از زمانی که کیمیاگری در بافت حوزه وسیع دانشوری هند قرار گرفت، تأثیرات دیگر تعالیم متافیزیکی و فلسفی همچون سامخیا، یوگا، وایششیکا و آیورودا غیرقابل اجتناب بود. با این وجود، بیشتر متونرسایان ریشه در مکاتب تنتری کولا دارد که با تعالیم شخصیت ماتسیندرانات مرتبط است.
تنها معدودی از مردم در آن زمان رسیانا را درک می کردند. دو نمونه مشهور ناگار جوناچاریا و نیتیاناندهیا هستند. ناگارجوناچاریا یک راهب بودایی بود، که در زمان های باستان، مدیریت دانشگاه بزرگ ناگارجوناساگار را بر عهده اشت. کتاب مشهور وی، راساتاناکارام، یکی از نمونه های مشهور پزشکی اولیه در هند است. در اصطلاحات طب سنتی هند “راسا” به معنای “جیوه” است و گفته می شد ناگارجوناچاریا روشی برای تبدیل جیوه به طلا ابداع کرده بود. گرچه بیشتر نوشته های وی از بین رفته است، اما تعالیم وی هنوز تأثیر چشمگیری تا به امروز بر طب سنتی (آیورودا) داشته است.
کیمیاگری در جهان یونان
شهر یونانی اسکندریه در مصر مرکز دانش کیمیاگری یونان بود، و اهمیت خود را در بیشتر دوران های یونان و روم حفظ کرد. یونانیان عقاید هرمسی مصریان را از آن خود کرده و آن را با فلسفه های فیثاغورث، یونینیزم، و فلسفه عرفانی در هم آمیختند. فلسفه فیثاغورث، در اصل، بر این اساس استوار است که اعداد بر جهان حاکم هستند، وی با مشاهده صدا، ستارگان، اشکال هندسی همچون مثلث، یا هر چیز دیگری که می توان از آن نسبت به دست آورد به چنین نتیجه ای دست یافت. تفکر پونیا بر این عقیده استوار بود که جهان را می توان از طریق تمرکز بر پدیده های طبیعی توصیف کرد؛ گفته میشود تیلز و شاگرد وی آناکسیماندر، و بعدها افلاطون و ارسطو، که کتابهایشان بخش جدایی ناپذیر کیمیاگری بود این فلسفه را مطرح کردند. بر اساس این عقیده. جهان را می توان توسط قوانین طبیعی که تنها از طریق بررسی های دقیق، جامع و سنگین قابل دسترسی است توصیف کرد. سومین مؤلفه که توسط یونیان به فلسفه هرمسی راه یافت فلسفه عرفانی بود، که یک عقیده رایج در مسیحیت و امپراطوری روم پس از مسیحیت بود، بر این اساس جهان ناقص است چرا که به نحوی معیوب خلق شده است، و آموختن مسائل معنوی می تواند منجر به رستگاری انسان شود. آنان همچنین بر این باور بودند که خدا جهان را به نحو مدنظر گذشتگان خلق نکرده است، بلکه جهان “از” وی خلق شده است، اما جهان در روند خلق خود دچار فساد شده (و فساد دنیا از طریق هبوط آدم و هوا، یعنی در نتیجه گناه نخستین نبوده است). برخی فرقه های عرفانی همچنین بر این باور بودند که خدای کتاب مقدس شریر بوده و وی را به عنوان تجلی دون خدای عالی می دانستند که آنان به دنبال پرستش وی و وحدت با وی بودند، با این وجود جنبه خدای ابراهیمی که شریر بود هیچ نقشی در کیمیاگری نداشت. اما جنبه تعالی به خدای عالی تأثیر بسیاری بر کیمیاگری داشت. نظریات افلاطونی و نئوافلاطونی در رابطه با کلیات و قدرت مطلق خدا نیز در کیمیاگری مورد استفاده قرار گرفت (بر اساس عقاید اصلی آنها جنبه فیزیکی جهان ناقص بوده و خدا ذهن کیهانی برتر است).
یکی از مفاهیم بسیار مهم که در این زمان مطرح شد، توسط امیدوکلس مطرح شده و توسط ارسطو تبیین شد، بر این اساس همه چیز در جهان خلقت از چهار عنصر ساخته شده است: “آب”، “باد”، “خاک”، “آتش”. به گفته ارسطو، هر یک از این چهار عنصر دارای حوزه خاصی بود که به آن تعلق داشت و در صورتی که دست نخورده باقی بماند به آن بازمی گردد.
این چهار عنصر یونانیان بیشتر چهار جنبه کیفی، و نه کمی، ماده را به نحوی که امروزه عناصر مطرح می شوند تشکیل می دادند. “... کیمیاگری هیچ گاه آب، باد، خاک و آتش را به عنوان مواد شیمیایی یا مادی به مفهوم امروزی آن نمی دانست. این چهار عنصر در حقیقت کیفیت های اصلی، و عمومی هستند که به موجب آنها ماده فاقد شکل و صرفاً کمی تمامی اجسام ابتدا خود را در اشکالی متمایز نشان می دهد”. کیمیاگران بعدی به جنبه های عرفانی این مفهوم به نحو گسترده ای دامن زدند.
کیمیاگری در امپراطوری روم
رومیان کیمیاگری و متافیزیک یونانیان، را نظیر بیشتر دانش و فلسفه یونان از آن خود کردند. تا پایان دوران امپراطوری روم فلسفه کیمیاگری یونانیان با فلسفه های مصریان در هم آمیخته شد تا تفکر هرمتیسیزم شکل بگیرد.
با این وجود، گسترش مسیحیت در امپراطوری خط جدید و متناقضی از تفکرؤ که از آگوستین (354-430 پس از میلاد) نشأت گرفته بود، به بار آورد. آگوستین از نخستین فیلسوفان مسیحی بود که عقاید خود را قدری پیش از انحطاط امپراطوری روم نگاشت. او در اصل بر این باور بود که خرد و ایمان را می توان برای درک خدا به کار گرفت، اما از نظر وی فلسفه تجربی پلید بود: “به واسطه این حواس جسمی، نوعی کشش و کنجکاوی تهی در روح انسان است، که به دنبال لذت جسمانی نیست بلکه به دنبال کسب تجربه از طریق جسم است، و این کنجکاوی تهی از طریق اسامی ای همچون آموختن و علم شناسایی می شود”.
عقاید آگوستینی کاملاً ضدتجربی بوده، با این وجود وقتی که فنون تجربی ارسطو به جهان غرب ارائه شد کسی با آنها مخالفت نکرد. با این وجود، تفکر آگوستینی به خوبی در جامعه قرون وسطایی راه یافته بود و برای آنکه نشان دهد کیمیاگری رابطه ای با خدا ندارد مورد استفاده قرار می گرفت.
بیشتر دانش رومیان از کیمیاگری، همانند دانش یونانیان و مصریان، اکنون دیگر در دست نیست. در اسکندریه، یعنی مرکز مطالعات کیمیاگری در امپراطوری روم، هنر اساساً شفاهی بوده و به منظور پنهان کاری، بخش های محدودی به صورت مکتوب درمی آمد. (که از آن جمله می توان به استفاده از “هرمسی” به معنای “مخفی” اشاره کرد.) ممکن است برخی از نوشته ها در اسکندریه تهیه شده، و متعاقباً در آتش سوزی ها و دورههای پرآشوب متعاقب آن از بین رفته باشد.
کیمیاگری در جهان اسلام
پس از سقوط امپراطوری روم، کانون توجه رشد کیمیاگری به جهان اسلام انتقال یافت. از آنجایی که مستندسازی کیمیاگری اسلامی به نحو بهتری انجام شده است اطلاعات بسیار بیشتری در این مورد در دست است: در حقیقت، بیشتر آثار پیشینیان که در طول سال ها به دست آمده بود از طریق ترجمه های مسلمانان حفظ شد.
جهان اسلام دیگ ذوب کیمیاگری بود. اندیشه افلاطون و ارسطو، که تا پیش از آن تا حدودی در علوم هرمسی راه یافته بود، همچنان مورد تلفیق قرار می گرفت. کیمیاگران مسلمان همچون رازی (لاتین راسیس یا رازس) و جابربن حیان (لاتین جبر) کشفیات چشمگیری در زمینه شیمی داشتند که از آن جمله می توان به فن تقطیر (کلمات “تقطیر” و “الکل” دارای ریشه عربی هستند)، اسیدهای هیدروژن و کلرید (هیدروکلریک)، سولفوریک، نیتریک، سودا، پتاس، و بسیاری دیگر اشاره کرد. (اسامی عربی دو ماده آخر، یعنی “الناترون” و “القالی”، به صورت لاتین “ناتریوم” و “کلیوم” نوشته شد، و از آنها نمادهایی برای سدیم و پتاسمیم ساخته شد.) کشف این نکته که تیزاب سلطانی، ترکیبی از اسید نیتریک و اسید هیدروکلریک، می تواند عالی ترین فلزات یعنی طلا را حل کند، تصورات کیمیاگران را در طول هزاره بعد شکل داد.
فلاسفه مسلمان همچنین کمک بسیاری به هرمتیسیزم کیمیاگری داشتند. تأثیرگذارترین محقق در این زمینه بدون شک جابربن حیان (به لاتین حبروس، و به انگلیسی حبر) بود. هدف نهایی جابر تکوین، تولید مصنوعی حیات در آزمایشگاه کیمیاگری، تا سرحد حیات انسانی بود. او هر یک از عناصر ارسطو را در قالب چهار کیفیت “گرما”، “سرما”، “خشکی” و “رطوبت” بررسی کرد. به گفته جابربن حیان، در هر فلز دو مورد از این کیفیت ها درونی و دو مورد بیرونی است. به عنوان مثال، سرب از نظر بیرونی سرد و خشک است و این در حالی است که طلا گرم و مرطوب است. بنابراین، جابر این نظریه را مطرح کرد که، از طریق برهم زدن ترتیب کیفیت یک فلز، دیگری به دست خواهد آمد. با مطرح شدن این نتیجه گیری، جستجو برای سنگ فلاسفه در کیمیاگری غرب وارد مرحله جدید شد. جابر مبحث معانی رمزی اعداد را تدوین کرد که به موجب آن اعداد ریشه نام یک ماده در عربی، پس از تبدیلات مختلف، با مشخصات فیزیکی عنصر دارای تناظر بود.
اکنون عموماً پذیرفته اند که کیمیاگری چین بر کیمیاگری عربی تأثیر چشمگیری برجای گذاشته است. گرچه در مورد میزان این تأثیر هنور بحث های بسیاری در جریان است، به همین ترتیب، آموخته های هندو نیز در کیمیاگری اسلامی مورد استفاده قرار گرفت، اما باز هم میزان و تأثیر این امر به درستی مشخص نیست.