یکى از علومى است که امروزه اهمیت بسیار زیادى را دارا است. علم مدیریت کشاورزى عم فرآیند طراحى برنامهریزی، سازماندهى و کنترل و نظارت، انگیزش، ارتباطات، هدایت و تصمیمگیرى درجهت نیل به اهداف در سازمان هاى کشاورزى است. بهعبارتى دیگر علم ایجاد ارتباط منطقى بین نهادههاى کشاورزى براى تولید مطلوب فرآوردههاى کشاورزى است و هماهنگى کوششها و مساعى اعضاء سازمان تولیدى کشاورزى را براى استفاده مطلوب از منابع براى نیل به اهداف را امکانپذیر مىنماید.
مدیریت در ترویج کشاورزى
مدیریت مطلوب در ترویج و آموزش کشاورزی
مدیریت علم و مهارتى خاص است که براى کنترل و هدایت صحیح و مفید عوامل موثر در انجام هر نوع فعالیت (نیروى انسانی، منابع مادى و غیره .... ) براى رسیدن به هدفى مشخص بهکار گرفته مىشود و یکى از ارکان اصلى در شرح وظایف مروج است. مدیریت از دو دیدگاه قابل بررسى است. یکى از جبنهٔ فعالیتهاى اموزشى مروج و دیگرى از دیدگاه ادارهٔ امور نظارت بر روندهاى ادارى که بر عهده او گذاشته مىشود. نمىتوان از مروج انتظار داشت که در مدیریت دو نوع حرفهاى که بر عهده دارد به یک شیوه واحد عمل کند زیرا مدیریت روند آموزشى و ارشادى با مدیریت امور ادارى تشابه کمى دارد. اما هر دو باید در جهت حصول به اهداف پیشبینى شده در برنامه عمل کنند. لذا مدیریت بهمعناى اعم کلمه دانش و مهارت لازم در ادارهٔ امور از هر نوع و در هر مقوله مىباشد. علم و دانش مورد نظر در مدیریت عبارت است از آگاهى علمى و فنى و نیز مهارت در بهثمر رساندن فعالیتها)
یک مدیر مسؤول است در تمامى آنچه در حیطهٔ اختیارات و وظایف او قرار دارد مشارکت مستقیم داشته باشد. حال اگر گفته شود که مدیر باید بیشتر به نقش ارشادى خود بپردازد تا امور اجرائى و اگر قرار باشد خود رأساً امور پنجگانهٔ فوقالذکر را انجام دهد پس چه نیازى به سایرین دارد که براى او کار کنند؟ در پاسخ مىتوان چنین گفت که امروزه در روندهاى ادارى امر رهبرى (یعنى امور ارشادى و هدایتهاى غیررسمی) با مدیریت (حکمرانى و نظارت رسمى بر اجراى امور) توأم شده و رهبرى چنان توسعه یافته که مدیریت تقریباًم محو گردیده است؛ مدیر در اغلب موارد فقط نقش سرپرست یا هدایتکننده را دارد که در قالبى رسمى (ضوابط اداری) امور را از این طریق بهتحرک وامىدارد.
دو مسئله فوقالذکر در کار ترویج نیز بهخوبى مشاهده مىشود. ترویج بهعنوان یک مکتب ارشادى و نظام آموزشى که در قالب نهادهاى رسمى مملکتى فعالیت دارد لازم است از لحاظ ادارى ضوابط خاصى را در ارائهٔ خدمات انسانى - اجتماعى رعایت کند. گاهى این ضوابط بر روند خدماتى مروج حاکمیت مىیابند و آن را تحت سلطهٔ خود قرار مىدهند که در این حالت ترویج بهصورت یک عامل ادارى - اجرائى در مىآید. ولى برخى اوقات ضوابط خاص خدمات انسانی- اجتماعى بر روندهاى ادارى حاکم مىشوند که در این حالت عامل ترویج در محدودهٔ کار خود بهعنوان یک رهبر نمونه قلمداد مىشود.
باید گفت که هیچیک از حالات فوقالذکر از لحاظ مدیریت ترویج مطلوب نیست و لازم است مروج با علم ویژهاى که در امر مدیریت دارد یا باید داشته باشد امور را چنان به انجام رساند که نقش رهبرى او پدیدار گردد و از این طریق بتواند برنامههائى را که طرح نموده با استفاده از امکانات و تسهیلاتى که در اختیار دارد سازمان دهد، فعالیتەاى گوناگون را همآهنگ کند، بر اجراء برنامهٔ نظارتى مستقیم و پیگیر داشته باشد و نتایج حاصل را بررسى و ارزشیابى کند.
بدیهى است عامل ترویج به صرف داشتن مهارت در نظارت امور مدیر خوانده نمىشود و به صرف فعالیتهاى بدون ضابطه در جامعه رهبر محسوب نمىگردد بلکه باید آمیزهاى از مدیریت و رهبرى را در حدى معقول و منطقى دارا باشد تا برنامههاى ارشادى قرین موفقیت گردند. مدیر در نهاد ترویج باید بتواند بهخوبى از عهدهٔ انجام امور برآید و با حداقل امکانات بهترین و مناسبترین نتایج را کسب کند.
نوع مدیریت مطلوب در ترویج
از تطبیق فلسفه و ماهیت کار آموزشهاى ارشادی، یعنى ترویج و آموزشهاى رسمى کشاورزی، با مفاهیم اساسى مدیریت بهویژه مدیریت روابط انسانی، دو اصل انگیزش و رفتار، و مدیریت سیستمها مىتوان بهخوبى دریافت که در مدیریت ترویج و آموزش کشاورزى نقش عوامل انسانى باید بهحد مطلوبى رعایت گردد. بهعلاوه، روند امور مربوطه نیز بهنحوى باشد که کار (یعنى آموزش) بهخودى خود مشوق ادامهٔ آن باشد و روال اجرائى (بهویژه در قالب فعالیتەاى ترویجى مدیریت برنامههاى مربوطه) بر اساس نظریهٔ (انسان عامل عاقل، علاقهمند و صاحبنظر در کار) تنظیم و هدایت گردد.
متأسفانه از دیدگاه جهانى بهویژه در کشورهاى جهان سوم، آن هم در تمامى نهادهاى اجرائى این کشورها برقرارى مدیریت از نوع کلاسیک یا جامد تشویق و تأکید شده است و سعى گردیده عامل پیشرفت که همانا رعایت باورهاى انسانى از طرف کارگزاران این نهادها است، نادیده گرفته شود. اما نظر به اینکه چنین عواملى هرگز از یاد نمىروند و با اعمال فشارهاى منجمدکننده افکار انسانى هیچگاه از حرکت باز نمىایستند، گاهى هشدارى از جنبههاى مختلف به نظام مدیریت کلاسیک داده مىشود. لیکن بهدلیل ماهیت مدیریتهاى جامد این هشدارها هرگز پذیرفته نمىشوند و با توجه به اینکه قدرت این نظام در دست عدهاى صاحب نفوذ است، روند ارزشهاى انسانى در سازمان متوقف مىماند، اما هرگز از بین نمىرود و موجب پیدایش رهبر در درون خود مىشود.
به همین دلیل مشاهده مىشود که در مدیریتهاى جامد براى مقابله با نقش این رهبران نوعى سلطه حاکم مىشود آن هم سلطهٔ افزون بر میزان پیشبینى شده در طبیعت نظام که ربطى بهکار سازمان و هدف آن ندارد بلکه فقط محض بقاء و حفظ چهارچوب سازمان و اعمال حاکمیتهاى مطلق در آن است.
شاهد این مدعا دستگاههاى عریض و طویل هنجارى محض (اداری) بعضى از کشورها است که باعث مىشود با وجود امکانات فراوانى که در اختیار دارند راه بهجائى نبرند. این کشورها بهعوض پیشرفت، با همهٔ تلاش خود فقط در جا مىزنند تا عقب نروند. بههمین دلیل عنوان در حال رشد به آنها داده شده است.
اگر قرار باشد جامعهاى پیشرفت کند باید ضوابط دست و پاگیر و غیرانسانى و بىروح از میان مردم آن جامعه رخت بربندد و بهجاى آن خاکمیت اخلاق و رفتار انسانى پدید آید، هر کس توان و مرز مسؤولیتهاى خود را بشناسد، با دیگران در رسانیدن بار مردم به مقصد همکارى کند، و نهادها مبناى واقعى خود را بر اساس تعریفى که قبلاً براى سازمان ذکر شد بیابند.