دیباچه
» و عَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلُوا اِنْ کُنْتُمْ مُؤمنینَ « (مائده / 23 )
بر خدا توکل کنید اگر مؤمن هستید .
توکّل یکی از منازل دین و مقامی از مقامات اهل یقین ، بلکه یکی از معانی درجات مقرّبین است .توکّل در مرحله درک ، بسی غامض و پیچیده ، و در مقام عمل مشکل است .توکّل عبارت از آن است که ؛ قلب در تمام امور به خدا اعتماد کند و از غیر او قطع و جدا گردد .
شرط توکل آن است که ؛
انسان اثربخشی را از ذات اقدس حق تعالی بداند و به این مطلب ایمان آورد که اگر او نخواهد هیچ سببی ، مسبب خود را ، به دنبال نخواهد داشت و هیچ مؤثری ، اثر طبیعی خود را به جای نخواهد گذاشت . اگر کسی این مطلب را در نظر داشته باشد ، می تواند برای تهیّه اسباب و وسائل معاش تلاش کند بدون اینکه در توکلّش خدشه ای وارد شود .
مجموعه حاضر شامل 6 فصل است که هر فصل دارای عناوینی است . و در این تحقیق سعی شده است ،توکل معنی یابی شده و معنای واقعی آن مشخص گردد و توکل واقعی از توکّل ناصحیح و نادرست تمیزداده شود . و دیگر اینکه توکل از دیدگاه ائمّه و از دیدگاه آیات قرآن و همچنین از دیدگاه نهج البللاغه به چه معنایی می باشد و نتیجه اینکه چه کسی شایسته توکل کردن است .امید است که راهنمای خوبیبرای متوکّلان باشد .
در این قسمت ، جا دارد که از استاد عزیز و بزرگوارم که مرا در تهیّه این تحقیق یاری و راهنمایی فرمودند تشکّر و قدردانی کنم و همچنین از پدر و مادر فداکار و مهربانم که با من در تهیه و تنظیم این مجموعه همراه بودند .
و الحمداللّه ربّ العالمین
ریشه توکّل
توکّل در اصل از ماده » وکالت « به معنای ؛ انتخاب وکیل کردن است . و این را می دانیم که وکیل خوب کسی است که ، حداقل دارای 4 صفت باشد :
1 – آگاهی کافی 2 – امانت 3 – قدرت 4 - دلسوزی
توکّل کردن بر خدا یعنی ؛ انسان در برابر مشکلات و حوادث زندگی ، و دشمنی ها و سرسختی های مخالفان و پیچیدگیها و احیاناً ، بن بستهائی که در مسیر خود به سوی هدف دارد ، در جائی که توانائی برگشودن آنها را ندارد ، او را وکیل خود سازد ، و به او تکیه کند ، و از تلاش و کوشش باز نایستد بلکه در آنجا هم که توانایی بر انجام کاری دارد ، باز مؤثر اصلی را خدا بداند ، زیرا از دریچه چشم یک مُوحدسرچشمه تمام قدرتها و نیروها خداست .
توکّل چیست ؟
برخی از مردم خیال می کنند توکّل آن است که ، انسان کار نکند و به کلّی دست از تدبیر امور زندگی بردارد و مانند کهنه ا ی بر زمین ، یا گوشتی در میان زنبیل قرار بگیرد ، و مسلّماً این گونه اندیشه کار جاهلان است ، و شرع مقدّس آن را حرام فرموده ، برای آنکه آدمی ، مکلّف است ، روزی خود را از راه زراعت و تجارت و امثال آنها که خدای متعال مقرّر فرموده بدست آورد. و همچنانکه خدای متعال ، نماز و روزه و حج را ، جزء تکالیف بندگان ، و مایه قربشان قرار داده، تحصیل روزی را نیز به ایشان تکلیف کرده ، و مایه قرب آنان قرار داده است.
همانطور که می دانیم ، تحصیل روزی از همه عبارات برتر است ، در عین حال خدای بزرگ دستور داده ، به دیگری غیر از او ، وثوق و اطمینان پیدا نکنند ، و اسباب عادّی را ، علّت مستقل پیدایش آنها ندانند ، چنان که به بندگان عابد خود فرموده ، به اعمال نیکوی خود اعتماد نداشته ، بلکه به فضل او توجّه داشته باشند . امّا ، منظور از توکّل در اسلام که شرع مقدس اسلام ، پیروان خود را به آن دعوت نموده آن است که ؛ انسان مسلمان قلباً به خدا اعتماد داشته باشد ، و همه کارهای خود را به حضرتش واگذار نماید ، و از غیر او به کلّی روگردان باشد .
با این کیفیت لازم نیست ، اصولاً برای انجام کارهای خود به اسباب دنیوی توجّهی نداشته باشد بلکه ، حصول اسباب در صورتی که استقلال تامی برای آنها قایل نباشیم ، با توکّل منافات ندارد ، زیرا در این مورد ، توجّه کلّی ما به خدا بوده و از او میخواهیم منظور ما را از جایی که گمان نداریم برآورد ، و بلکه معتقدیم ، ذات احدیت بدون اسباب عادّی هم ممکن است ، حوائج ما را ، روا سازد و آنها را به طور کلّی از مدخلیّت بیندازد .
نتیجه آن که ، در تمام امور خود از جمله : امور منتظره ، قطعی ، ظنّی به خدا اتّکاء نموده و به حضرت حق توکّل نماید و خود نیز در طلب مقصود قدمی بردارد و آنگاه گوید : خدایا توکّل بر تو .
حکایت
حکایت کرده اند :
یکی از پارسایان ، از شهرها ، دوری گزیده ، و به کوهی پناهنده گردیده و می گفت : از هیچ کس سئوال نمی کنم و دست نیاز به در خانه احدی دراز نمیکنم ، جز اینکه خداوند روزی مرا ، کرامت کرامت فرماید . هفت روز به همین کیفیّت ، گرسنه و تشنه به سر برد ، تا نزدیک بود بمیرد ، و بالاخره درِ روزی از هیچ طرف به روی او گشاده نشد . پارسا که از گرسنگی ، بیچاره شده بود ، سر به طرف آسمان بلند کرد و عرض کرد :
پروردگارا ، اگر میخواهی مرا زنده بداری ، روزیی که قسمت من فرموده ای ، برای من عنایت فرما وگرنه، روح مرا بگیر ، و از این بیچارگی رهائی ده .
خدای متعال به او ، فرمود :
» سوگند به بزرگی و ارجمندی خودم ، تا وقتی که به یکی از شهرها وارد نشوی ، و با مردم نشست و برخاست نکنی و با آنان ، همآهنگی ننمایی ، روزی به تو نخواهم داد .
پارسا که از اندیشه نارسای خود بهره مند نشد ، طبق دستور ، وارد شهری شد و با مردم همکاری کرد و با آب و نان ، مقسومش اعطا گردید ، و بی اندازه خائف و شرمساربود ، خدا به او ، وحی کرد :
خواستی که با زهد خود ، حکمت دنیوی مرا تغییر دهی ، مگر نمی دانی هرگاه روزیِ بنده ام را به دست بندگانم مرحمت فرمایم ، دوست تر دارم تا به دست توانای خود کرامت فرمایم . [1