مقدمه:
سیره به معنای سنت و روش است که در سیره نبوی دنبال میشود. قدیمیترین سیره بجا مانده، سیره نبوی ابن اسحاق شیعی است که ابن هشام بعدها آنرا به زبان اهل تسنن برگرداند و به خلفای سنی مذهب زمانش تقدیم نمود. در هر حال، سیره نبوی از کتابها و آثار مربوط و نزدیک به زمان ایشان قابل جمعآوری است اما چون اکثر وقایع نگاران زمان ایشان روحیه جنگ محوری و رفتار سیاسی موثر را داشتند کمتر در سیره فرهنگی، علمی، اقتصادی و ... ایشان اثری بجا گذاشتند. آنها در تقسیمبندی سیره پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم نیز این تاریخهای کمابیش موثر را به عنوان سرفصلهای کار در نظر گرفتند که همچنان این نگاه در جامعه وجود دارد و به صورت الگو دنبال میشود. از این رو، در این مقاله سعی در ساختار شکنی شده، و با توجه به روند قدرت در دوران نبوی به تبیین مناسبات سیاسی زمان ایشان پرداخته شده است و به قبل از آن اشاره نگردیده است.
الف- دوران مکّی:
پیامبر گرامی اسلام در سن 40 سالگی در مکه به پیامبری مبعوث گردید.[1] در حالی که رفتارش سرآمد همگان بود و از شدت صداقت و امانتداری به امین معروف شده بود. پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم در شرایطی به رسالت مبعوث گردید که جهل در سراسر عربستان بیداد میکرد، علم در پایینترین حد خود بود با توجه به روایات از شرایط بعثت انبیاء نبودن علم در جامعه و وجود گمراهی در آن دانسته شده از این رو پیامبر اکرم صلیالله علیه و آْله و سلم که دریای علم و حکمت ومعرفت بود برای مردمی که به لحاظ علم و حکمت تهی و نزدیک به تهی بودند، باید تعلیم رسالت مینمود.
در ابتدا با سطح فردی دعوت آغاز به کار نمود. بسیاری سعی کردند این دوره را دوران مخفی رسالت ایشان بدانند در حالی که پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم و علی علیهالسلام و حضرت خدیجه (س) در کعبه نماز میگزاردند البته تا کمی پیش از آن برای عبادت همواره به خارج شهر میرفتند نباید فراموش کرد که در جامعه مکه هنوز موحدین حنیف زندگی میکردند که از نسل حضرت ابراهیم علیهالسلام و متصدیان امور کعبه محسوب میشد و اینان نبودند مگر قبیله قریش که نسب ایشان را به حضرت ابراهیم علیهالسلام میرساندند[2].
تا سه سال شرایط به همین منوال میگذشت تا اینکه پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم در جریان عشیره اقربین با دعوت از خویشان هاشمیاش با ملایمت و مهربانی آنها را به اسلام فرا خواند[3]. نتیجه این میهمانی مسلمان شدن عده زیادی بود که جعفربن ابیطالب و عبیده بن حارث از این شمار هستند[4]. خلاف آنچه که برخی منابع اشاره کردهاند به این ترتیب شمار مسلمانان به خود نظم گرفت و پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم در این نظام به لزوم مساعدت و همراهی کسی برای شکل دادن یک نظام کارآمد توجه داشتند که علی علیهالسلام به این دعوت پاسخ همکاری داد و برخی بخاطر مشاغل فراوان، تجارت و .. کمتر از علی علیهالسلام نوجوان میتوانستند در راستای این اهداف از خود تلاش بروز دهند. مسئولیت پذیری علی علیهالسلام قبلاً در همراهیهایش در حراء با پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم جای شبهه برای این انتخاب باقی نگذاشت و به لحاظ فکری هم 3 سال بود که با باور های اسلامی خو گرفته بود و با تربیت در دامان پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم با نفس معارف الهی آشنا بود. با این حال، الگوهای موجود در نظام قبیله ای باعث خرده گرفتن قوم به ابیطالب شد به اینکه « تو باید از پسرت اطاعت کنی» [5] اما این الگوهای رایج باعث ایجاد هیچ تغییری در تصمیم پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم نداشت و با باور شایسته محور وبدون توجه به الگوهای سنت شده ناکارآمد، آنها را عملی مینمود.
کمکم پس از بیان هستها و بایدها، سخن از نیستها و نبایدها به میان آمد و انتقاد از خدایان و بتها باعث جبهه گرفتن بخشی از قریش و اهل مکه علیه ایشان شد[6]. در راس این مخالفان ابوجهل – از اشراف بنی مخزوم- و بنی امیه بودند ابولهب – عموی پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم – نیز به تدریج با تحریکات همسرش و دیگران به جناح مخالف و پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم پیوست.
با بالا گرفتن تعالیم پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم، کم کم شدت مخالفت مخالفان افزوده شد از این رو در گامهای نخستین با وساطت و ریش سفیدی، سعی در حل بحران نمودند. آنها نزد ابوطالب رفتند که بزرگ قومش بود اما ابوطالب از پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم حمایت کرد و قریش از این جبهه ناکام گشت[7]. گام بعد استهزاء و تمسخر به ساحت مقدس ایشان بود. اگر چه پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم با سکوت و احترام در مقابل این بیاحترامیها برخورد مینمود، با این حال در این ساحت، ابوجهل کار را به گستاخی میکشاند که با عکسالعمل حمزه، در تنبیه او و ظاهر شدن اسلام حمزه، جان تازهای به دعوت بخشیده شد[8].
این بار قریش که در مقابل شخص پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم خلع سلاح شده بود، طرفداران ایشان و مسلمانانی که از ساختار قبیلهای قدرتمندی برخوردار نبودند را تحت فشار و ستم قرار داده سمیه و همسرش یاسر در این مرحله به شهادت رسیدند. عده دیگری هم که در شرایط مشابه به سر میبردند طبق سفارش پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم به حبشه هجرت نمودند. این جریان در سال 5 بعثت رخ داد[9]. پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم، جعفربن ابیطالب را که همانند او از جایگاه قبیلهای خوبی برخوردار بود، با این گروه و به عنوان امیر آنها و جانشین خودش انتخاب نمود. مناظره جعفر با هیئت مسیحی حبشه و نجاشی بیانگر درایت و فهم او در علوم دینی است. [10]مسلماً در جامعه مذهبی و مسیحی حبشه حضور چنین فردی ضروری بود مسیحی شدن یکی از این مسلمانان بیانگر اهمیت جعفر و تدبیر خوب پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم در انجام این مهم بود. قریش سعی در استرداد این عده نمود که با حمایت نجاشی از اهداف آنها که توسط جعفر تبیین گردید بینتیجه و ناکام ماند!!
پس از این جریان، نزول سوره نجم بود. این آیه سجده واجبه دارد وقتی این سوره نازل شد و پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم آن را در مکه قرائت نمودند و این باعث شد تا مسلمانان سر به سجده بگذارند که در کمال ناباوری، گویی همه اهل مکه سر به سجده گذاشته بودند این جریان شاهد است به بروز ننمودن اسلام عدهای از مسلمانان، که تاثیر زیادی در مکه به همراه داشت و خبر آن به حبشه هم رسید که بیانگر در ارتباط بودن این ده مرکز و درایت پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم در تسهیل ارتباط با مسلمانان حبشه بود.
رفتن مسلمانان به حبشه باعث کمتر شدن مسلمانان در مکه و بالا گرفتن فشارقریش بر این عده بود. در این شرایط بود[11] که طرح محاصره اقتصادی- فرهنگی بنیهاشم به اجرا درآمد، 3 سال در بدترین وضعیت گذشت بدون کسب و کار تجارتی حضرت خدیجه (س)، با درک واقعی رسالت نبوی صلیالله علیه و آْله و سلم همه ثروتش را هزینه نموده و خرج تسهیل سختیهای شعب ابیطالب نمود. ابوطالب مسلمانان را که بنیهاشم و بنیمطلب بودند جمع کرد تا در این شمار کم مسلمین بتواند پایگاهی ایجاد نموده و جان پیامبر صلیالله علیه و آْله و سلم را حفظ نماید[12]. مسلماً قدرت کم مسلمانان باعث اجتماع آنها در شعب بود و ممانعت از خطرات احتمالی و پشتیبانی از هم و تسهیل شرایط محاصره اقتصادی در داخل شهر.
پایان محاصره اقتصادی با مرگ بزرگ بنیهاشم- ابوطالب- همراه شد. ستون محکمی در حمایت از او محسوب میشد. طی سالهای شعب که کارهای سیاسی را کاملاً مخفیانه و با حضور شماری از هاشمیان با حفظ شرایط استتار انجام میداد در سالهای سخت شعب، موسم حج موقع خوبی برای تبلیغ اسلام و پیدا نمودن جایگاه و پایگاه خوبی در این دعوت بوده با اعلان حمایت مردم یثرب، دعوت به آنجا کشیده شد. پس از پایان محاصره و وفات ابوطالب و سختتر شدن شرایط مسلمانان، این هجرت آغاز شد[13]