نظریه جمع گرایی ،فردگرایی
جمع گرایی (به انگلیسی: Collectivism) واژه ایست که بر نوع تعامل رفتاری بین افراد , گروهها و یا اقوام مختلف اطلاق میشود که بر رفتار گروهی و تعامل گروهی استوار میشود . جمعگرایی نقطهٌ مقابل فردگرایی میباشد . جمعگرایی بر جامعه و گروه متمرکز میشود در حالی که فردگرایی بر فرد و خواستههای شخصی او استوار است . جمعگرایی بر اساس همین گروه گرا بودن , خواستار کسب هویت از جمع و رفتار طبق الگوهای از پیش تعیین شدهٌ جمعی است و خودانگاشتهای گروهی , خودانگاشتهای فردی اعضا را به وجود میآورند . از جمله شاخصههای جوامع جمعگرا مراسم گروهی , رقصهای دسته جمعی , پدرسالاری و یا پیرسالاری و.. میباشد و به طور کل جوامع جمعگرا خوشنود تر از جوامع فردگرا هستند زیرا بسیاری از اصول زندگی خود را تایید شده در دسترس دارند و نیازی به فهم و اثبات دوبارهً آنها ندارند . در مقابل جوامع فردگرا , بر اصول فردی و چه بسا منافع فردی اهمیت میدهند و این اهمیت به هویت فردی , باعث میشود فرد بسیار تکمیل شده تر از جوامع جمعگرا بار بیاید .[۱] گروهی جمعگرایی را در ارتباط با پدیدههای « همه با هم گرایی » و یا « گروهی گرایی » میدانند و « کل گرایی » این دو نظریه به صورت نوعی انسجام بسیار بالای ساختاری , آن را غیرقابل تفکیک مینماید .
ویژگیهای شخصیتی
اهداف گروهی در مقابل اهداف فردی اولویت دارند
هنجارها و ارزشها از طریق گروه مرجع . یا سنت و عرف تعیین میشوند
رضایت گروه و اکثریت اهمیت دارد
باورهای فرد توسط جمع تعیین میشوند
وابستگی بین اعضاء علقههای بین فردی و تجانس گروهی مهم هستند
از راهبردهای غیر مستقیم و اصل حفظ ظاهر در شرایط بحرانی استفاده میشود
رابطه اعضاء تنگاتنگ است
روابط اجتماعی بین اعضاء اجباری بوده و اندازه گروه بزرگتر است
ورود و خروج به گروه به سادگی انجام نمیگیرد
دوستیها و رفاقتها از عمق و استحکام بیشتری برخورداراست[۲][۳]
جمعگرایی سیاسی
روسو در کتاب معروف خود قرارداد اجتماعی مثالی از سیاسیون جمعگرا ارایه دادهاست که در آن به این امر اشاره میکند که جوامع انسانی براساس یک قرارداد ضمنی بین جامعه و اعضای جامعه سازماندهی میشوند و اصطلاح بیان کننده این قرارداد عباراتی مانند قدرت دولتی , حقوق و مسئولیت شهروندان فردگرا و... میباشد که بر اساس « اراده عمومی » انتخاب میشوند .[۴] بیشتر این جملات و اصطلاحات توسط جامعه شناسان و فیلسوفانی مانند مارکس و هگل القا شدهاست .
با توجه به گفتههای مویرا گرانت , فلسفه سیاسی جمعگرایی به هرنوع فلسفهای که در آن نقش گروه ( گروه مدرسه , بازی , همکلاسی, نژادی , ملی و... ) پر رنگ تر از نقش فردی افراد باشد باز میگردد . با توجه به بریتانیکا « جمعگرایی در قرن بیستم معانی و اصطلاحات مختلفی را به خودگرفت گاهی در جلد سوسیالیسم و کمونیسم شد و گاه نیز در جلد فاشیسم فرو رفت . آخرین جنبش جمعگرایی , سوشیال دموکراسی است که به دنبال کاهش بی عدالتی موجود در سرمایه داری بی قید و بند با توسل به مقررات و قوانین دولتی , به اشتراک گیری حقوقی و قوانین مالکیت خصوصی و عمومی میپردازد . در سیستم سوسیالیستی اقتصاد جمعگرایانه , یک بینش برای به حداکثر رساندن منافع جمعی و داراییها را با توسل به حداقل مالکیت خصوصی شخصی و حداکثر برنامه ریزی اقتصادی توسط دولت را عنوان میکند . به هر حال , جمعگرایی سیاسی به صورتی مداوم و جدی توسط دولتها پشتیبانی نمیگردد و شاید اصلا ضرورتی در این کار نباشد .
در این بین یک تفاوت اساسی موجود است که بین تعریف آنارشیستها از جمعگرایی و اینکه خود را جمعگرا معرفی میکنند برمی گردد . تفاوت اساسی آنارشیستها با کمونیستها در تعریف آنها بر سر جمعگرایی , از اینجا شروع میشود که کمونیستها مالکیت خصوصی را انکار کرده و در پی برچیدن آن پیش رفتهاند ولی آنارشیستها , با اینکه مالکیت خصوصی را مرجه نمیدانند , خواستار غیرمتمرکز اداره کردن داراییهای عمومی هستند که این مخالف اصول کمونهای کمونیستی است . بااین وجود , برخلاف آنارشیست کمونیست آنها از یک سیستم غیرسرمایه داری برای تولید کالا و پرداخت دست مزد , حمایت میکنند .
جمعگرایی در جهان
کشورهای جنوب شرقی آسیا از نظر جمعگرایی امتیاز بسیار بالایی دارند . کشورهای مانند چین , ژاپن , هند و ... از نظر جمعگرایی بالاترین امتیاز را دارند ولی این تمام ماجرا نیست , داستان انسان مدرن از اینجا شروع میشود که این کشورها نیز روز به روز از جمعگرایی سنتی خود فاصله میگیرند و به طرف فردگرایی پیش میروند. تئوری اجتماع انبوه و فرهنگ انبود یکی از بزرگترین تئوریها در علوم اجتماعی محسوب میشود. تئوری اجتماع انبوه مورد توجه سی رایت میلز واقع شد اما بسیار قبل از او در قرن نوزدهم کیگارد و الکسی دو توکویل به شکلی نوظهور بدان پرداخته بودند. اجتماع انبوه اجتماعی است که همزمان و در مقیاس بالایی هر دو مبحث فردگرایی و جمع گرایی را دارا میباشد. در قرون وسطی حکومت و کلیسا کنترل چندانی بر روی اجتماعات محلی اعمال نمیکردند، مگر در موارد بحران یا به عنوان مثال موقع بروز جنگ . ظهور فن آوری جدید و قدرت گرفتن دولتها و توسعه تشکیلات حکومتی از یک سو و همچنین افزایش شدید مهاجرت و فراهم آمدن تحرکات اجتماعی در قرن هیجدهم از سوی دیگر را میتوان سرآغازی برای متلاشی شدن اجتماعات محلی به عنوان آژانسهای کنترل و مهار کننده اخلاقی برشمرد.[۵]
کم کم با ظهور شهرنشینی مدرن , جهانی شدن و فنآوری جدید اجتماعات انسانی کم رنگ شدند و باورهای منسجم گروهی جای خود را به انگاشتهای فردی افراد از محرکهای بیرونی و اجتماعی دادند . افراد دیگر رغبتی به همررنگی باگروه از خود نشان نمیدادند و پیوسته در پی مستقل ماندن از جریانات گروهی و اجباری و چه بسا دولتی و سازمان یافته بودند . شاید بتوان گفت , جا افتادن قوانینی که پس از حکومتهای کمونیستی و شکست آنها رخ داد ( در رابطه با حفظ حقوق شهروندی فردگرایانه برای مالکیت خصوصی ) به این روند سرعتی دو چندان بخشید و باعث شد که جوامع بشری آن خواب دیرینه برای یک پارچگی کامل را دیگر هیچ گاه نبینند . پسآمد این جریانات اجتماعی و سیاسی نیز منجر به شکل گیری هرچه قدرتمندتر مکاتبی معتدل تر مانند تکثرگرایی ( پلورالیسم ) شد که برخلاف مکاتب پیشین که سعی در حذف صورت مسئله انسان و جاه طلبی او داشتند , اینبار دست به تعامل و رعایت حقوق فردی و اجتماعی همه نوع جریان , مکتب , فلسفه , دین , نژاد و هرچیز دیگری زدند . [۶]جهانی شدن نیز خود به خود خالق جریانی قدرتمند برای حرکت به سوی یک دهکده جهانی را فراهم آوردهاست که با پشت سر گذاشتن مرزهای بشری تمام انسانها را به سوی یک فرهنگ خاص سوق میدهد و طبق پیشبینی بسیاری از جامعه شناسان , این جریان ممکن است منجر به فردگرایی هرچه بیشتر گردد . [۷] [۸]
جمعگرایی اقتصادی
به طور کلی , جمعگرایی در مبحث اقتصاد به این امر توجه دارد که منافع مالکیت باید متوجه گروه باشد تا فرد . مفهوم مرکزی این بحث مربوط است به کمونها که با منافع شخصی دچار تضاد هستند . بسیاری تنها با توجه به مالکیت عمومی و جمعی به این نتیجه رسیدند که باید تولید را در ضمره مسائل عمومی قرار داد و این در حالی بود که حتی دیگر کالاها و خدمات نیز میبایست در این مبحث گنجانیده شوند . جمعگرایی اقتصادی دارای ارکان سازماندهندهای مانند دولت نیستند . مثلا , آنارشیست کمونیستها عقیده به لغو براندازی دولتها دارند و معتقدند که سازماندهی و تولید کالاها میتواند براساس حمایت عمومی و نظارت عمومی برگزار شود .
دوره گذار از جمعگرایی به فردگرایی
هر کشور و یا تمدنی دارای این دوره گذار بودهاست و یا خواهد بود . بخصوص در زندگی پر سرعت امروزی این دوره گذار از جمعگرایی به فردگرایی سرعتی همانند نور به خود گرفتهاست . اما این دوره گذار با سن تقویمی کشورها و یا تمدنها رابطه مستقیمی ندارد , بلکه همان طور که پیشتر نیز گفته شدهاست , مربوط میشود به دوره شهرنشینی کشورها . کشورهای اروپایی و یا آمریکا سالهاست که این دوره گذار را پشت سرگذاشتهاند و از رهگذر همین گذار تا به حال قوانین بسیاری چه از نظر عرفی و چه از نظر قانونی برای تطابق انسان فردگرای امروزه با جامعه تایید و تصویب شدهاست .
اما کشورهایی مانند ایران که همکنون درگیر دوره گذار از جمعگرایی به فردگرایی هستند , به علت تازه بودن این امر و همچنین پیشرفته بودن قوانین جمعی و سنتی , دچار چالشهای بسیاری در طی گذار از این مسیر شدهاند . ایرانی جمعگرا در مواجهه با نسلهای جدید که احترامی برای قوانین و عرفهای سنتی قایل نیستند , دچار سرخوردگی عمیقی شدهاست زیرا خوشبختی دیرینه اش را از دست دادهاست . این امر امروزه با ظهور مشکلات مالی و معیشتی حاد , انحرافات اخلاقی , سست شدن پایه اعتقادات و... دیگر مشکلات روزمره مردم آمیخته گشتهاست و جامعهای سرخورده و افسرده را پدید آوردهاست . مردم به قوانین اجتماعی احترام نمیگذارند , کینهای عمیق بین قومیتها و همچنین ساکنان شهرها شکل گرفتهاست , انواع تمردهای اجتماعی و مدنی از قوانین حقوق بشر به صورتی قانونی و آشکار صورت میگیرد و.. همه و همه از مظاهر یکی از وجهههای گذار از جمعگرایی به فردگرایی هستند . [۹]
فردگرایی (به انگلیسی: individualism) مفهومی اخلاقی، اجتماعی، روانشناسی و سیاسی است که در تضاد با مفهوم جمع گرایی تجلی مییابد. فردگرایی به این معناست که جامعه بر محور اصلی فرد و نه جامعه میچرخد و بر اهمیت فرد و استقلال و آزادی او در مقابل محیط جمعی تاکید دارد. به عبارتی ساده تر , انسان فردگرا خود را در محور دنیا میبیند و همه چیز را بر حسب منافع و خود پنداشتهایش میسنجد و اصولا پاسخ او به محیط یک واکنش درونی برای در نظر گرفتن قوانین و ضوابط خود فرد است تا وظایف و دیدگاههای جامعه اش. اما برعکس جمع گرایان بیشتر به روابط و عرفهای جمعی و گروهی علاقه نشان میدهند که این روابط و عرفها بیشتر پایدار در فرهنگ بومی جمع گرایانه بشر است در حالی که فردگرایی در مقابل سنتها , مذاهب و دیگر ساختارهای مشابه زندگی قبیلهای و جمعی بشر مقاومت میکند و آنها را قبول ندارد.
هر انسان ادراکی از وجود خویشتن دارد که آن را می توان هویت شخصی یا خود نام نهاد. مجموعه این تصورات در یک کلیت کم وبیش منسجم توحید می یابند و خودپنداشت فرد را می سازند. خودپنداشت مجموعه تصورات انسان درباره ویژگیهای درونی و برونی خویش است [۱]. همانگونه که انسان واجد خودپنداشت فردی می شود، بتدریج واجد تصوراتی از جامعه و فرهنگی که درآن زیست می کند؛ می شود که می توان آن راخودپنداشت جمعی نامید. خودپنداشت فردی ناظر به هویت شخصی و خودپنداشت جمعی ناظر به هویت جمعی و یا ملی است. [۲] . این خودپنداشت ها زمانی که نمیتوانند با محیط اطراف رابطه درستی برقرار کنند , به تدریج به خودپنداشت های خودخواهانه تبدیل میشوند که یکی از پایههای فردگرایی را همین خودپنداشت های خودخواهانه تشکیل میدهند .
به عقیده بسیاری , فردگرایی رابطه بسیار نزدیکی با خودپرستی (egoism) دارد. افراد فردگرایی که به خودپرستی گرایش دارند , معمولا از خودپرستی خود به صورتی ذاتی دفاع نمیکنند ولی با این وجود بسیاری بر این عقیده استوار اند که فردگرایان هم میتوانند مانند دیگر افراد جامعه روش زندگی خود را خود انتخاب کرده و نسبت به اجبارهای اجتماعی برای تطابق با دیگر افراد , هیچ واکنشی نشان ندهند. دیگر افراد نیز مانند «آین راند» با سنتهای قبیلهای جنگیده و معتقدند که فردگرایی برابر با عفت و پاکدامنی است.
ریشه یابی
واژه فردگرایی برای اولین بار توسط یک جامعه شناس فرانسوی به نام سن سیمونین استفاده شد. او که به دنبال ریشه یابی دلایل شکست انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ میگشت , از این واژه برای توضیح در مورد روحیه رهبران انقلاب استفاده کرد. آن زمان بسیاری مانند ژوزف د میستره که به مدرسه دینی آزادی خواهان فرانسه وابسته بودند از این واژه به صورتی توهین آمیز استفاده میکردند و کلاً بار این کلمه را منفی طلقی میکردند . سن سیموتین برخلاف گفتههای مخالفین که ریشههای شکست انقلاب را در آزادی خواهی میدیدند , ریشه آن را در «فردگرایی» , «خودپرستی» و یا «آنارشی» میدانست چیزی که خود با جمله: ظلم استثمار انسان به وسیله انسان در قرن جدید صنعتی آن را توضیح میداد. در همان حال نیز بسیاری از افرادی که موافق با مکتب مساوات بشر بودند , توسط گروههای ضد-فردگرایی که توسط انقلاب به وجود آمده بودند مورد حمله قرار میگرفتند. فردگرایی هسته متا فیزیکی و هستی شناختی لیبرالیسم است [۳]. با این وجود سن سیموتین به اقتصاد آزادی خواهی (لیبرالیسم) میتاخت و به خاطر سیاستهای آنها که نه تنها مرز بین فقیر و غنی را نابود نکرده بود بلکه به آن شدت نیز بخشیده بود میتاخت و برای همین نیز دست به ابداع سوسیالیسم زد و میتوان گفت او اولین واضح فلسفه سوسیالیسم است.