دانند!
انسان عالم عجیبی است که از قوای عقلی بهره ها برده به طوری که برای آن حدی موجود نمی باشد تا انجا که بروجود خودش حکم می کند به نقص از برخی جهات ودرنتیجه ناموس های خلقت وافرینش وتحکم ان را چه بسا درمواردی مورد انتقاد قرار می دهد ودرمقابل گاهی ازکرامت های عواطف کمال بهره را می برد ودرنتیجه عدل و رحمت وکمال ودوستی وفضیلت رادر حد مطلق خود می شناسد عدالتی را پشت سرعدالت درجامعه کامل ترمی بیند وبه دنبال هررحمت وجمالتی وحب وفضیلتی کامل تر را ملاحظه می کند تا آنجا که ارامش پیدا می کند.می خورد ومی آشامد ومی خوابد وچه بسا به بازی وطرب مشغول می گردد وسایرصفات مختلف انسانی از خوب وبد را انجام می دهد وگاهی ترقی کرده به حد فهم حکماء و بزرگان می رسد و گاهی تنزل پیدا کرده تا آنجا که خیالات براوچیره براوچیره شده وغیراز تملق در ذرات خویش فکری ندارد و اینگونه دچاربی خبری می گردد !
اینگونه خیالها گاهی بر روح انسان سیطره پیدا می کند وبدین ترتیب احوال ورفتارهای انسان گوناگون ومتلون شده دیگر به مساله روح توجهی نمی کند وبه روح به نظرسطحی وقشری حتی مادی نگاه می کند! آیا فردی از افراد نوع انسان پیدا می شود که ابدا در طول زندگی خویش به مسیر خویش بعدزا مرگ وعاقبت امر خویش وبعداز پاچیدن جسم خویش تاملی نکند ؟ ظاهرا هیچ وضعیتی برای هیچ فرد انسان عاقلی رخ ندهد واو را از فکر روح و وجود آن وعاقبت امر خویش درغفلت کامل بسربرد.
آری گاهی برانسانها اتفاق می افتد که از فکردرباره روح خودش به طورکلی غفلت داشته باشد و لکن به مجرد پیدایش حالتی در روح او مثل مرض وبیماری مشاعر او متنبه وحواس او بیدارمی گردد حال اگر ایمان ثابتی به خداوند داشته باشد عقیده جاودانه بودن انسانها درروح او آرامش وسکون به او می بخشد وبه قضا وقدر الهی معترف بوده ودرعین حال امید به رحمت الهی دارند.
اما کسانی که شبهای علمی روح آنها را به خود جذب کرده باشند دغدغه ها وشبهات علمی آنها را آزاد داده درحالت التهاب نگاه می دارند ونور فطرت دراین صورت کم نوربوده چه بسا زندگی بر او تلخ می گردد وهمواره آرزوی موت می نماید واینجا است که آمارانتحارها و خودکشی ها وحداقل زج دادن های روحی درمیان جوامع بشری رو به تزاید می گذارد.
با همه اختلاف افکار درصفات روح وعوارض وحالات آن عقیده به وجود روح به طور اجمال تاریخچه طولانی وعمیقی درطول تاریخ عقاید انسانها جایگاه خاصی دارد.
از جمله عثاید عقایدهندوها درباره وجود روح واین که آن را نفخه الهی درانسان دانسته معتقد بوده اند که انسان عقاید هندوها که بمیرد جسد نورانی روح او را می پوشاند وچشمان انسان های زنده آن را نمی بیند وبه عالم اعلی منتقل می گردد وعلماء مصراز5000 سال فبل از میلاد مسیح معتقد بوده اند که روح درقالب جسم انسان وجود داشته بعداز مردن از جسد به جسد جدیدی انتقال پیدا می کند.
چینی ها ازقرن ششم قبل از میلاد مسیح معتقد بوده اند به وجود روح برای آن غلاف جسمانی غیراز جسد عادی معتقد بودند که موثرات فنا ومرگ درآن تاثیر نداشته وارواح از هر جانبی ما را احاطه کرده است وعقاید ( کنفسیوس ) دراین باره معروف است.
عقاید علماء فارس زبان با اعتقاد اهریمن واهورامزدا وفلاسفه وعلماء یونان از قبیل سقراط وافلاطون معتقد بوده اند که روح انسان قبل از جسم آنان موجود بوده واز معراف ازلی نزد خدا برخوردار بوده اند وبعداز انتقال به این بدن جسمی جمع معلومات خود را از دست داده ونیازبه تفکر واستدلال وتعلیم وتعلم دارند پس تعلم برای آنان همان تذکرویادآوری وموت نیز همان رجوع به حالت اولیه زندگی قبل از وجود درحالت جسمی است به طورخلاصه عقیده به وجود روح وظهور آن برای انسانها امرمسلمی نزد قدماء انسانها ازامت ها وادیان گوناگون وفلاسفه بوده عقیده نوظهوری نیست وسابقه طولانی عقیدتی دارد.
پس حق این است که اصل وجود روح مبدء آن نیت انسانها چندان نیازی به دلیل واستدلال ندارد با وجود اینبه دلائل گوناگون عقلی وحسی وتجربی قابل بررسی وتحقیق است.
دلائل عقلی وجود روح
دلیل اول : تغییر مواد مغزی وثبات ادراکات درتحقیقات علم طبیعی ودیدگاه فلاسفه اروپا و فلاسفه اسلامی درجای خود ثابت شده که هیچ موجود مادی درحال سکون وآرامش نیست. بلکه همه موجودات درحال تغییر وتحول اند بخصوص بنابرانظریه حرکت جوهری که مبدء آن مرحوم ملاصدرا است.