تحقیق مقاله جبر و اختیار

تعداد صفحات: 13 فرمت فایل: word کد فایل: 11397
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: فلسفه و اخلاق
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله جبر و اختیار

     

    چکیده:
    تفکیک قلمرو جوهر از صفات (و حالات) در «اخلاق» اسپینوزا به روشى بازنمایى شده است که در منطق پژوهش به دیالکتیک معروف است. صفت بارز این روش آن است که جنبه‏هاى متضاد موضوع در ارتباط با یکدیگر درک و پژوهیده مى‏شود. بنابراین، در «اخلاق» ضرورت به تبع مناسبتش با آزادى بررسى مى‏شود. با آن که موضوع این نوشته رابطه ضرورت و آزادى است، گفتنى است که اسپینوزا متناهى و نامتناهى، فرد و جامعه، و جزء و کل را نیز به همین شیوه بررسى مى‏کند.

     

    واژگان کلیدى: ضرورت و آزادى، عواطف (فعال و منفعل)، جوهر و صفت، خود علت و وابسته، عاطفه و عقل.

     

    جبر و اختیار در فلسفه عصر جدید به موازات پیشرفت علوم طبیعى، موضوع تأمل اندیشه ورزانِ جستارِ مناسبت فرد انسانى با طبیعت یا اجتماع شد. البته فیلسوفان باستان و قرون میانه نسبت به این دو مفهوم بى اعتنا نبودند، ضمن آن که براى آنان در این رهگذر مفاهیم ضرورت و تصادف شایان توجه بود. به علاوه، این دو مفهوم در ابتداى تفکر فلسفى تشکیل یک کل مکمل نمى‏دادند؛ تصادفى یا آزادى، تجلى ضرورت به شمار مى‏آمد. از این رو مى‏توان گفت: در ابتدا ضرورت بود.
    واژه eleutheria آزادى (در یونان) و libertas آزادى (در لاتین) از آغاز معنى فلسفى نداشتند؛ آزادى در تفکر این دو قوم موضوع گفتمان فلسفى نبود، بلکه بیشتر تداعى ضرورت مى‏کرد ضرورت سرنوشت، اراده خدایان... ضرورت از این لحاظ با عدالت مناسبت داشت (آناکسیماندر، پاره نوشته‏ها، 1)
    نخستین تطور واژه «آزادى» در جامعه آتن آن بود که آزاد آن فرد انسانى بود که شهروند دولت شهر بود و نسبت به آن مسؤولیت داشت؛ در پوشش قانون مى‏زیست و مشمول حق و قهر بود (هراکلیتوس، DK 162:B53). فرد آزاد آنى بود که اسیر نبود؛ ناآزاد کسى بود که متصف به غیر یونانى (بربر) بود. آزادى از همان آغاز متفاوت از آنارشى بود.

     

     

    در زبان کهن‏تر یونانى علاوه بر واژه یاد شده، واژه hekon (به معنى داوطلب) تداعى‏گر آزادى فردى به مفهوم مشخص‏تر کلام بود. این واژه سپس در ادبیات (شعر) یونانى مقابل ضرورت (ananke) معنى مى‏داد و شاخص گردید. در ادبیات، انسانِ قهرمان توصیف شد که در برابر ضرورت مقاومت مى‏کرد، اندیشه غلبه بر ضرورت را مطرح کرد. این معنى آزادى بار سلبى داشت. «نامجبوریت» تعین این شخصیت ادبى شد. در نمایش نامه «ایرانیان» به قلم اشیل، آزاد آن کسى است که از قانون عام خدایى پیروى کند (مصرع 404). در شعر سوفوکلس این آزادى معادل خودمختارى شده است. این واژه که در اصل از قلمرو وظایف و حقوق دولت شهرى فرد نشات گرفته بود، در آثار تراژدى نویسان یونان مظهر برترین آزادى اخلاقى گردید.
     
    از واژه eleutheria (آزادى)، صفت eleutheros (آزاد) معنى فلسفى گرفت.
    سوفسطائیان آن را در مناسبت با طبیعت (phusis) تعبیر کردند؛ آنها مى‏گفتند آزادى پدیده‏اى است که از طبیعت تعین‏پذیر مى‏شود (Hippokrates, Opera, ed.Keuhn (1821)19,17). موافق نظر آنان، آن چه از قانون تعین مى‏پذیرد، براى طبیعت قید مى‏باشد. در فلسفه سوفسطائیان طبیعت آن چیزى است که فارغ از جبر خارجى تناوردگى فلسفى مى‏یابد. البته هر چیز که تاثیر بخشى آزاد دارد، ضرورى است.
    سوفسطائیان معتقد بودند که طبیعت هرچه پدید مى‏آورد، بر تافتنى است؛ وقتى اراده (بى مانع) به اقتضاى طبیعت خود به جانب امر برتافتنى بگراید، آزادى همان پیروى از طبیعت است بر این اساس اصل رواقى دمساز زیستن با طبیعت (secundum naturam vivere) پیش مى‏آید. انسان بایستى در پیشاروى طبیعت به مثابه هنجار، با توجه به امر برتافتنى گزینش کند. امر برتافتنى (به عنوان حافظ زندگانى) یعنى امر خوشایند، آن چیزى را تعیین مى‏کند که مى‏بایست انتخاب شود، و آن چه را که باید از آن پرهیز کرد. البته هر گونه خوشایندى شایسته تکاپو نیست؛ به نظر دموکریتوس، تنها خوشایندى از زیبایى اخلاقى متضمن این خصوصیت است (DK 2,187: B207). آنچه مصداق این ارزش باشد، آن بایسته است. بنابراین، گزینش، یک مسأله تکلیف مى‏شود. گورگیاس سوفسطایى قانونى را خدایى‏ترین مى‏داند که براى همه چیزها کلیت دار باشد. کنش متناسب با این بایستگى، فضیلت (arete) است (Gorgias DK 2,285: B5a).
     
    تفکر رواقى دایر بر آزادى حاصل تنش و دیالکتیک دو تجربه است: تجربه وحدت کیهان (کاسموس) که لوگوس بر آن ناظر است، و تجربه آنچه در اختیار ماست تمام فعالیتهایى که سرچشمه در انگیزه‏هاى حیوانى ما تا برترین اعمال شناختى که بدون کنش انسان تحقق‏پذیر نیست یعنى توافق آزادانه (Cicero, Defato, 40). آزادى یعنى اختیار تام به منظور بنفسه عمل کردن؛ بر همین اساس عواطف نیز در قدرت انسانى‏اند، چون بستگى به قضاوت انسانى دارند؛ وقتى آنها را از خاستگاه ضعف تایید کنیم، کوتاهى از ماست... موافقت وقتى صحیح است که آن دو عنصر کیهانى و خودى را در برگیرد...
    مقوله‏هاى ضرورت و آزادى در قرن هفدهم در شرایط پس از رنسانس طرح شده بود، از این رو جنبه کلامى قرون وسطایى آن به جبریت روان شناختى و فیزیولوژیک نزدیک بود. مسأله محرک نیرومندتر پیش آمد؛ در رابطه با آن، آزادى ضابطه رفتار، نه اراده به خود گرفت و درک شد. آزادى به این معناى کلام آزادى (libertas) و ضرورت از مفاهیم کلیدى تفکر فلسفى اسپینوزا نیز مى‏باشد. او در «اخلاق» رابطه آزادى با ضرورت را چنین تبیین مى‏کند:
    «آزادى آن چیز است که به صرف ضرورت طبیعتش وجود دارد و صرفا به واسطه خود خویش به کنش برانگیخته مى‏شود. ضرورى یا مجبور به چیزى گفته مى‏شود که از چیز دیگر تعین مى‏پذیرد تا به نحوى وجود داشته باشد و تاثیر بخش گردد» (بخش یکم، تعریف 7). به این معنا تنها خدا آزاد است، یعنى به حکم ضرورت درونى تعین مى‏پذیرد، حال آن که انسان ناآزاد است، چون که پاره‏اى از طبیعت (امتداد) است، با عواطف و سایق‏هاى ناشناخته که از خارج تعین مى‏پذیرد. بر این اساس، واقعیتى که تعین‏پذیر مى‏گردد از آزادى مستثناء است.
    البته اسپینوزا آزادى انسان را در فصل 4 و 5 «اخلاق» بررسى مى‏کند (و گذشته از این نوشته، در رساله‏ها، نامه‏ها و...) و نقش آزادى را در جامعه مدنى بحث مى‏کند.
    پرسشى که در این رهگذر مناسبت دارد این است که آزادى فردى انسان با جبریتى که شرط وجودى چیزهاست چه مناسبت دارد. تعریف بالا نشان مى‏دهد که آزاد آن چیزى است که صرفا به حکم ضرورت طبیعى خود وجود دارد و محرک کنش خود را منحصرا در خویش دارد؛ امر ضرورى آنى است که از غیر خود تعین‏پذیر است و به نحوى وجود دارد و به کنش معین مى‏گردد.
    از آن جا که هر چه هست قایم به ذات خود است و یا در چیز دیگر (اصل موضوعه 1)، مى‏توان گفت، تنها جوهر آزاد است، و تمام حالت هایى که معرف آن اند وجود و عملشان را چیز دیگر معین مى‏کند، یعنى «مجبور» است. جوهر یا طبیعت به دو علت آزاد است: یکى آن که «خود علت» است، به معنى ایجابى کلام؛ به وجود آورنده خود و تمام چیزهایى است که از وجود ذاتى برخوردارند («اخلاق» بخش یکم، قضیه بیست و پنجم، تبصره). علاوه بر آن بدان جهت که با تمامیت واقعیت یکسان است و چیزى خارج از آن وجود ندارد که آن را مشروط کند.
    دیده مى‏شود که آزادى به مفهوم اسپینوزایى با آزادى اراده چندان وجه مشترک ندارد، فاقد امکان انجام دادن یا ندادن چیزى است. خداى اسپینوزا ذاتا با اراده مناسبت ندارد (همان، قضیه سى و یکم، تبصره 1 و 2؛ قضیه سى و دو). این خدا نه شخص است نه عامل شناسا و نه روح؛ جوهرى است با بى نهایت صفات (قضیه شماره 9) که هر یک از آنها در تعداد بى شمار حالت که بر حسب نظامى ضرورتمند (بى شمار) ابراز مى‏شوند که معرف یک وجود، یک قانون ضرورى، فراگیر، عینى و سرمدى است؛ قانونى که موجود انسانى مى‏تواند آن را به تدریج بشناسد، بى آن که در تدوین آن بتواند سهیم گردد، بلکه فقط امکان دارد از آن تبعیت کند. تمام چیزهاى متناهى، تمام فردیاتى که آنها را تجربه مى‏کنیم پاره‏اى از آن کلیت اند که در کاینات کلیت مى‏یابد، ضمن آن که عالم چیزى «فراسو»ى کثرت بى پایان چیزهاى متناهى نیست

     

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله جبر و اختیار

    فهرست:

    ندارد
     

    منبع:

    1 - باروخ اسپینوزا، اخلاق، ترجمه دکتر محسن جهانگیرى، نشر دانشگاهى، 1364.
    2 - تمام اصطلاح‏ها و نقل‏هاى یونانى و لاتین از دایره المعارف بزرگ آلمانى زیر گرفته شده است، مدخل Freiheit (آزادى): 

تحقیق در مورد تحقیق مقاله جبر و اختیار, مقاله در مورد تحقیق مقاله جبر و اختیار, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله جبر و اختیار, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله جبر و اختیار, تحقیق درباره تحقیق مقاله جبر و اختیار, مقاله درباره تحقیق مقاله جبر و اختیار, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله جبر و اختیار, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله جبر و اختیار, موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله جبر و اختیار
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت