در دوران صفویان مراکز بسیاری به تولید کتاب اشتغال داشتند و در این میان هنرمندان بسیاری جهت تصویر کشیدن کتابها به استخدام درآمده بودند. در میان این نسخ خطی میتوان از کلیله و دمنه نام برد که در برگیرنده نمونههای اولیه نقاشی اسلامی است، مقامات حریری اگر چه به اندازه کلیله و دمنه مشهوریت نداشت، اما در ابتدای قرن دوازدهم به عنوان شاهکار نفیس نوشتاری شهرت بسیاری کسب کرد. شاهنامه کتاب حماسی ایرانی همچنین در مجلدهای بسیاری به تصویر کشیده شد. خمسه نظامی هم به همان معروفیت شاهنامه در شمار یکی از شاهکارهای شعری زبان ایرانی مورد توجه تصویرگران نسخ خطی قرار گرفت. اشعارش بخصوص در دورانی که نقاشان حمایت و توجه کافی در دربارهای شاهزادگان صفوی کسب میکردند مشهوریت کافی داشت، موضوعاتش شامل: هفت پیکر،خسرو و شیرین، مخزنالاسرار، داستان لیلی و مجنون و اسکندرنامه میباشد. کتاب دیگر، با همان شهرت متعلق به سعدی شاعر معروف نسخه ایرانی صاحب گلستان و بوستان است که ایدههایی را برای نقاشان جهت به تصویر کشیدن موضوعات به دست میدهد.
مشوقان و حامیانی که اینگونه نسخ خطی را جهت به تصویر کشیدن به هنرمندان سفارش میدادند به نسخ خطی دیگری که دارای موضوعات تاریخی بودند هم توجه نشان میدادند از اینگونه آثار میتوان به ترجمه ایرانی تاریخ طبری بعنوان «تاریخ پیامبران» و «پادشاهان مغولی» که هم اکنون درموزه ملی پاریس نگهداری میشود، اشاره داشت.
متون مهم دیگری که جهت به تصویر کشیدن انتخاب میشدند نسخ خطی مذهبی بودند. در دوران اسلامی هنر و مذهب در ایران به صورت نزدیکی با هم مرتبط بودند مخصوصاً در دوران ایلخانان (756-663)، تیموریان (911-771) و صفویان (1148-905)، هنر با همان سنت درباری خودش تحت حاکمیت و حمایت حاکمان مسلمان درست به همان صورتی که قبل از رواج اسلام مرسوم بود، مورد توجه و عنایت بود. در زمان ایلخانان، تعدادی نسخ خطی مصور گشت که از آن جمله میتوان به «جامعالتواریخ» نوشته رشیدالدین شیخ فضلالله همدانی که در برگیرنده داستان زندگی پیامبر وداستان پادشاهان میباشد اشاره داشت. کتاب دیگری که زندگی پیامبر و داستانهایی از تاریخ اسلام را در بردارد «آثار الباقیه» بیرونی میباشد که در همان زمان مصور گشت.
آنچه که ما به عنوان معنویت دینی درنقاشی در بررسی کنونی مدنظر داریم از جهاتی با مذهب شیعی اسلام مرتبط میباشد. این بحث بر دو دسته نقاشی مذهبی متمرکز میباشد. نقاشیهایی که پیامبر(ص) را در نسخ خطی دوران صفوی و عثمانی مورد بررسی قرار میدهند همانند سیرالنبی، خمسه نظامی و شاهنامه فردوسی و نقاشیهایی که ائمه اطهار را در نسخی چون روضه الصفا، روضه الشهداء حدیقهالشهداء به تصویر کشیدهاند.
روابط نزدیکی سیاسی، فرهنگی و مذهبی ما بین کشورهای ایران و ترکان عثمانی در حد فاصل قرون هشتم تا دهم منجر به رشد و نمو نقاشیهایی با مفاهیم مذهبی یکسان در این کشورها گردید. در حقیقت مطالعه تاریخ نقاشی مذهبی در ایران زمان صفوی با تاریخ نقاشی دربار عثمانی همراه میباشد و این از آنجائی است که آنها تشابهات و ویژگیهای مشابه و مشترکی درگسترش نقاشی در این دوران داشتند.
مرزهای امپراطوریهای همسایه جهت هنرمندان و دانشمندان ایرانی باز بود واز آنجائیکه عثمانیها و ایرانیها دارای یک زبان مشترک درباری بودند این مسئله سهولت بیشتری مییافت. بنابراین عثمانیها در جهت جذب شاعران، نویسندگان و هنرمندان توانای ایرانی کوشا بودند و در زمانی که کشور در حالت تلاطم و ناآرامیهای سیاسی غوطهور بود بسیاری از هنرمندان ایرانی در جهت یافتن حمایت و پشتیبانی هنری کشور را به سوی کارگاه های هنری عثمانی ترک میگفتند. این هنرمندان نه تنها با خود تجربیات و تواناییاشان را همراه میبردند بلکه بسیاری از نسخ خطی را هم به آن کشورها منتقل میکردند. از این رو ما میتوانیم شاهد بساری از تشابهات هنری در کارهای باقی مانده از کارگاههای هنری ایرانی و عثمانی باشیم و به علت همین تشابهات تشخیص و تفکیک برخی نقاشیهای انجام شده آسان نمیباشد. میتوان در این رابطه به عللی چند اشاره نمود: ابتدا اینکه احتمالاً هنرمندان این نسخ خطی یکی بودند و دوم اینکه هنرمندان بومی این کشورها نسخههای خطی خود را از روی نسخ اصلی کپیبرداری میکردند. این تشابهات همچنین در نمونههای مذهبی نسخ خطی قابل بررسی است. حتی این هنرمندان موضوعات مشابهای را جهت مصور کردن انتخاب مینمودند. در این مقاله علاوه بر مطالعه موضوعات مصور یافته نسخ خطی مذهبی ایرانی، به آن دسته از نقاشیهایی که به نسخ خطی مذهبی دوران حکومتی عثمانی متعلق است، هم پرداخته خواهد شد. ابتدا بصورت خلاصه به دوران حکومتی صفویان، حاکمان هنر پرورشان، موقعیت هنر و هنرمندان و نسخ خطی مصور یافته آنها میپردازیم و سپس موقعیت هنر و هنر دوستان دوران عثمانی و همچنین نسخ خطی مذهبی مصور یافتهاشان را مورد بررسی قرار میدهیم.
زمان حکومت شاه طهماسب (984-930) و شاه عباس (1038-996) از نظر موقعیت زندگی فرهنگی مخصوصاً توسعه عقلایی و هنری قابل توجه و مهم است این هنرها و گسترشات فرهنگی در زمینه نقاشی، مینیاتور، خطاطی، معماری، تاریخ نگاری و الهیات اسلامی میباشد. گسترش و توسعه هنر در زمان حاکمان اولیه صفوی به دلیل این است که شاه طهماسب و شاه عباس در نظرگاه مورخین از طرفی بعنوان افرادی با سخاوت و مشوق هنر معرفی شدهاند و از طرف دیگر علاقه شخصی آنها به هنر است که به عنوان شاعر، هنرمند و محقق توصیف شدهاند و نقاشانی چون بهزاد، آقامیرک، سلطان محمد، مظفرعلی و رضا عباسی در خدمت کارگاههای هنری ایشان مشغول به فعالیت بودند.
حاکمان صفوی حامیان و مشوقان خوبی در جهت هنر کتاب آرایی ادبیات و علوم بودند اگرچه نوشتن زندگینامه و داستانهای مذهبی از زمانهای اولیه اسلامی رواج داشته است اینچنین کارهایی تحت حاکمیت صفویان فزونی یافت در این دوره همچنین نسخهبرداری و دوبارهنویسی کتب قدیمی همانند «جامعالتواریخ» رشیدالدین فضل الله همدانی، «تذکرهالاولیای» فریدالدین عطار، «قصصالانبیاء» ثعالبی «کلیله و دمنه» نصرالمعالی و «حیره الابرار» جامی رواج داشت. در این کتب پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) در صورت به تصویر کشیده شدن بدون حائل روی صورت نشان داده شدهاند اما در مینیاتور ایرانی و ترکی قرن دهم و قرون متعاقب بعدی و در نسخ خطی مشابه همانند «خمسه نظامی»، «شاهنامه» شاه طهماسب، «روضهالصفای» میرخواند و «روضهالشهداء» واعظ کاشفی روی بند یا حایل روی صورت پیامبر همراه با هاله اطراف سر بکار رفته است.
شکوفایی هنر در دربار حاکمان صفوی که در دوران حکومت شاه طهماسب درخشید و به اوج رسید هم میتواند بمعنای علاقه وافر و احترام فراوان درباریان به هنر و فرهنگ قلمداد شود و هم نمونهای از پذیرش و انگیزش هنری برای حاکمان سلسلههای بعدی که به دنبال میآمدند باشد. در حقیقت تاریخ سلسله صفویان را بتوان مطالعه تاریخ هنرها تلقی کرد و آن به دلیل تولیدات و محصولات هنری است که با وقایع اقتصادی، اجتماعی وسیاسی آن زمان پیوند میخورد و همین مسأله موجب میگردد که ما روند و رشد تولیدات هنری را با اینگونه وقایع با هم در نظر بگیریم و مورد مطالعه قرار دهیم.
ولایت فقیه در دوره صفویه
در این دوره به دلیل قدرت یافتن حکام شیعی صفوی و تغییر وضعیت شیعیان از اقلیت تحت فشار به اکثریت حاکم، سؤال اصلی و مطرح این عصر علاوه بر سؤالهای دوره قبل چگونگی مشروعیت بخشیدن به سلطنت افراد غیر معصوم (شاه صفوی) بود.
سلسله صفویه مبارزات خود را از خانقاه و با تکیه بر مرادی و مریدی آغاز کردند و به پیروزی چشمگیری دست یافتند؛ لیکن پس از رسیدن به سلطنت به زودی فهمیدند که دیگر نمیتوان صرفاً با مرادی و مریدی حکومت را اداره کرد، نظم و امنیت را در جامعه حاکم ساخت و مسائل و مشکلات مردم را حل و فصل نمود، آنان این حقیقت را دریافتند که در اداره حکومت و حل و فصل امور مردم، نیازمند قانون شرع و عالمان آشنا به قوانین شرع هستند. از آنجا که مذهب شیعه امامی به عنوان مذهب رسمی کشور اعلام شده بود، صفویه به همکاری و همگامی عالمان شیعه سخت نیازمند بودند و عالمان شیعه نیز بیشتر در جبل عامل، عراق و لبنان سکونت داشتند؛ لذا صفویه برای رفع این کمبود علمای شیعه را از جبل عامل برای مهاجرت به ایران دعوت کرد که تعدادی از آنها این دعوت را اجابت کرده و به ایران آمدند و دارای منصبهای مهمی در دولت صفویه شدند. (مهاجر، 1989 م، ص 97)
علیرغم مساعد شدن اوضاع سیاسی جهان برای فعالیت و طرح نظرات شیعه در عصر صفویه، در این دوران نیز شاهد بحث مستقل چندانی در باب ولایت فقیه در کتابها و رساله ها نیستیم و همچون گذشته مباحث ولایت فقیه را باید در بین ابواب مختلف فقهی جستوجو کرد.
محقق کرکی یکی از برجستهترین فقیهان این دوره است که در تحول و تکامل نظریه ولایت فقیه سهم بسزایی دارد. محقق کرکی بارها بر نیابت عامه فقیه در عصر غیبت تأکید کرده است. به عقیده محقق کرکی فقیهان شیعه اتفاق نظر دارند که فقیه از سوی ائمه هدی (ع) در همه اموری که نیابت در آن دخل دارد نایب است. (محقق کرکی، بیتا (الف)، ج 1، ص 142) و بر مبنای عموم نیابت، معمولاً احکامی را که در فقه از اختیارات امام معصوم(ع) شمرده شده برای نایب او نیز مطرح میسازد مگر اینکه دلیلی برخلاف آن وجود داشته باشد. محقق کرکی برای اثبات نیابت عامه فقیه به اجماع و مقبوله عمربن حنظله استدلال کرده است. (محقق کرکی، بیتا (الف)، ج 1، ص 142)
یکی دیگر از نظریه پردازان ولایت انتصابی عامه فقیه در دوره صفویه، محقق اردبیلی است. این فقیه نواندیش به منظور اثبات ولایت فقیه برای نخستین بار به دلیل عقلی تمسک کرده و از اینکه بدون چنین ولایتی نظم جامعه مختل میشود و زندگی انسان در سختی و تنگنا قرار میگیرد و عقل و شرع نیز چنین پیامدهایی را نمیپذیرد، حکومت علیالاطلاق فقیه را اثبات میکند. (محقق اردبیلی، 1414 ق، ج 12، ص 18، 28، ج 9، ص، 10، ج 8، ص 161، 160، ج 7، ص 545)