بررسی گروههای مذهبی غیرمتداول و نوظهور در جهان غرب و نگرش جوانان به آن
برای جلوگیری از گرایش مردم تشنه حقیقت و معنویت در غرب، به دین اسلام، پس از جنگ جهانی دوم و به ویژه در ربع قرن گذشته، نزدیک به 2500 گروه غیراصیل با عنوان گروههای مذهبی در آمریکا و اروپا به وجود آمده است.5 بیشتر این گروهها تحت عنوان معنویت و رستگاری، پیروان خود را به انجام کارهای مبتذل و غیراخلاقی، وادار ساختهاند و در حقیقت، در مسیر حفظ و امتداد اباحهگری و سکولاریسم، گام برداشته
جهان غرب از قرن 17میلادی و حتی پیش از آن، از دوره «رنسانس» به این سو، در جهت غیردینی کردن نگاه و نگرش مردم و سست کردن علایق دینی در زندگی روزمره آنان تلاش کرده است. غرب در این دوران به نام «اومانیسم» و «فردگرایی» (Individualism) به طور کامل درصدد مخالفت با استیلای دین برآمد. پس از جنگ جهانی دوم و خصوصاً از دهه 1960 به این سو، گروههای مذهبی غیرمتداول بسیاری، خارج از چهارچوب ادیان رایج، در غرب، ایجاد شده است که هدف آنها سکولاریزه کردن دین میباشد؛ هرچند پایهگذاران این جنبشها خود را به عنوان معلمان روحانی و دینی معرفی کردهاند. در این مقاله، نویسنده محترم به بررسی علل پیدایش، اعتقادات، و دیگر ویژگیهای برجسته گروههای فوق پرداخته است که آنها را با هم میخوانیم.
این گروهها را گاه، کشیشهایی که از یک کلیسای سنتی، گسسته و به دنبال ایجاد و راهاندازی «ادیان» خاصی برای خودشان بودهاند، تأسیس نمودهاند. بروز این پدیده در غرب، تا حد زیادی، برخاسته از ترویج مرموزات و کارهایی غریبه، همچون سحر و جادو بوده که از سوی کلیساهای قدیمی نیز تحریم شده است و طی دهههای اخیر مجدداً رشد یافته است. طرفداران سحر و جادو در آمریکا و اروپا، ادیان پیش از مسیحیت اروپا، همچون «سلتها» (Celts) و «درویدها» (Druids) را ترویج میکنند. مروجان این آیینها، که به عنوان «جنبشهای جدید دینی» (New Religious Movements) به خصوص در آمریکا، کانادا و اروپای شمالی معروف شدهاند، با تضعیف ادیان سنتی در این کشورها نفوذ میکنند.1 در آمریکا و اروپا از این آیینهای جدید با عنوان گروههای مذهبی بیگانه و غیررایج یاد میکنند. تنها در انگلستان، بعداز جنگ جهانی دوم تا سال 1987 بیش از 400 گروه از این نوع گروهها بهوجود آمده است که تعداد آنها در ایالات متحده، بیش از انگلستان میباشد.2
رهبران این گروهها ترویج میکنند که هیچ کتاب مقدسی، در جهان، ابدی نیست، و انسان این شایستگی را دارد که دین جدیدی را خلق نماید. از نگاه آنها، روشهای عقلی، مانع کشف و حصول حقایق دینی میباشد و رستگاری بشر، با کنارگذاردن روشهای عقلی و پیروی مطلق از پایهگذاران این فرقهها حاصل خواهد گردید. این فرقههای مذهبی بر محور شخصیت رهبران و مؤسسان خود استوارند و از این رو بیشتر آنها با مرگ بنیانگذارانشان، محو و نابود میگردند.3
اکثر بنیانگذاران این گروهها ترویج میکنند که انسان با پیروی مطلق از آنان، میتواند «خدا» شود. بیشتر بنیانگذاران این گروهها از ایجاد تحولات نهایی در هزاره سوم سخن میگویند و اینچنین تبلیغ میکنند که دنیا به پایان خود رسیده است و آنان منجی جامعه بشری در آخرالزمان هستند و انسانیت با پیروی از آنها به رستگاری خواهد رسید.4
علل پیدایش این گروهها
امروزه، در غرب، نسبت به گذشته، رویکرد به دین، رشد قابل توجهی یافته است و این اتفاق عمدتاً برخاسته از درهم شکستن و فرو ریختن بسیاری از ایدئولوژیهای ذهنی جهان غرب است که متأثر از تفکرات قرون 18 و 19 در اروپا، سربرداشته و جایگاه دین را در تمدن مدرن غرب، گرفته بود. آن ایدئولوژیها به تدریج، رنگ باخت و خطر و قدرت تخریبیشان، به طرز بیسابقهای هویدا گشت.
امروزه در جهان غرب، با برچیده شدن بساط مکاتب فلسفی مدرن (Philosophical Modern Schools) که تحت شالودهشکنی و پست مدرنیسم (Post-Modernism Deconstructionalism) و منهدم ساختن همه ساختارهای معنایی موجود از پیش، مکتبهای فلسفی جدید غرب را به پایان خود رسانده است. بیشتر فلاسفه معاصر غربی، معتقدند که دوران مشغله فلسفی، به آن معنایی که تاکنون در غرب، فهمیده میشد، پایان یافته و دیگر مکاتب فلسفه جدید نمیتوانند گرهی از کار غرب و انسانهای تشنه و نیازمند هدایت معنوی در آن سامان بگشایند.
تمدن غرب، برای مردم جهان، تناقضات بیشماری را پدید آورده است که ایجاد انواع بیعدالتیها در جوامع و تخریب محیطزیست از آن جمله است. زندگی، برای جوانان، در غرب، معنای خود را از دست داده است و آنان را به بیراهه لذتهای آنی جسمانی از طریق روابط غیرانسانی و یا استفاده مدام از مواد مخدر و یا خشونت و جنایت کشانده است.
از اینرو، پس از جنگ جهانی دوم، به ویژه، در ربع قرن گذشته، جنبشی آمریکایی و اروپایی، با هدف کسب تجارت روحانی و معرفت دینی به وجود آمده است. قدرتهای سکولار در جهان غرب که تاکنون، با عنوان «تجدد» و رنسانس، با دین مبارزه میکردند و در همین راستا به ایجاد اومانیسم، لیبرالیسم و فردگرایی دست زدند، احساس خطر کردند که ساکنان غرب برای رهایی خود به دین مبین اسلام گرایش پیدا میکنند، چرا که درون مسیحیت معنویتی وجود ندارد و مسیحیت در مقابل هجوم گرایشهای دنیاگرایانه سکولار عقبنشینی کرد. و حتی آموزههای مسیحیت که اساس تلقی دینی آن را تشکیل میدهد، براثر اصلاحات و نوسازی به وجود آمده در آن، به تدریج به آموزههایی غیردینی تبدیل شده است.
برای جلوگیری از گرایش مردم تشنه حقیقت و معنویت در غرب، به دین اسلام، پس از جنگ جهانی دوم و به ویژه در ربع قرن گذشته، نزدیک به 2500 گروه غیراصیل با عنوان گروههای مذهبی در آمریکا و اروپا به وجود آمده است.5 بیشتر این گروهها تحت عنوان معنویت و رستگاری، پیروان خود را به انجام کارهای مبتذل و غیراخلاقی، وادار ساختهاند و در حقیقت، در مسیر حفظ و امتداد اباحهگری و سکولاریسم، گام برداشتهاند.
در همین راستا، در ربع قرن گذشته، افرادی از هند، به نام «گورو» (Guru) تبلیغاتی گسترده را در آمریکا و اروپا انجام دادهاند و تحت عنوان ترویج عرفان «هندویسم» پیروانی را به سوی خود جذب کردهاند. همچنین تعدادی از مرشدهای «صوفیه» نیز از کشورهای اسلامی، به ترویج تعالیم افراطی صوفیانه در غرب پرداختهاند، که آنان نیز از سوی دولتها و رسانههای گروهی آن مورد حمایت قرار گرفتهاند. قدرتهای استعماری و استعمارگران جدید برای جلوگیری از نفوذ اسلام در جهان غرب، از این گروهها بهره گرفتهاند، زیرا اسلام، امروز، سریعترین رشد را در میان سایر ادیان در جهان غرب، آفریقا و دیگر نقاط شناخته شده جهان دارد.
همانطور که بیان شد، گروههای مذهبی مذکور بنیانهای اعتقادی و رفتاری خود را، به اشکال گوناگون از ادیان بزرگ اقتباس کردهاند و آنرا به شکل تحریف شدهای، عرضه میدارند. به این گروهها در انگلیس «میکس پیک» (Mixpick) یا مختلط گفته میشود، که ویژگیهای نسبیگرایی، هیچ انگاری، شالودهشکنی، فردگرایی، سکولاریسم و اباحیگری را، که حاکم بر جوامع مدرن غرب میباشد، با پوششی از مسائل معنوی و عرفانی معرفی کرده و آنرا به عنوان معنویت فردگرا و یک مذهب خصوصی، عرضه میکنند.6
طالعبینی، جادوگری، غیبگویی، ورزشهایی معنوی ارتباط با ارواح و موجودات سایر سیارات، روشهای درمانی و معالجه بیماریها با داروهای طبیعی یا اعمال با مواد بلورین، کارکردهای این گروههای غیرمتداول مذهبی را شکل میدهد.7
این گروهها شماری از مؤسسات فرهنگی و تجاری را در جهان غرب تأسیس کرده، کتب و مجلات متعددی را منتشر میکنند. بیشتر این گروهها با مرگ بنیانگذاران آنها منقرض میگردند و با گذشت زمان تضعیف و محو میشوند. تمامی افعال و مناسک ظاهراً مذهبی آنها در جهان غرب توسط روانشناسان و جامعهشناسان برجسته و علمای مسیحیت شدیداً تکذیب و ابطال گردیده است.بیشتر رهبران این گروهها وابسته به تشکیلات فراماسونها «لژهای فراماسونری»8 (Fereemasons) هستند.
برطبق آمار، در جهان 33700 فراماسون وجود دارد. پیش از دهه 1980 فراماسونها این ایده را ترویج میکردند که: «خدا مرده است.» اما در ربع قرن گذشته و با آغاز جنبش احیای دینی در سراسر جهان، فراماسونها، که با صهیونیستها و به خصوص با گروهی مرموز از آنها با نام «قباله» (Kabbaleh) (یا کابالا) رابطهای نزدیک دارند، در راستای اهداف گروههای مذهبی مذکور، این ایده را تبلیغ میکنند که: پیروان این گروهها با اطاعت از رهبرانشان میتوانند خدا شوند.9 عقاید این گروهها، درون خود، دارای رموز و اسراری است، و آنان جوانان 18 تا 25 ساله را هدف تبلیغات سازمان یافته خود قرار میدهند.
ویژگیهای برجسته این گروهها
چنانکه یاد شد، در یک ربع قرن گذشته، نزدیک به 2500 گروه از این گروههای غیرمتداول به نام دین در ایالات متحده آمریکا و اروپا به سرعت به وجود آمدند. این گروهها تغییراتی اساسی در اعتقاداتشان به وجود آوردند تا خود را با فرهنگ حاکم بر جامعه غربی کاملاً تطبیق نمایند. روش این گروهها آن است که اعضای خود را که بیشتر از جوانان جذب مینمایند زیر نفوذ روانی رهبر و شستوشوی مغزی (Brain-Washing) گروه قرار میدهند. پس از جذب کامل اعضا، از آنان خواستار پول میشوند و حتی آنانرا به منظور جمعآوری اعانه (کمک) به استخدام خود درمیآورند. از آنجا که شمار اعضای این گروهها خیلی محدود است، میان آنها روابط و تعامل عاطفی به وجود میآید، و اکثراً وجود روابط نامشروع در بین اعضای این گروهها گزارش شده است.این گروهها با توزیع مجلات، کتب، نوارهای سمعی و بصری و ایراد سخنرانی در هتلها و مراکز شهری از ایده خود که مسائل مادی و روانی را تشکیل میدهد با روشهای متعدد درمانی ترویج میکنند.10 گفتنی است این گروهها مسائل روانی و درمانی را که با واقعیت قطعی علوم پزشکی و روانشناسی ناسازگار است، به عنوان حقیقت علمی القا میکنند، که نتایج زیانبار و معکوسی برای اعضای آنها در پیداشته است.11
بیشتر این گروهها به باورهای مذهبی تمدنهای قدیم جهان، به ویژه دوران فراعنه مصر توجه خاص دارند و در کشورهای اروپا و آمریکا که کلیسا و مسیحیت در آنها تضعیف شده است، نفوذ میکنند.12 این گروههای بیگانه فرهنگ حاکم بر جوامع غربی را منعکس مینمایند و بدینسبب نتوانستهاند حتی با تبلیغات گسترده خود، تأثیری در جوامع غربی داشته باشند.13 گروههای مزبور به دلیل در اختیار نداشتن معیارهای معین و به خاطر ویژگی التقاطی آن همواره از درون خود تجزیه و شاخه شاخه میگردند. این گروهها فقط به خواهشهای فردی توجه دارند و مسائل و تحولات اجتماعی را کاملاً نفی میکنند.14 پروفسور برایان ویلسون، استاد برجسته جامعهشناسی دانشگاه آکسفورد انگلستان، که مطالعاتی گسترده درباره گروههای بیگانه دینی انجام داده است، این گروهها را مظهر فردگرایی، اصالت فایده و تضادهای درونی میداند.15
پروفسور استیو بروس، استاد جامعهشناسی دانشگاه ابردین اسکاتلند بریتانیا، که آثاری درباره سکولاریسم در جهان غرب نوشته است، اظهار میدارد که این گروهها اعتقاداتی روشن و مشخص ندارند و در حاشیه جوامع غربی قرارگرفته، ابعاد جوامع سکولار معاصر غربی را تأویل معنوی مینمایند.16
بیشتر رهبران این گروهها قبلاً عضو یکی از این گروهها بودند.17 بنیانگذاران و رهبران این گروهها بر پیروان خود تسلط و کنترل مطلق دارند و خود و پیروانشان را خیر مطلق و دیگران را گمراه و شر مطلق معرفی میکنند.18
دهه 1960 در جوامع غربی را دهه اباحیگری و «هیپی» (Hippie) مینامند و از اوایل دهه 1970 اکثر اعضای سابق هیپیها، که به دلیل اباحیگری و تضعیف روابط خانوادگی در جوامع غربی، از جامعه گسسته بودند، عضو این گروههای نوظهور دینی شدند و با عضویت در این گروهها احساس عضویت در یک خانواده مصنوعی را پیدا کردند. علاوه بر اینها افرادی که مبتلا به شرابخواری و استفاده از مواد مخدر و سرخورده از زندگی خانوادگی و محصول خانوادههای متلاشی شده طلاق هستند، نیز عضویت در این گروههای غیرمتداول دینی را میپذیرند.19 از ویژگیهای این گروهها آن است که رهبرانشان این عقیده را ترویج مینمایند که پیروان آنها از ارتکاب گناه و خلاف نباید در خود هیچگونه احساس حقارت و ندامت کنند و برای جذب جوانان در ردهبندی تشکیلاتی گروههایشان از زنان بهرهمیگیرند.
در جوامع غربی، زن در رسانههای عمومی برای فروش کالا به عنوان یک ابزار استفاده میشود و گروههای غیرمتداول دینی هم برای جذب جوانان از وجود زن استفاده مینمایند. بعضی از این گروهها که فقط جادوگری را ترویج میکنند اکثر زنانی را که طرفدارا نظریه «فمینیسم» میباشند، جذب میکنند. و پیروان این گروهها را «زنان جادوگر» (witchcraft) مینامند. آنان عمل جادوگری را برای زنان «فمینیسم معنوی» (Spiritual Feminism) میخوانند،20 و این عقیده توسط یک نویسنده انگلیسی به نام جرالد گارنر (1964 1884 م) در اواخر دهه 1940 ترویج گردید؛ وی یک فراماسون بود و در موضوع جادوگری دو کتاب با عنوان جادوگری امروز21 و سایهها22 را تألیف نمود. فراماسونها برای مبارزه با دین همیشه از خرافات به عنوان جنبههای معنوی ترویج نمودهاند و در این زمینه «باشگاه آتش جهنم» را در قرن هیجدهم میلادی در سراسر انگلستان تاسیس کرده بودند که در آن، اعمال منافی عفت توسط اعضای آن صورت میگرفت.23
باورهای مذهبی در انتخاب همسر در بین جوانان
ازدواج یکی از مهمترین حوادثی است که در زندگی هر انسان رخ میدهد. لذا دارای اهمیتی در خور توجه است. نظر به اهمیت ازدواج و تشکیل خانواده و تأثیر آن در تداوم و استحکام خانواده، تربیت فرزندان، داشتن زندگی سالم توام با رضایت و خوشبختی و احساس موفقیت ضرورت دارد، دختران و پسران هنگام ازدواج ازخدمات مشاورهای مناسبی بهرهمند شوند و از این طریق با اهداف وظایف، و حقوق یکدیگر به خوبی آشنا شوند.