مقدمه:
تعریفی بر شخصیت
آلپورت در سال 1961 شخصیت را اینگونه تعریف کرده است: «شخصیت عبارت است از: سازمانى پویا در درون فرد و متشکل از نظامهاى روانى جسمانى که خصوصیات رفتار و تفکر فرد را مشخص مىکند.»
آلپورت شخصیت را آمیزهاى از عوامل روانى جسمانى مىدانست و معتقد بود که اینها طورى به هم پیوند خوردهاند که نمىتوان شخصیت را تنها ماهیتى تنکردشناسى یا روانى دانست. وى اضافه مىکند که این نظامهاى روانى جسمانى در وجود انسان به طور تصادفى جریان ندارند، بلکه به طور منظّم و پویا سازمان یافتهاند. به همین دلیل، شخصیت انسان داراى ویژگىهاى تداوم و قابلیت انعطافپذیرى است که به آن امکان تغییر و تحول مىدهد. آلپورت معتقد است که شخصیت یک پدیده انتزاعى نیست، بلکه سازهاى است که مشاهدات ما را از اعمال و رفتار یک فرد خلاصه مىکند. منظور آلپورت این نیست که واقعا وجودى خاص در درون افراد هست که افکار و رفتار آنان را تنظیم مىکند، بلکه مىخواهد حالت پویا و دینامیک بودن درون فرد را نشان دهد.
علاوه بر این، رفتار و شیوه تفکر انسان یکى از ویژگىهاى او به شمار مىرود که وى را از دیگران متمایز مىسازد و موجب تفاوتهاى فردى مىشود. این تفاوتهاى فردى هسته اصلى نظریه آلپورت را تشکیل مىدهند. آلپورت ادعا مىکرد که هیچیک از افراد بشر کاملاً شبیه به هم نیستند. او معتقد بود به جاى اینکه دنبال قوانینى بگردیم که حاکم بر رفتار افراد باشند، بهتر است رفتار افراد را مورد مطالعه قرار دهیم.(1)
آلپورت چهره مهمى در بسط مفهوم «سلامت روان»(4) به حساب مىآمد. وى روانشناس معروفى است که به طور گسترده در مورد تعداد زیادى از حوزههاى شخصیت از قبیل خویشتن، انگیزش، ارزشها و شخصیت سالم مطلب نوشته است. آلپورت به دلیل مطالعات گستردهاش در مورد شخصیت، لقب «پدر روانشناسى شخصیت» را به خود اختصاص داده است. شاید بتوان گفت: آلپورت اولین روانشناسى است که اظهار داشت: روانشناس نباید صرفا به مطالعه علایم گوناگون و انواع مرض بپردازد، بلکه باید شخصیت سالم را مورد توجه قرار دهد.
شخصیت مرضی از نظر فروید
این در حالى بود که فروید (Freud) و عده دیگرى از روانشناسان فقدان علایم و فقدان تعارض را سلامت روان و وجود آنها را نشانه مرض روانى به حساب مىآوردند. فروید همواره در درمانها و روش درمانى خود، به دنبال کشف علایم و ریشهیابى و تعلیل آنها بود. فروید براساس مشاهده مشکلات روانى متنوع که در مراجعان خود مىدید و صحبت کردنهاى زیاد با آنان در مورد گذشته و دوران کودکىشان، نظریه خود را در باب شخصیت بنیاد نهاد و آن را گسترش داد. به عقیده فروید، مرض و سلامت، و انسان سالم و انسان ناسالم فقط در کمیّت یعنى مقدار علایم مرض روانى با هم تفاوت دارند، اما از لحاظ کیفى هیچگونه تفاوتى بین آنها وجود ندارد.
گروههاى شخصیتى
آلپورت برخلاف فروید، معتقد است که انسان سالم و انسان ناسالم با هم تفاوت کیفى دارند، نه تفاوت کمّى. آلپورت این دو را با اصطلاحاتى مثل «شخص مریض» و «شخص سالم»(5) و سپس با «شخصیت سالم» و «شخصیت نوروتیک»(6) متمایز ساخت.
به عقیده آلپورت، تفاوتهاى کیفى ذیل بین این دو گروه شخصیتى به چشم مىخورند:
1. شخصیت مریض (نوروتیک) تحت سلطه ناخودآگاه(7) است، در حالىکه شخصیت سالم به صورت آگاهانه هدایت مىشود و تحت خودآگاهى(8) قرار دارد.
2. شخصیت مریض حالتى از اجبار دارد و مىخواهد به شیوههایى عمل کند که این شیوهها ضد خود(9) به حساب مىآیند، در حالىکه شخصیت سالم به جاى اجبار و فشار، از آزادى و استقلال برخوردار است. و این همان چیزى است که وى را به طرف نتایج مثبت (و نه ضد خود) هدایت مىکند.
3. منبع انگیزش براى شخصیت بیمار نوعا در گذشته است و حال آن که منبع انگیزش شخصیت سالم عمدتا در آینده است.
به دلیل همین تفاوتهاى اساسى بین شخصیت سالم و شخصیت ناسالم است که آلپورت معتقد است: فهم روان سالم از طریق مطالعه مرض، امرى غیر ممکن است.(10)
آلپورت عقیده داشت که باید یک مطالعه تمام عیار و کاملاً مستقل در مورد خود شخصیت سالم انجام بگیرد. وى در خلال مطالعات زیادش بر روى سلامت روان، به این نتیجه رسید که به جاى اصطلاح Healthy personality (شخصیت سالم) اصطلاح Mature personality (11) (شخصیت بالغ و کامل) را به کار ببرد.