تحقیق مقاله سیاست خارجی

تعداد صفحات: 137 فرمت فایل: word کد فایل: 12248
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: علوم سیاسی
قیمت قدیم:۲۹,۵۰۰ تومان
قیمت: ۲۴,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله سیاست خارجی

    مقدمه :

    سوال)چرا کشورها در صحنه جهانی با هم تعامل دارند ؟ چرا کشورها منزوی نمی شوند؟ چرا نیاز به آن می شود که کشورها با هم ارتباط برقرار کنند ؟

    پاسخ)دلایل متعددی می تواند باشد :

    1 برای ایجاد صلح عدالت ، رفاه ، نیاز به رفاه ، باعث دوستی کشورها با هم می شود . به عنوان مثال : کشور آمریکا و پاکستان مراوده برقرار می کند . آمریکا احساس می کند که به عدالت و صلح در صحنه جهانی کمک می کند . و حتی باعث رفاه در داخل آمریکا و پاکستان می گردد .

    این نظر خوش بینانه است . اگر این نظریه را بپذیریم علت خوش بینانه است . یعنی به این مفهوم که در صحنه جهانی برای تعالی ، ارطبات برقرار می کنیم که این تعالی برای عدالت صلح و رفاه می باشد . در واقع بر این فرض استوار است که کشورها نیت خیر دارند ، پس رهبران کشورها ذاتاً خوب هستند . بعبارتی انسانها خوبند ، و چون کشورها خوبند پس کشورها نیز با هم خوب هستند . بنابر این کشورها اگر بخواهند ارتباط داشته باشند چیزهای خوبی مثل صلح ، رفاه ، عدالت و ... است . اینها عقاید خوش بینانه است . اگر این عقیده را بپذیریم ، اخلاق در صحنه جهانی مطرح می شود . در نتیجه باید بپذیریم که اخلاق و سیاست موثر است . چون کشورها برای رسیدن به اهداف باید اخلاقی باشند. پس انکار خد پسندانه نیست و تفکر انسان دوستانه است . من همه چیز را برای خودم نمی خواهم . بنابر این اخلاق ، مباحث اخلاقی و تفکرات اخلاقی تایید در رفتار کشورها دارد ، گار کشوری با کشور دیگری روابط دوستانه برقرار کند ، به خاطر نیاز اخلاقی است .دلیل دوم: عده ای نظریه اول را که مبتنی بر اخلاق در صحنه جهانی است ، رد می کنند . دلیلی که کشورها با هم تعادل دارند ، برای کسب قدرت است .

    سوال) سوالی که در اینجا مطرح میشود ، این است که کشورها از این مراوده چه چیزی به دست می آورند ؟ دلیل اینکه آمریکا و پاکستان مراوده می کند چیست ؟

    آمریکا از این ارتباط و مراوده دست به قدرت سیاسی ، اقتصادی ، نظامی می زند ، یعنی این رابطه باعث بهره مندی آمریکا در حیطه سیاست ، سیاست ، اقتصاد و ... می شود . بنابر این چون به نفع آمریکا است ، ارتباط برقرار می کند . پاکستان نیز به همین دلیل و برای نفعش ارتباط برقرار می کند ، هر چند که بهره ها یکسان نیست . آن کشوری بیشتر بهره به دست می آورد که قدرت بیشتری دارد . پس هر دو بهره ای به دست می آورند .

    بنابر این عده ای می گویند ، دلیل اینکه کشورها با هم مراوده دارند ، بخاطر کسب قدرت است . این نگاه ، نگاه بسیار خوش بینانه نیست ، بد بینانه هم نیست . ولی واقع گرایانه است . اگر کشور a  و b با هم مراوده دارند ، به خاطر این است که که کشور a  و b قدرت و منفعت بدست می آورد . و کشور b هم از رابطه با a قدرت و منفعت کسب میکند . پس برای هر دو منفعت است . هر چند یکسان نیست . این نگاه بسیار واقع گرایانه است . . چرا که اگر a با b رابطه دارد ، به خاطر کسب منفعت است انسانها ذاتاُ هم می توانند خوب باشند و هم و هم می توانند بد باشند . نظریه اول می گوید که انسانها همه ذاتاً خوبند ، ولی نظریه دوم می گوید که اینطور نیست . انسانها ممکن است که خوب و هم بد باشند . چون اگر همه خوب باشند ، سعی می کنیم سهم همه یکسان باشد ولی میبینیم که اینطور نیست .

     بعنوان مثال : آمریکا سهم سهم بیشتر می برد

    این نگاه می گوید که ، انسانها می توانند بد باشند یا خوب . و چون کشورها از انسانها تشکیل شدند میتوانند در ساست هم خوب باشند و هم بد . اگر اگر به کشور a اجازه داده شود ، می تواند استثمارش می کنند . برای همین است که همه می خواهند استثمارگر شوند نه مستعمره . پس کشورها اگر قدرت داشته باشند بهتر است تا بدون قدرت .

    سوال)در در این نظریه چه چیز جای ندارد ؟

     

    اخلاق

    این نظریه می گوید که ، اخلاق در سیاست بی معنی است . اما اخلاق می تواندباشد ،ولی اخلاق می تواند اخلاق موقعیتی باشد . یعنی اگر به نفعت است ، اخلاقی عمل کن .

    نظریه اول می گوید که اخلاق حتماً هست و اگر هم باشد ، اخلاق موقعیتی است . و علت اینکه کشور a از اخلاق استفاده میکند بخاطر این است که چون به نفعش می باشد . نظریه دوم می گوید که ، اخلاق مطرح نیست .

    بعنوان مثال : آمریکا به افغانستان حمله نظامی می کند ، هم بمب می ریزد و هم مواد غذایی می ریزد . ریختن غذا یک کار اخلاقی است . ولی اخلاقی است که برای کسب قدرت و منفعت و سود این این کار را در حق  مردم مردم افغان انجام می داد . چرا که افغانها مخالف حکومت خود هستند و بنابر این بر علیه آمریکا نمی جنگد .

    سوال) چرا در جنگ جهانی دوم برای آلمانها غذا نریختند ؟

    زیرا صرف نداشت و و منفعتی در کار نبود .

    به عبارت ساده تر، من اگر ضعیف هستم ، دوست دارم که با من اخلاقی رفتار کنند .

    خرما دادن بعد از مرگ برای فردی که ثروتمند است و گشاده دست نیست . اینجا اخلاق موقعیتی است . علت اینکه خرما می دهند ، بخاطر این است که چون در آن منفعت است . اما فردی که سرمایه دار است و همیشه گشاده دست می باشد ، اخلاقی فکر می کند . پس باید همیشه گشاده دست بود ، ترحم موقع مرگ ، ناشی از ترس می باشد . موقعی که نباید خرما بدهی و دادی ، در آن موقع پول خرج کنی ، معتقد به اخلاق هستی .

    حال در سیاست چگونه است ؟

    در سیاست نیز از روی ناچاری از اخلاق صحبت می کنید و چون فاقد قدرت هستید ، صحبت از صلح ، عدالت و رفاه می کنید . کشورهای فقیر دائماً می گویند که صلح نیست.

     و همیشه صحبت از صلح ، عدالت می کنند . چون فاقد آن هستند . اگر همان کشور ضعیغ یادش رود ، دیگر صحبت از عدالت نمی کند . مثلاً سازمان ملل صحبت از کشورهای ضعیف و قوی می کند .

    سوال)از کجا می دانید که عراق صلح طلب نیست ؟

    پاسخ) چون چون به کشور ضعیف تر از خودش حمله کرد .

    پس کشورهایی که از اخلاق صحبت می کنند ،ناشی از ضعفشان است . گاهی صحبت از اخلاق ناشی از اعتقاد ما به اخلاق است  و یا موقعی ناشی از ضعف ما است . اگر کسی قدرت دارد و صحبت از اخلاق می کند ، موقعی است و در یک مقطعی به نفعش است .

    مثلاً آمریکا یک موقع صحبت از بازدارندگی هسته ای می کند . ولی خودش دارای بمب اتم است . پس به نفع خودش است که برای شما بد و برای من خوب است .

    سوال)در تاریخ دنیا ، فرضاً کدام دو عقیده با واقعیت نزدیکتر است ؟

    پاسخ)نظریه دوم واقعیت جهان نشان می دهد دومی به نظر می رسد بیشتر شاهد آن شاهد آن بودیم و بیشتر ناظر آن بودیم .

    باید بین واقعیات و آرمانها تفکیک قائل شویم . بعنوان نمونه زندگی کردن در دوره قاجار بهتر است . ولی واقعیت این است که الان در این دوران هستیم . پس نظریه دوم غالب تر است. نه اینکه ما اینطور دوست داریم .

    اگر اخلاق را در سیاست مطرح کنیم ، می بازیم . چون اخلاقی فکر کردن نفی می کند که که حقوق حقه دیگر کشورها را از بین بردن ، تجاوز به دیگر کشورها و ... اگر این کارها را هم انجام ندهیم ضعیف می شویم و دیگران می برند و جلو میروند .

    حتی اگر بپذیریم که نظریه اول درست است و حتی اگر بپذیریم که کشورها اخلاقی اند و به خاطر صلح وعدالت مراوده می کنند و فرض می کنیم که علت اصلی مراوده این است . برای اینکه ایجاد صلح کنیم و برای اینکه تجاوز در جهان صورت نگیرد و عدالت در جهان برقرار شود و کشوری رفاه ایجاد کند و نگذارد کشورها فقیر شوند نیاز به قدرت دارد . حتی برای ایجاد صلح قدرت لازم است که نگذارد کسی تجاوز به کشور دیگر کند. حتی برای ایجاد عدالت هم قدرت لازم است . برای اینکه جلوی کشورهای ناعادل را بگیریم باید قدرت داشته باشیم .

    مثال : برای اینکه از منزل ما سرقت نشود ، باید یکسری تسهیلات ، امکانات و وسایل دزدگیر را بکار برد . مثلاً دیوار و حصار بکشیم و ... پس بدون انجام دادن این کارها نمی توان جلوی سرقت را گرفت .

    نتیجتاً برای ایجاد عدالت ، صلح و ... قدرت لازم است . دلیل اینکه به آمریکا حمله نمیشود ، چون قدرت دارد . حتی برای خوب ماندن و اخلاقی بودن نیاز به قدرت است . قدرت به دنبال خودش اخلال را هم می آورد . کشور فقیر نمی تواند اخلاقی باشد . کسی که دزدی می کند ، کسی است که گرسنه است . کشوری هم که تجاوز می کند ، صلح دوست نیست . چون دیگران فرصت را ایجاد می کنند که بد باشد . بنابر این اگر کشورها دارای قدرت باشند ،  اتوماتیک وار عدالت و صلح بوجود می آید . اگر همه کشورها قوی باشند ، جنگ بوجود نمی آید و به ضعفا حمله نمی شود . بالاخره منابع کشورهای ضعیف استثمار نمی شود .

    سوال)چرا کشور آمریکا هیچوقت به فرانسه حمله نمیکند و مردمش را استثمار نمی کند ؟

    پاسخ)زیرا فرانسه قدرت دارد و در رفاه است . مردمش هم این اجازه را به آمریکا نمی دهند . حال آمرکا به عراق حمله می کند . چرا که عراق ضعیف است . همین آمریکا منابع کشورهایی چون عربستان را استثمار می کند . چون ضعیف است . بنابر این قدرت به دنبال خودش رفاه و صلح را می آورد . و به دنبال عدالت می آورد . این به این مفهوم نسیت که کسی به کشور قدرتمند حمله نمی کند ، حمله می کند ولی با شکست مواجه می شود . مانند حمله ژاپن به آمریکا .

    نکته :

    1 احتمال حمله به کشورهای قدرتمند نسبت به کشورهای ضعیف کمتر است .

    2 احتمال استثمار کشورهای قدرتمند نسبت به کشورهای ضعیف کمتر است .

    کشور قدرتمند احتمال ایجاد صلح و عدالت ، در مقام مقایسه با کشور ضعیف ، برایش بیشتر است . پس قدرت خوب است . هم میشود به نفع خوب و بد از آن استفاده کرد ، و نداشتن آن محققاً به جنگ مبدل می شود . و دارا بودن آن محققاً به صلح مبدل میشود . در جهان سیاست قدرت محور اصلی است . بنابر این کشورهای قدرتمند ، منافع بیشتری دارند . رعایت کردن موازین اخلاقی در امر سیاست ، خوب نیست . چرا که منجر به ضعف و از بین رفتن منافع ملی می شود .

     

    مثالی در رابطه با داشتن و نداشتن قدرت

    محبت کردن از روی ترحم خوب نیست . در ظاهر لطف می کنید . ولی در باطن دارید او را تحقیر می کنید .

    می توان قدرتمند بود و از این قدرت به نحو احسن استفاده کرد . اولی هیچوقت نمی تواند مثبت استفاده کند . ولی تاجر می تواند از قدرتش به نحو مثبت استفاده کند . پس می توان قدرت داشت و خوب بود . ولی نمیتوان ضعیف بود و خوب بود . فرد آب حوضی می تواند خوب باشد ، ولی ابزار ندارد . 

    می گوییم که حکومت افغانستان بد است و نمی تواند حزب باشد . چون ابزارش را ندارد . افغانستان نمی تواند صلح داشته باشد چون ابزار ندارد .

    آمریکا دارای قدرت است و اگر بخواهد می تواند منجر به این شود که به صلح و رفاه کمک کند . آمریکا اگر بخواهد ، می تواند .

    پس بهتر است که قدرت باشد و اگر خواستیم از آن استفاده نماییم . ولی داشتن ضعف نیست .

    کشورهای ضعیف اجازه می دهند که به آنها تجاوز شود . و نمی توانند جنگ کنند . چون ابزارش را ندارند .

    مثال : بطور معمولی مردان درگیر دعوا و نزاع می شوند ولی زنها وارد نمی شوند ، چون ابزار ندارند . برای اینکه حرف مادر رو داشته باشد ، باید ابزار داشته باشیم .

    یادگیری ، کسب علم ابزاری برای کسب قدرت هستند . کشوری که قدرتمند باشد به آن زور نمی گویند . چون جواب می دهد . پس ترحم ، ناشی از ضعف است . بهتر است تنفر باشد تا ترحم .

    اینها ( ترس ، حسادت ، غضب ، نیاز ) تنفر می باشد . کسی که قدرت داشته باشد ، گاهی اوقات می توان عامل مثبت و خیر بود . بنابر این در کشورهای جهان سوم همه در تلاش برای کسب قدرت و کسب ابزار قدرت هستند .

    چهره 2 گانه اخلاق :

    1 چه زمانی توسل به اخلاق ، نتایج مطلوب دارد :

    اخلاق چهره اش دو گانه است . در صحنه سیاست خارجی چه زمانی بودن اخلاق مطلوب است . گفتیم که اخلاق خوب نیست . ولی باز هم گفتیم که اخلاق موقعیتی است.

    A ) زمانیکه اخلاق بازتاب منافع ملی باشد . یعنی محتوای اخلاق بر اساس منافع ملی شکل می گیرد . یعنی منافع ملی اخلاق را شکل می دهد .

    منافع ملی ایجاب می کند که در صحنه بین الملل اخلاقی رفتار کنید .

    منافع ملی آمریکا ایجاب می کند که به افغانستان کمک غذایی نماید .

    منافع ملی آمریکا ایجاب می کند که بعد از جنگ جهانی دوم ، به اروپا کمک مالی نمایند .

    منافع ملی آمریکا ایجاب می کند که از حمله به عراق خودداری کند .

    پس منافع ملی ، مارا اخلاقی می کند . پس منافع ملی ، تعیین کننده است که به این موقعیت می گوییم .

    B ) اخلاق و سیاست اخلاقی ، مکمل قدرت هستند .

    یعنی قدرت داریم و در کنار آن نیز اخلاق داریم . بعبارتی مجزا از هم نیستند ، بلکه همدیگر را تقویت می کنند نه تضعیف .

    c)اخلاق و سیاست اخلاقی از موضوع قدرت بیان می شود .

    سوال)این جمله یعنی چه ؟ دلیل اینکه کشور  a سیاست اخلاقی دارد چیست ؟

    چون قدرتمند است . پس از موضع قدرت ، اخلاقی است . یعنی اگر اینجا اخلاقی هستم ، بخاطر قدرت است . از موضع قدرت ، چیز خوبی است که انسان قدرتمند باشد و اخلاقی باشد . قدرت ، یک چیز نسبی است و می توان به نحو احسن استفاده نمود و موثر و کارساز بود . برای همین ، چیز خوبی است . نداشتن قدرت ، ضعف است . ولی داشتن آن می تواند تحولات و تغییرات ایجاد کند . در جهان سیاست هم نباید خوش بین بود . چرا که کشورهای بزرگ خیر کسی را نمی خواهند .

    آمریکا ، فقط و فقط در جهت منافع ملی خودش گام برمی دارد و کاری به ترکیه و ... ندارد و فقط به دنبال منافع خودش است .

    اگر اخلاق در جهت منافع باشد ، اخلاقی رفتار می کند و بالعکس . یعنی اگر اخلاق در جهت منافع نباشد ، اخلاقی رفتار نمی کند . در جهان سیاست ، هیچ کشوری دلش به حال کسی نمی سوزد . شما با کشوری دوست می شوید که به نفعتان است . و اگر غیر از این باشد ، از حماقت شما است . اگر آمریکا به کسی کمک مالی ،نظامی و ... می کند ، چون به منفعت و نفع آمریکا است . اگر آمریکا به کشور  a کمک می کند . نه بخاطر منفعت کشور b است . بلکه منفعت خودش است . پس حمله آمریکا به افغانستان و کمک به پاکستان ، بخاطر منفعتش است . پس اخلاق در خدمت منافع است . برای همین می گویند که اخلاق موقعیتی است . اخلاق صرف نمی تواند باشد ، اخلاق در خدمت منافع است . در ضمن قدرت ، اتکا به نفس می آورد .

    2چه زمانی توسل به اخلاق در سیاست نتایج غیر مطلوب دارد :

    حال این در چه موقعیتی است ؟

    A ) سیاست اخلاقی ، شکل دهنده محتوای منافع ملی است.

    قبلاً گفته شد که اخلاق بازتاب منافع است . ولی در اینجا اخلاق ، نتیجه ای که می دهد ، منافع ملی است . در آنجا منافع ملی نتیجه ای که می دهد ، اخلاق است .

    جایی که اخلاق خوب نیست ، موقعیتی است که اخلاق به منافع ملی شکل می دهد .

    سیاستهای اخلاقی است که در صحنه بین المللی می گوید که چگونه رفتار کنیم . تعریف منابع ملی بر اساس اخلاق خوب نیست .

    بعنوان مثال : کمک به کشورهای ضعیف ، اشتباه است . اگر به دیگران بر خلاف صلح باشد ، خوب نیست . اخلاق نباید منافه را شکل دهد ، بلکه برعکس یعنی منافع باید اخلاق را شکل دهد .

    B ) هنگامی سیاست اخلاقی نتایج منفی دارد که اخلاق جایگزین قدرت باشد.

    در قسمت پیشین گفتیم که ، اخلاق و سیاست اخلاقی ، مکمل هم هستند . ولی اینجا می گوید که قدرت را کنار بگذار . این غلط است و خوب نیست .

    مثلاً داشتن اسلحه خوب نیست . و اگر خودمان را خاع سلاح کنیم ، برای تامین منافع ملی خوب نیست .

    C ) سیاست اخلاقی از موضع ضعف است.    

    اگر خوب هستیم و مجبوریم که خوب باشیم . پس خوب بودن به خاطر اجبار است . پس مجبور بودن است نه به خاطر اعتقاد . یک وقتی است که به بن بست می خوریم و مجبوریم از راه دیگر برویم . ولی زمانی از روی اعتقاد ، آن راه را انتخاب می کنیم .

    پس این چهره 2 گانه اخلاق است . کشورهای قدرتمند ، چهره اولی اخلاق را اجرا می کنند .

     

    اهداف کلی دولتها در سیاست خارجی :

    سوال)دولتها بطور چه اهدافی را در سیاست خارجی دنبال می کنند ؟

    1 کسب قدرت

    2 حفظ قدرت

    3 افزایش قدرت

    4 نمایش قدرت

     

    1 کسب قدرت :

    بعضی از دولتها یا حکومتها به جهت اینکه از قواعد حاکم بر روابط بین کشورها ناراضی اند یا از وضع موجود ناراضی اند و یا از موقعیت خودشان در صحنه جهانی ناراضی اند ، سعی بر این دارند که قدرت کسب کنند . چون موقعیت خود را بهبود بخشند . قوائد بازی را به نفع خودشان عوض کنند و موقعیت خودشان را در صحنه جهانی بهبود بخشند و در نهایت اینکه قواعد حاکم بر رابط بین کشورها را بر هم بزنند که به چنین دولتها و حکومتهایی انقلابی می گویند . پس مقام حکومتهایی که ما به آنها انقلابی می گوییم ، حکومتهایی هستند که از وضع موجود ناراضی هستند . چون منافع و خواسته هایشان و نیازهایشان تامین نمی شود . یعنی از منابع و بهره هایی که هست ، به همان اندازه خواهانش هستند ، بهره نمی برند . بخاطر همین دولتها یا حکومتها می خواهند که وضع موجود را عوض کنند . پس هر کشور و دولتی که بر علیه وضع موجود باشد ، دولت انقلابی است .

    بعنوان مثال در 1927، اتحاد جماهیر شوروی

    در 1949 چین کمونیست که بوجود می آید ، دولت انقلابی است .

    کوبا در 1959 یک دولا انقلابی است . ایران در 1979 یک دولت انقلابی است . یعنی از وضع موجود ناراضی است ( انقلابی )

    هر فرد یا گروهی و هر سازمانی که بخواهد وضع موجود را عوض کند ، انقلابی است . ولس شما همیشه انقلابی نیستید . چون اگر از وضع موجود راضی نباشید ، آن را تغییر می دهید انقلابی بودن یک دوره موقت است . وقتی خودشان موقعیت خود را تحکیم کردند ، از انقلابی بودن دست بر میدارید .

     

    2 حفظ قدرت :

    بعضی دولتها در جهت این قدم برمی دارند که قدرت خود را حفظ کنند . یعنی از این وضع موجود راضی اند . تمام دولتهایی که از موقعیت خود در صحنه جهان راضی باشند و از قواعد حاکم بر روابط کشورها راضی باشند ، به آنها دولتهای محافظه کار می گوییم . یعنی بطور کلی مخالفت نمی کند . یعنی تصور کلی و شکل کلی را پذیرفته و چارچوب کلی را پذیرفته است .

    دولتهای گروه اول ( انقلابی ) ، چار چوب را می خواهد به هم بریزد ، ولی محافظه کار ، کل چار چوب را پذیرفته ، حال ممکن است در چار چوب یکسری تغییرات را به وجود بیاورد . ولی چار چوب یکی را حفظ کرده ولی در این چار چوب تعدیلات و اصلاحات بوجود می آورد . ولی انقلابی ها چار چوب را را از ریشه می کنند . محافظه کار این نیست که همه چیز را می خواهد حفظ کند ، فقط چار چوب را حفظ می کند و در چار چوب تعدیلات و اصلاحاتی ایجاد می کند . چارچوب مثلاً : دموکراسی ، حق رای را کم و زیاد می کند . و یالیبرالسیم ، در داخل آن میزان آزادی را کم و زیاد می کند .

    محافظ کار به این مفهوم نیست که مخالف تغییرات است ، بلکه خواهان تغییر در داخل چار چوب است . تغییرات وسیع در سطح جهانی در حال حضر از طریق آمریکا صورت می گیرد . این تغییرات در جهت چار چوبی است که چارچوب خودش است و و می گوید همه رژیمها و کشورها باید لیبرال باشند و لیبرال شوند . مثل عوض کردن رژیم در افغانستان . اما سیستمی که عوض کرد ، در جهت آن چیزی است که می خواهد یعنی لیبرالیسم . آمریکائیها محافظه کرند و در جهتی می خواند عوض کنند که به نفعشان است و می خواهند صحنه جهانی را تغییر دهند و کشورها را عوض می کنند .

    لذا رژیمهای محافظ کار می خواند که قدرت خود را حفظ کنند . و این به مفهوم این است که اگر نیاز به تغییر باشد . باید در جهت این باشد که قدرت خود را بهبود و موثر تر کارآمدتر کنند . و با تغییر هیچ نوع مخلفتی ندارند . غالباً دولتهایی هستند که از وضع موجود راضی اند مثل کشورهای قدرتمند چون از موقعیت خودشان راضی اند . مثل کشورهای قدرتمند چون از موقعیت خودشان راضی اند . اکثر کشورهای قدرتمند ، محافظ کار هستند . مثل روسیه ، هند ، فرانسه ، آمریکا غیر کمونیست ، چین کمونیست .

     

    3-افزایش قدرت :

    بعضی از دولتها می خواهند و در جهت افزایش قدرت هستند . دولتها یا حکومت هایی که از وضع موجود راضی اند ، وضع موجود را مطلوب می دانند . اما مواجه با فرصتهایی می شوند که به آنها این امکان را می دهند . لذا دولتها سعی می کنند که از شرایط و وضعیت ایجاد شده در جهت افزایش قدرت خود استفاده کنند لذا شما می توانید که یک دولت محافظه کار باشید ،خواهان وضع موجود و حفظ قدرت باشید ، ولی موقعیتی به دست آورید که این امکان را به شما داد که این قدرت را زیاد کنید ، پس استفاده می کنید .

    مثل افغانستان ، آمریکا از وضع موجود راضی است و افغانها این فرصت را برای حمله آمریکا ایجاد کردند . پس افغانها فرصت را ایجاد کردند و آمریکایی ها هم استفاده کردند . لذا شما می توانید یک دولت محافظ کار و در عین حال یک دولت گسترش طلب و خواهان افزایش قدرت در صورت وجود شرایط مناسب باشید . مثل افغانستان . لذا افزایش قدرت همیشه محتمل است ، به شرط اینکه فرصتش ایجاد شود .مثل آمریکا که خواهان افزایش قدرت است . لذا تمامی دولتهای قدرتمند ، خواهان افزایش قدرت هستند که به اینها دولتهای امپویالیستی می گویند . آمریکا یک کشور امپویالیستی است . چون هر زمانی به آن امکان و فرصت داده شود ، می آید و کشورهای دیگر تحت حمله قرار می دهد و از فرصت استفاده می کند و کشورهای دیگر را تحت حمله قرار می دهد .

    لذا افغانستان این فرصت را برای آمریکا ایجاد کرد که قدرتمندتر شود . لذا آمریکا خواهان افزایش قدرت است . پس آمریکا یک دولت محافظه کار است ، ولی خواهان افزایش قدرت است .

    همیشه کشورهایی که از وضع موجود ناراضی اند ، انقلابی هستند . میزان انقلابی بودن کم و زیاد است . انقلابی خواهان دگرگونی اساسی و بنیادین است . یعنی خواهان حفظ وضع موجود و یا افزایش قدرت نیستند ، بلکه می خواهند همه چیز را از اساس و بنیاد تغییر دهند .

    4-نمایش قدرت :

    آخرین هدف ، نمایش قدرت است . برخی از کشورها هدفشان از سیاست خارجی ، نمایش قدرت است در جهت رسیدن به اهدافشان . یعنی به این نتیجه رسیدند که از طریق نمایش و عرضه قدرت ، می توانند به اهدافشان برسند ، بدون استفاده مستقیم از زور یا قدرت در مراحل اولیه .

    در مراحل اولیه سعی می کنند با نمایش قدرت خود به اهداف خود برسند . حضور ناوگان آمریکا در خلیج فارس یک نمایش است . یک مانور نظامی آمریکا به مصر یا کویت نمایش است . یا صحبت های تهدید آمیز یک رهبر یک کشوری می تواند نمایش قدرت باشد . یعنی شما به طرف مقابل می گویید که ما تلاش می کنیم در جهتی گام برداریم که شما خواهانش هستید . حال سوال این است که چگونه تفهیم می کنند ؟ از طریق نشان دادن تواناییهایی که دارند .

     لذا به نفع شما است که در مسیری گام بردارید که من مایل هستم . یعنی هنوز آمریکا هنوز در خلیج فارس چیزی می خواهد بگوید این است که : کشور y-x ! من این توانایی را دارم که هر زمان بخواهم ، در هر جایی باشم . پس به نفع ماست که در جهتی گام برداریم متضرر منافع نباشد .

     پس کشورهایی که باید کوشش کنند ، می کنند لذا به نفع شماست که در جهتی گام بردارید که متضرر منافع من نباشد .

    برای هر کشوری باید یک برگ انجیر برایش بگذارید که توجیه کند که چرا این کار را کرده است . پس باید قدرت مانور حریف داد و نباید او را خجالت زده کرده پس باید شرایط را طوری فراهم کرد که بتوان گریز کرد . و برگ انجیر برای کشوری گذاشت و باید دلایلی برای دولتی در سالهای بعد گذاشت . مثلاً دولت آمریکا با عراق کشمش دارند . و اگر بعد از 10 سال بخواهند رابطه داشته باشند ، باید جایی بگذارند و نباید حریف را منزوی کرد .

     همه این اهداف در جهت قدرت است و این قدرت است که محور است . پس برای همین اخلاق نمی تواند تعیین کننده باشد . کسانی می توانند اخلاقی باشند که قدرت داشته باشند و کشور های ضعیف نمی توانن . و کشورهای فاقد قدرت همیشه مغبون هستند و آمریکا و روسیه را هرگز نباید نکوهش کرد .

     همیشه می توانید محافظه کار باشید ، خواهان افزایش قدرت باشید ، یعنی امپریالیستی باشید و نمایش قدرت را بدهید . ولی هرگز نمی توانید انقلابی باشید . چون انقلابی بودن با محافظه کاری سازگار نیست . ولس همه اینها در جهت قدرت است . کسانی می توانند اخلاقی باشند که خواهان قدرت هستند کشورهای ضعیف نمی توانند اخلاقی باشند . کشورهای ضعیف نمی توانند اخلاقی باشند .

    دولت آمریکا فقط به کشوری حمله می کند و استثمار می کند که فاقد قدرت است . هیچ وقت شما نباید آمریکا ، روسیه و چین را نکوهش کنید . دلیل اینکه آمریکا . روسیه ، چین انگلیس و فرانسه به کشورهای دیگر حمله می کنند ، برای این است که آنها به آنها فرصت و اجازه داده می شود . دلیل اینکه برخی کشورها استثمارگر نیستند ، بخاطر این است که فرصت استثمار به آنها داده نمی شود .

    آمرکا قدرتمند است و در عین حال غالب هم هستند . یعنی علم و دانش و قدرت و ثروت را در کنار هم به نحو احسن استفاده می کنند و استفاده عالی از آن می کنند . ولی کشوری مثل عربستان ، بینش ودانش ندارد . و به نحو احسن از ثروت خود استفاده نمی کنند . قدرتمند ثروت را دارد ودر عین حال در کنار آن نحوه استفاده صحیح از را می داند و ار ثروت خوب بخاطر همین لذت می برد .

    علم خوب است . کشوری که علم ندارد ، ضعیف است . تمام کشورهای قدرتمند علم هم دارند .فرق آمریکا و روسیه در این است که در آمریکا دانش علمی گسترده است ولی در روسیه نیست . برای همین است که قدرتمند هستند . علم خوب است ، به شرط اینکه در کنار آن ثروت باشد و ثروت هم خوب است ، به شرط اینکه در کنارش علم و بینش و آگاهی باشد .

    مفاهیم 3 گانه قدرت :

    سوال) قدرت چه تعابیری دارد و چگونه به قدرت می نگریم ؟

    3 مفهوم از قدرت است که هر سه درست است . ولی برخی هر سه مفهوم را با هم دارند. ولی برخی دیگر هر سه مفهوم برای آنها صادق نیست ، بلکه یک یا دو تا از مفاهیم برای آنها صادق است .

    1-قدرت به مفهوم توانایی :

    برخی قدرت را از دید توانایی می نگرد . یعنی هر کشوری که بتواند کشور دیگر را مجبور به کاری نماید که خواهان آن است ، می گویند قدرتمند است . و یا کشور دیگر از کاری که دارد انجام می دهد را باز بدارد ، می گویند دارای قدرت است .

    یعنی هر زمان a بتواندb را مجبور نماید که کاری را که a می خواهد  انجام دهد ؛ می گوییم a قدرتمند است . نگاه دیگر اینکه ، هرزمان  a بتواند b را از کاری که b دارد انجام می دهد و خواهانش است ، باز بدارد ؛ بنابر این قدرتمند است . قدرت یعنی توانایی است . یعنی توانایی a در جهت انجام کاری کهa می خواهد . قدرت یعنی توانایی است . یعنی تواناییa از جلوگیری از کاری که b می خواهد . مثلاً آمریکا قدرتمند است . چون می تواند عربستان را مجبور کند که از افزایش قیمت نفت خودداری کند . کعنی کاری را کرده که دوست دارد . یعنی عربستان را مجبور به کاری کرده که آمریکا می خواهد . و یا مثلاً کشور چین کمونیست را از حمله به تایوان باز داشته است . پس آمریکا به این دلیل فوق قدرتمند است . آمریکا قدرتمند است ، چون چین را از تصرف دوباره منع کرده است . این کاری که چینی ها می خواهند بکنند ولی آمریکا مانع شده است . پس قدرت یعنی داشتن توانایی در انجام کاری که می خواهد و نمی خواهد . این را قدرت می گویند .

    سوال)آیا کشور عراق از تعریف این دیدگاه قدرتمند است ؟

    نه ، چون اولاً عراق نمی تواند آمریکا را مجبور کند به کاری که می خواهد و نمی تواند آمریکا را از کاری که می خواهد ، منع کند .

    همیشه برای همیشه برای هر پدیده ای یک شاخص باید باشد . مثلاً برای کشور فقیر یا غنی یک شاخص و معیار باید باشد که بدانیم آیا آن کشور غنی یا فقیر است . و معیار و شاخص این تعریف از قدرت ، توانایی است . در سیاست هم ، شاخص توانایی است .

    سوال)آیا عربستان قدرتمند است یا اسرائیل ؟

    اسرائیل . چون توانایی دارد و معیار آن توانایی است .

    A                    B

    یعنی اسرائیل می تواند عربستان را مجبور به کاری کند که می خواهد . اسرائیل توانسته عربستان را از حمله به اسرائیل مجبور کند . و عربستان تا به حال جرات این کار را نکرده و در واقع باید به اسرائیل حمله کند. چون منافع عربها را در خطر انداخته است . اسرائیل توانسته است تا عربها را مجبور کاری کند که از حمله به اسرائیل خودداری کند . اسرائیل توانسته عربستان را مجبور کند که عربستان از خواست خودش که کمک نظامی به فلستین است ، دورداری کند .

    سوال)آیا عربستان ، اسرائیل را مجبور کرده در جهتی گام بردارد که عربستان می خواهد ؟نه

    سوال)آیا عربستان توانسته اسرائیل را از کاری که عربستان نمی خواهد منع کند ؟ نه

    عربستان از اسرائیل ضعیف تر است . چون نمی تواند اسرائیل را مجبور کند که از سیاستهایش در مورد اسرائیل دست بردارد . و نمی تواند اسرائیل را در جهتی سوق دهد که عربستان می خواهد . پس قدرت به توانایی 2 شاخص دارد :

    1فرصتی که وجود ندارد را ایجاد کنیم . چیزی که اصلاً نبوده پس اینجا قدرت است .

    2کشوری را مجبور کند تا از کاری که می کند ، دست بردارد .

    پس شاخص قدرت توانایی است .

    آدمها همیشه دارای این ویژگی هستند که همیشه غلو می کی کنند . معیار زیبایی ، شاخص است پس شاخص قدرت ، توانایی است . آدم هر حرفی را نمی زند ، مگر اینکه بداند می تواند آن را انجام دهد . یا حداقل دیگران تصور کنند که او توانایی آن را دارد .

    همیشه لازم نیست خطاب به کسی صحبت کنید . بلکه باید در لفافه صحبت کرد . مثل رژیم غیر دموکراتیک در منطقه خاور میانه .

    2 قدرت به مفهوم فرصت :

    برخی توانایی را بعنوان شاخص انتخاب نمی کنند . بلکه می گویند که قدرت به مفهوم فرصت است .

    قدرت به مفهوم فرصت ، می گویند : کشوری دارای قدرت است و قدرتمند است که از فرصتهای ایجاد شده ، بتواند برای رسیدن به اهدافش استفاده کند . پس قدرت یعنی استفاده از فرصتها . کشوری می تواند توانایی داشته باشد . ولی قدرت یعنی شما بتوانید فرصتی که اصلاً نبوده است ، ایجاد کنید تا به هدفتان برسید . یا از فرصت به دست آمده استفاده کنید .

    دولت آمریکا از فرصت به دست آمده در افغانستان برای رسیدن به اهدافش استفاده کرد . یعنی طالبان این فرصت را ایجاد کردند که آمریکا بتواند به اهداف خود در آسیای مرکزی برسد . این را قدرت می گویند .چون آمریکا قدرتمند است ، چون فرصت ایجاد می کند برای اینکه به اهدافش برسد . یعنی آن شرایط وجود دارد تا آمریکا به اهدافش برسد . طالبان این فرصت را ایجاد کرده اند که آمریکا بتواند به اهداف خود در آسیای مرکزی برسد . لذا آمریکائیها از فرصت بدست آمده استفاده کردند و این قدرت است .

    یکی از دلایلی که آمریکا در مسائل فلسطین دخالت نمی کنند ، برای این است که آن شرایط را ایجاد کنند تا به فلسطین بگویند که تنها راه برای فلسطین ، پذیرش اسرائیل است . یعنی آنقدر قدرت دارند که شرایط ایجاد یک فرصت را برای رسیدن به اهداف خود داشته باشند . مثلاً آمریکا در مورد فلسطین دارد این کار را می کند و فلسطینی ها را راضی می کنند تا اسرائیل را به رسمیت بشناسند و فرصت خلایی را ایجاد می کند تا فلسطین دولت اسرائیل را بپذیرد .

    یکی از مثالهای تاریخی ، رابطه بین اتحاد . ج . شوروی و ژاپن بعد ازW.W.II است که روسها یکسری مجمع الجزایر کوریل متعلق به ژاپن ، را تصرف کردند که نزدیک مرزهای روسیه و ژاپن است تصرف کردند و گفتند که جزء لاینفک روسیه است و ژاپنی ها هم گفتند تا زمانی که آنها را پس ندهید ما با شما قرارداد صلح برقرار نمی کنیم و تاکنون هم امضاء نشده است . اواخر دهه 80 و اوائل دهه 90 روسها در تلاش این بوده و هستند که از منابع وسیع نفت و گاز در سیبری استفاده کنند . چون روسیه پول می خواهد تا اینها را استخراج کند تا به پول برسد . اما با 2 روبه رو است :

    1-استخراج در این منطقه بسیار مشکل است . بخاطر موقعیت جغرافیایی است . چون همه جای آن یخ است . لذا به تکنولوژی بسیاربسیار پیشرفته نیاز دارد که روسها ندارند .

    2-روسها سرمایه ندارند . چون وقتی تکنولوژی بالا ، پیچیده باشد ؛ پس حتماً سرمایه اش هم بیشتر است . پس روسها سرمایه دارند و نه تکنولوژی اش را دارد . لذا روسها به ژاپنی ها پیشنهاد کردند که بیایید به ما کمک کنید تا ما نفت و گاز را استخراج کنیم . چون ژاپنی ها هم سرمایه و هم تکنولوژی دارند .

    حال ژاپنی ها از این فرصت استفاده می کنند و از طرف دیگر به روسیه اعلام کردند تا زمانیکه روسیه جزایر را به ژپان پس ندهد ما هیچ نوع اشتراکی به شما نخواهیم داشت و روسیه برای اولین بار قبول کرد که در مورد سرنوشت این جزایر با ژاپن مذاکره کند . و این به معنی این است که می خواهد جزایر را تقدیم کند . و روسیه می خواهد تاآنجایی که می تواند از ژاپن امتیاز بگیرد . پس ژاپن دارای قدرت است . چون فرصت را ایجاد کرد . چون تکنولوژی و سرمایه ژاپن این فرصت را ایجاد کرد تا روسها خواهان کمک شوند .

     و فرصتی را که روسها در اختیار ژاپن گذاشتند ، توانست از آن فرصت استفاده کند . خیلی از این کشورها این فرصت را بدست می آورند . ولی نمی توانند از آن استفاده کنند . دولت پاکستان از فرصت در مورد افغانستان استفاده کرد . چون به آمریکا پیشنهاد کرد که ما به شما کمک می کنیم ، به شرط اینکه شما این فرصت را به من بدهید تا در بازسازی افغانستان دخالت کنم و وامهایی را که به من دادید ، ببخشید . پس پاکستان از موقعیت خود در یک شرایط خاص و تاریخی استفاده می کند . پس پاکستان تا دیروز دارای قدرت نبود . ولی این شرایط در مورد افغانستان بدست آورد و به نحواحسن از آن استفاده کرد .

    قدرت مجموعه ای از عوامل ذهنی و مادی است . قدرت حتماً این نیست که پول داشته باشید ، بلکه باید در کنار آن از فکر خود هم خوب استفاده کنید . در سیاست هم همینطور است . برخی از برخی از فرصت ایجاد شده استفاده می کنند ولی برخی نه .

     

    3-قدرت به مفهوم ظرفیت :

    یک عده می گویند : کشوری قدرتمند است که دارای استعداد این است که استفاده بهینه از منابع سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و نظامی خودش ببرد . پس کشورهایی که دارای استعداد هستند که از منابع خودشان به نحو احسن استفاده کنند ، می گویند قدرتمند است . عربستان قدرتمند نیست . چون استفاده بهینه از منابع خود بر علیه اسرائیل نمی برند ، آمریکا قدرتمند است ، چون استفاده بهینه از منابع خودش می برد برای رسیدن به اهداف خود . داشتن چیزی فی النفسه به معنای قدرتمند بودن . نیست . قدرت به معنای این است که شما از چیزهایی که دارید به نحواحسن استفاده کنید . عربستان از لحاظ داشتن منابع بسیار غنی و قدرتمند است . پول نفت برای عربستان پول اضافی است . چون عربستان از پول زائران درآمد غنی دارد . ولی عربستان قدرتمند نیست . چون از منابع خود به نحو احسن استفاده نمی کند . ولی عربستان از منابع خود برعلیه اسرائیل نتوانسته استفاده کند ، پس قدرتمند نیست حال عربستان نتوانسته از وجود زائران و در آمد حاصله بر علیه کشورهایی که دوست ندارند استفاده کند . نحو استفاده خیلی مهم است و داشتن فی نفسه مهم نیست . پس خیلی از کشورها هستند که منابع را دارند "، ولی استفاده بهینه ای از آن نمی کنند و می گذارند که آمریکا از منابع آنها استفاده کند .

    مثلاً افغانستان یا طالبان می توانست از موقعیت استراتژیکی از کشورش داشت ، استفاده کند . ولی این کار را نکرد و با همه کشورها به جنگ پرداخت . حال آمریکائیها از این موقعیت استراتژیک به نفع خودشان استفاده می کنند . این عدم ظرفیت به وسیله افغانها و داشتن ظرفیت بوسیله آمریکا است .

    هر 3 مفهوم صحیح است . حال برخی از کشور ها هر سه را دارند . ولی برخی فقط یک یا 2 مفهوم را دارند . غالباً کسیکه اولی را دارد ، دومی و سومی را هم دارد . قدرت چه از دید توانایی ،فرصت ، ظرفیت دیده می شود ؛ نسبتهایش یکسان است ، یعنی هر سه را دارد ولی به نسبتهای متفاوت . ولی کشور ضعیف هیچکدامش را به نسبتهای متفاوت ندارد . یعنی هم داشتنش با هم است ، آمریکا هر سه را دارد . ولی محققاً توانایی آن بیشتر است . ولی توانایی که دارد فرصت و ظرفیت را تسهیل میکند . پس برای قدرت شاخص توانایی ، فرصت و ظرفیت دارید که که می توانید هر یک ازاینها را استفاده کنید یا هر را با هم . مثلاً انگلستان و آمریکا هر سه را با هم دارند . حال از این سه مفهوم ، انگلستان یا آمریکا کدامش درصد بالاتری از این شاخصها را دارند ؟

    کشورهای قدرتمند هم، با هم تفاوت دارند . چون مجموع این 3 را دارند . ولی میزان اینها با هم فرق می کند . پس آمریکائیها قدرتمند هستند ، چون هر سه مورد را با هم به میزان بالاتری نسبت به انگلیس یا روسیه دارند . پپس تفاوت در میزانها است .

    قدرت چیزی است که ما بتوانیم در عمل نشان دهیم . پس گرفتن آن مهم نیست ، بلکه اجرای آن مهم است . کشورهایی قدرت دارند که حرفشان قابلیت اجرایی دارد و همه از آنها حساب می برند . آمریکا از روسیه بیشتر قدرتمند است ، چون هر سه مورد را بیشتر از روسیه دارد . پس داشتن به تنهایی مهم نیست ، بلکه توانایی ، فرصت و ظرفیت هم مهم است .

    در روابط اجتماعی و سیاسی ، یکی از عوامل مهم قدرت است . تاکید بر روی قدرت ، بخاطر این است که مهمی است و تعیین کننده و جذب کننده است .

     

     

    کاربرد قدرت :

    سوال)قدرت ، چه کاربردی در جهان سیاست و در پهنه سیاست خارجی دارد ؟

    1-داشتن قدرت ، حیطه انتخاب را افزایش می دهد :

    فرایای قدرت این است حق انتخاب وجود می آورد و باعث تعدد انتخاب می شود . هر چه قدرت بیشتر باشد ، به همان نسبت گزینه ها یا انتخاب هایی که در برابر شماست افزایش می یابد . رابطه مستقیم و مثبتی بین حق انتخاب و میزان قدرت است . کشورهایی که در صحنه سیاست از قدرت بیشتری برخوردارند ، از حق انتخاب بیشتری نسبت به کشورهایی که قدرتشان کمتر است ، برخوردارند .

     

    یک مثال معمولی و سیاسی :

    در زندگی عادی مثلاً شما می خواهید که یک وسیله نقلیه مثل ژیان ، پیکان ، براو ، رنو ، دوو ، جگوار ، بنز بخرید . فرض حقوق شما در سال 10- 15 هزار تومان است که با آن پول شما از میان این انتخابها ، فقط مجبور به خرید براو هستید . در صورتی که برعکس مایل به خرید نیز هستید ولی چون بودجه شما فقط به اندازه خرید یک براو است ، پس یک براو می خرید و تنها چیزی که شما می توانید بخرید ، براو است . واین بر اساس شما نیست . بلکه به شما تحمیل شده است .

    فقدان قدرت در هنگام انتخاب ، تحصیل بوجود می آورد . قدرت ندارید پس چیزی را که انتخاب می کنید ، بر اساس تحمیل است . دلیل اینکه شما براو می خرید ، بخاطر این است که قدرت و توانش را ندارید و به شما این وضعیت تحمیل شده است . و فقدان قدرت تحمیل انتخاب را بوجود می آورد .

    حال فرضاً شما میلیاردر هستید ، و می توانید همه این ماشین ها را بخرید . چون شما قدرت و ثروت دارید . چون حیطه شما وسیع است . پس داشتن قدرت ، حق انتخاب را بوجود می آورد . تحمیلی در اینجا وجود ندارد . فقدان قدرت باعث تحمیل انتخابها به شما می شود . قدرت حق ، بوجود می آورد و نداشتنش ، حق را از بین می برد . اما کسانیکه قدرت دارند ، حق هم دارند .

    حال شما که میلیاردر هستید ، می توانید هم بنز و هم براو را بخرید . چون پول خرید هر دو را دارید . ولی شما ترجیح می دهید که براو را بخرید ، حال فرق شما میلیاردر هستید و می توانید هر دو یعنی هم بنز و هم براو را ترجیح می دهید که بخرید با کسیکه پول کافی برای ماشینهای دیگر را ندارد و فقط مجبور است که براو را بخرید ، چیست ؟

    در این است که او مجبور است براو بخرد ولی فرد میلیاردر با میل خودش براو می خرد . حال اگر شما در شرایط انتخاب یکسان قرار بگیرد ، می توانید به جای بنز ، براو بخرید . چون دوست دارید و در ضمن پول هم دارید . ولی فرد فقیر نمی تواند و مجبور است که فقط براو بخرد . چون وسعش نمی رسد و پول او فقط برای خرید براو کافی است .

    مثال : حکومت طالبان در 1996 بر سر قدرت بود تا 2002 ( مدت زمان 6 سال ) در طول 6 سال مشکلات بسیاری را برای کشورهای همسایه بوجود آورد . اما کشورهای همسایه افغانستان بخاطر فقدان قدرت ، حداکثر کاری که همسایه انجام دادند ، این بود که سعی کردند تا با گفتگو ، افغانستان را وادار به انجام کارهای خود کنند . و از  میان ابزارهای دیگری مثل مصالحه ، امتیاز ، فشار تحریم ، جنگ به علت فقدان قدرت فقط مجبور به استفاده از ابزار گفتگو شوند .

     کشورهای همسایه افغانستان می توانستند کارهای فوق را در قبال افغانستان در جهت پیشبرد اهداف خود ، انجام بدهند ولی به دلیل اینکه فاقد قدرت بودند ، فقط مجبور به انتخاب ابزار گفتگو از میان انتخابهای دیگر شدند . و تنها بستنده به گفتگو کردند . افغانها امتیاز ندارند ، مصالحه نکردند و .... چون کشورهای همسایه افغانستان از این ابزار برخوردار نبودند .

    حال مثلاً دولت افغانستان برای آمریکا مشکل بوجود می آورد . آمریکا می تواند گفتگو کند ،مصالحه کند یا امتیاز بدهد ، فشار بیاورد و یا ترحیم و جنگ کند . و همه این ابزار در اختیارش بود . برای مدتی گفتگو کرد ، ولی جواب نداد و آمریکا بخاطر منافعش به بالاترین حربه یعنی جنگ متوسل شد . آمریکا حق انتخاب در قبال افقانستان داشت . یعنی هم می توانست گفتگو کند و هم می توانست جنگ کند . بنابر این می بینیم که آمریکا در یک مقطعی با افغانستان گفتگو کرد و در مقطعی جنگ کرد . جایی که گفتگ کرد ، بخاطر این بود که منافعش ایجاب می کرد .

    و در جایی که انتخاب تحمیل می شود ، یعنی منافع شما قربانی می شود و بالعکس . وقتی شما حق انتخاب دارید بنابراین به شما تحمیلنمی شوند . دلیل گفتگو آمریکائیها بخاطر منافعشان بود و دلیل جنگشان هم بخاطر منافعشان و تامین منافعشان بود . پس آمریکا چون دارای قدرت است ، حق انتخاب هم دارد . ولی اینکه کشورهای همسایه افغانستان ، فقط ابزار گفتگو را انتخاب کردند ، بخاطر این بود که ابزارش را نداشتند و فقدان قدرت داشتند و فقط می توانستند از از ابزار گفتگو استفاده کنند . چون مجبور بودند و به آنها تحمیل شده بود .

    ولی به آمریکا چون قدرتمند است ، تحمیل نشده بود و دارای حق انتخاب بود . انتخاب از حداقل تا حداکثر افزایش می یابد . شما بر اساس منافعتان تعیین می کنید که انتخابتان چیست . ولی در حالت اول مثل کشورهای همسایه افغانستان ،شما بر اساس منافعتان ، انتخابتان را تعیین نمی کنید .

    رئیس جمهور آمریکا هم بین این گزینه ها ، تصمیم می گیرد ، چون حق انتخاب دارد ، ولی برعکس کشورهای همسایه افغانستان حق انتخاب ندارند تا از بین گزینه ها ، تصمیم بگیرند . چون فقدان قدرت دارند .

    معیار سنجش در زندگی سیاسی ، قدرت است . یعنی قدرت مهمترین مولفه است ولی معیار سنجش در زندگی ثروت ( پول ) است . 

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله سیاست خارجی

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله سیاست خارجی, مقاله در مورد تحقیق مقاله سیاست خارجی, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله سیاست خارجی, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله سیاست خارجی, تحقیق درباره تحقیق مقاله سیاست خارجی, مقاله درباره تحقیق مقاله سیاست خارجی, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله سیاست خارجی, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله سیاست خارجی ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله سیاست خارجی
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت