بخش اول
مباحث نظری عمومی
مطالعه پیرامون گروهها وارتباط فردی، دواصل را نشان می دهد که ارتباطی تنگاتنگ و وابسته به یگدیگر دارند واز این رو باید پیش از هر موضوع دیگری، مورد بحث قرار گیرند، در اینجا پیداست که اگر الویت را به یکی از آنها بدهیم، تقدمی موقت ومنطقی برای مقایسه ایجاد کرده ایم. بنابراین بهتر، است د رآغاز، روابط بین اشخاص را تبیین کنیم،زیرا بر اساس این افراد و کنشهای متقابل آنهاست که گروه تشکیل می شود.
ازآنجا که اکثریت قریب به اتفاق روابط بین اشخاص در چارچوب یک گروه انجام میگیرد، از این رو بخش نخست را به مطالعه گروهها، حوزه ها و چگونگی شکلگیری آنها اختصاص می دهیم و سپس به گونه ای غیر مستقیم به بررسی روابط بین اشخاص می پردازیم. (آن ماری روشبلاو- ادیل بورونیون؛ترجمه دکتر سید محمد دادگران،روانشناسی اجتماعی، چاپ دوم 1371 )
بعضی از روانشناسان اجتماعی مدعی شده اند که واقعیتی به نام گروه وجود خارجی ندارد. فلوید آلپورت[1]همیشه می گفت :« پای شما نمی تواند بهیک گروه گیر کند». ومعنی گفته اوآن بود که گروه ها تنها در ذهن افراد وجود دارند و وجود خارجی ندارند. به گفته آلپورت، گروه ها چیزی بیش از مجموعه مشترکی ار ارزشها، عقاید، اندیشهها و عادتها که همزمان در ذهن چند نفر حضور دارند، نیستند. صاحبنظران دیگر به نوبه خود و به شکلی موجه اظهار داشته اند که گروهها جوهرهایی مستقل اند که باید به آنها به صورت اشیا یا پدیده هایی مستقل و یگانه درمحیط نگریست(دورکیم،1898، وارینر[2]، 1956) این صاحبنظران این اندیشه را که همه رفتارهای اجتماعی رامی توان در سطح فردی تبیین کرد، رد میکنند. آنان به جنبه ها و وجوه منحصر به فرد ویگانه گروه که مستقل از افراد هستند، تأکید دارند.
روشن است که دراین مورد دیدگاههای متعددی وجود دارد که فرد می تواند با اتخاذ آن دیدگاهها، تأثیرات بیش از یک فرد را دریک مجموعه مورد توجه قرار دهد. بیشتر ما احتمالاً موافقیم که بسیاری از فعالیتهای زندگی ما متضمن تعامل با افراد دیگر است.[روانشناسی اجتماعی ، نظریه ها ، مفاهیم و کاربردها ، تألیف کریمی ، یوسف ، (ویرایش دوم ، تهران ، نشر ارسباران ،1378)]
تعریف
بدون تردید، همه گمان می کنند که می دانند گروه چیست. زیرا برخلاف پیچیدگی مفاهیم فرهنگی، روانی یا اجتماعی، در اینجا یک مفهوم وجود دارد که به سهولت قابل فهم و به واقعیت نزدیک است و آن این است که گروه مجموع کل یا بهتر بگوییم عبارت از اجتماع تعدادی از افراد است.
اما در اینجا این پرسش مطرح میشود که این «تعداد» یعنی چه؟ یعنی یک گروه از چند نفر تشکیل می شود یا به عبارت دیگر چه تعداد افرادی می توانند یک گروه را تشکیل دهند.
در این زمینه میان برخی مؤلفان، اختلاف نظر جدی وجود دارد.شماری مؤلفان برآنند که گروه دست کم از دو نفر تشکیل می شود. بنابراین، این تعریف دارای دو مرحله خواهد بود. درمرحله نخست میان این دونفر می تواند روابط گوناگونی وجود داشته باشد و هریک برای ایجاد ارتباط با دیگری باید از خود خارج شود و در مرحله دوم،حتی دریک ارتباط دونفره، گروه به عنوان نفر سوم الزاماً حضور خواهد داشت.
ارتباط منحصر بین دو نفر، دقیقاً غیر قابل تصور است؛ زیرا این نوع ارتباطی بسته درخود، غیر پویا و حتی مرده به حساب می آید؛ اگر درآن فرد سوم ولو به عنوان وجود 3/1 نیرو بالقوه مطرح نباشد. در واقع، موقعیت ومعنی گروه ها در صورتی که ازدو یا سه نفر تشکیل شده باشد، با یکدیگر متفاوت خواهد بود( حتی اگر وجود نفر سوم درمجموعه دونفری گروه الزامی باشد)
بنابراین، می توان گفت که وجود فرد سوم، وضعیت زوج را تغییر می دهد و به روابط بین آنها بعد تازه ای می بخشد.
جامعه شناسان ورود فرد سوم را در یک مجموعه همبسته مورد بررسی قرار داده اند. زیمل[3] در سال 1902، تغییرات قابل توجهی را که براثر مورد فرد سوم پیش می آمد، به خوبی نشان داده است. در مقابل دونفر قبلی گروه، فرد سوم می تواند خنثی بماند و از آن دو نفر بهره مند شود ویا با ایجاد تفرقه بین آنها، بر آنان حکومت کند.
در حدود سال 1956 میلز[4] پژوهشی تجربی بر روی گروه های سه نفره انجام داد. او دراین پژوهش، به مطالعه ساختار چیزی پرداخته که آن را «نقش رفتاری»[5] نامیده است.( او این اصطلاح را به کاربرد تا آن را از نقش های اجتماعی نهادی شده[6]متمایز سازد) او همچنین، تقسیم بندی گروه به سه نفر، یعنی « یک زوج دونفره» و « یک نفره» را تأیید میکند. او بر آن است که این جدایی بر اساس میزان نوع عملکرد آنها متفاوت میشود.
از دیدگاه دیگر میبایست وضعیت گروه را در اجتماع مشخص کرد، زیرا گروه از شماری افراد تشکیل یافته است؛ که در ظاهر جنبه عینی و ملموس ندارد. و ما میتوانیم فقط با در نظر گرفتن پاره ای از احکام گروه، از خارج به توصیف آن بپردازیم و همچنین از درون و درکنار گروه های محدود که ما در بطن آنها جای داریم، می توانیم به موجودیت آن پی ببریم.
این امر نشان میدهد که اگر بخواهیم به این تعداد از افراد، عنوان گروه اطلاق کنیم، تعداد افراد آن نباید پیش از حد معینی باشد. هومنز[7] گروه را چنین تعریف می کند:« معدودی افراد که اغلب به مدت طولانی با یکدیگر ارتباط دارند و به همین دلیل هریک از آنها میتواند بدون واسطه و به طور مستقیم با یکدیگر ارتباط چهره به چهره داشته باشد». تعریف هومنز که ]لازم است بیشتر] به آن بپردازیم پیش از حد بر ارتباطات یعنی برکنشهای متقابل میان افراد تکیه دارد.
بنابراین در ابتدا، می توانیم، گروه را از تجمعات دیگر مجزا سازیم؛ زیرا برخی از افراد این گونه تجمعات را با گروه اشتباه میگیرند. و همچنین، برخی مؤلفان از گروه های سنی وجنسی سخن به میان می آورند. بدیهی است که این افراد اعم از مرد و زن با هر سن و سال با یکدیگر را نمی شناسند و هیچ گونه روابطی میان آنها وجود ندارد.
(آن ماری روشبلاو- ادیل بورونیون؛ترجمه دکتر سید محمد دادگران،روانشناسی اجتماعی روانشناسی اجتماعی)، چاپ دوم 1371 )
شاید یک تعریف ساده و عملی از گروه این باشد که بگوییم:«گروه عبارت است از دو فرد یا بیشتر که با هم تعامل دارند به نحوی که هریک میتواند در دیگری تأثیرگذاشته و از آنان متأثر شود»(شاو[8]1981). یک تعریف جامعتر ازاین اصطلاح، شامل ویژگیهای زیر است:« تعامل بین افراد، داشتن درک و تصور از دیگر اعضاء، ایجاد پیوندهای عاطفی و وابستگی متقابل یا نقشهای متقابل» (دولاماتر[9]، 1974). به عبارت دیگر، اعضای یک گروه دارای نوعی روابط با یکدیگرند واین روابط غالباً پیچیده بوده و در طول زمان ادامه دارد.
ما می توانیم واژه انبوهه (تجمع)[10]را برای مجموعه هایی از افراد که با یکدیگر در تعامل نیستند، به کار ببریم نظیر اشاخصی که پشت چراغ قرمز در جلوی خط عابر پیاده ایستاده و منتظر سبز شدن چراغ برای عبورند، افرادی که داخل یک آسانسور با هم هستند، تماشاچیان یک فیلم واز این قبیل، این گونه افراد نوعاً با یکدیگر تعامل یا اشتراک احساسات و عواطف، به میزانی که یکدیگر را تحت تأثیر قرار دهند، ندارند.
در اینجا ابتدا شیوه های عمل گروه ها را در نظر می گیریم،یعنی،اینکه افراد گروه چگونه دور هم جمع می شوند، چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار می سازند، و چگونه عمل می کنند.
نفوذ اجتماعی
بررسی خود را با طرح یک سؤال ساده آغاز میکنیم.حضور دیگران چگونه رفتار فرد را تحت تأثیر قرار میدهد؟ اگر به تاریخ روانشناسی اجتماعی برگردیم به یاد میآوریم که در آنجا آزمایش نورمن تریپلت،نشان دهنده نفوذ و تأثیر افراد دیگر بر روی عملکردفرد بود این آزمایش نخستین کوشش عملی برای نشان دادن صرف تأثیر حضور دیگران برعملکرد فرد را آشکار ساخت که حضور دیگران حتی اگر عملاً به صورت یک گروه عمل نکنند نیز می تواند در رفتار فرد مؤثر باشد. از آن پس، آزمایش تریپلت با تعداد قابل توجهی از تحقیقات دنبال شده است.
مشخصه های گروه
ما بررسی گروهها را با تعامل افراد در موقعیتهای نسبتاً ساده که در َآنها فرد به وسیله یک نفر یا بیشتر مورد مشاهده یا همراهی قرارمی گیردآغاز میکنیم. اما یک گروه بیش از عده ای افراد در حال انجام یک فعالیت یکسان در یک زمان یا مکان خاص است. گروهها می توانند شامل تعامل،ایجاد ادراکهای مشترک و پیوندهای عاطفی و وابستگی متقابل نقشها باشند.
می توان گفت که گروهها به همان تنوع و گوناگونی افراد هستند. وقتی ما بخواهیم ویژگیهای یک گروه خاص را توصیف کنیم، می توانیم چندین مشخصه را درنظر بگیریم:
نخست می توانیم درباره ترکیب گروه[11] بحث کنیم.در اینجا به ویژگیهایی نظیر اندازه توجه داریم که می توانند توضیح دهند گروه به چه شبیه است. جنبه های دیگر گروه که ممکن است مورد توجه باشد ویژگیهایی هستند از قبیل: جنس افراد، قومیت ونژاد اعضا یا تواناییها و شخصیتهای افراد در داخل گروه.