• چکیده
روابط حاکم بر بازار کار، متأثّر از دیدگاه مکتب اقتصادى به کار است. اعتقادات، اخلاقیات و روشهاى عملى، آثارشدیدى بر رفتار دارد. نوع رفتار در بازار کار، آثار خود را در بخش تولید و بر رشد جامعه پدید میآورد. اعتقاداتاسلامى و اخلاقیات آن، مسلمان را به انجام کار اقتصادى ترغیب ساخته، انگیزههاى متعدّدى را در او ایجاد میکند.
برخلاف آنچه درباره آموزههاى دینى گفته شده، مبانى ارزشى و اعتقادى مسلمان توانایى ایجاد برآیند رفتار توسعهزا را در خود دارد. متون دینى و عملکرد اولیاى دینى، کار اقتصادى را مطلوب و محبوب معرّفى کرده است و اعتقاد به قضا و قدر الاهى، رزاقیت خداوند، شفاعت، قیامت، توکّل، زهد، و صبر فقط تضادى با انجام کار نداشته، بلکه درک صحیح از موارد پیشگفته، اثر مثبت آن را بر کار و ایجاد زمینه رشد و توسعه اقتصادى نشان میدهد.
• مقدّمه
بازار کار، از مهمترین بازارهاى اقتصادى است. خصوصیات منحصر به فرد نیروى کار و اثر آن بر دیگر بازارها و بر کلّ اقتصاد جامعه اهمیّت خاصّى به آن داده است. دیدگاه مکاتب گوناگون بشرى به پدیده کار و نیروى کار متفاوت است. جایگاه ارزشى کار در هر جامعه، زمینه فرهنگى اصیلى براى تأثیر بر پدیده هاى اقتصادى است.
تغییر دیدگاه بهکار اقتصادى در دوران قرون وسطا تا دوران جدید، باعث رشد جامعه غربى در بُعد اقتصادى شد. برخى، توسعه اقتصادى قرون جدید را مرهون تغییر نگاه بنیادین جامعه به کار اقتصادى و کسب ثروت، و عقبماندگى دیگر جوامع را ناشى از کمبود بنیادهاى فرهنگى دانسته، عقاید دینى و نگرشهاى سنتّى به کار، کسب روزى، قضا و قدر، و مانند آن را از عوامل مهمّ عقبافتادگى اقتصادى میشمارند. داورى نادرست درباره مکتب اقتصادى اسلام به طور عمده ناشى از عدم اطّلاع از مبانى دینى در این امور است. نوشته حاضر درصدد است با مراجعه به متون دینى اصیل (قرآن وسنّت)، دیدگاه کلّى دین مبین را به کار اقتصادى نشان دهد. حجم مطالب مربوط به کار در اسلام، بسیار گسترده ومتنوّع بوده و قرار گرفتن آن در یک مقاله امر دشوارى است. ابواب گوناگون جوامع روایى، این مباحث را در خود جای داده است. امید است نوشته حاضر بتواند نمایى کلّى از آن مجموعه را در معرض دید دوستداران اقتصاد اسلامى قراردهد. دیدگاه دین درباره کار در گستره هستى و ویژگیهاى کلّى کار، رابطه عقاید خاص دینى مثل قضا و قدر الاهى، رزاقیت الاهى، تضمین روزى، و معاد با کار اقتصادى، ارتباط خصوصیات اخلاقى مثل توکّل، صبر، زهد و قناعت با کار و توسعه اقتصادى، بیان اسوههاى عملى در این زمینه، اثبات مطلوبیت ذاتى کار اقتصادى، و تفاوت دیدگاه اسلام با دیگر مکاتب و اهداف و انگیزههاى کار اقتصادى فرد مسلمان، مطالب آمده در نوشته حاضر است.
1. کار در گستره هستى
جهان هستى جلوه کار خدا است. کار را آفرید؛ آنگاه عالم را به حق رقم زد (دخان (44): 38). آسمانها وزمین را در شش روز پدید آورد (اعراف (7): 54)، و بدون تکیهگاه ظاهرى سپهر نیلگون را رفعت بخشید(رعد (13): 2)، و با توان و قدرت و بدون سستى از آن محافظت کرد (فاطر (35): 41). زمینرا همچون گاهواره در اختیار انسان قرار داد (طه (20): 53) تا در پهنه سفره آن قرار گیرد (نوح(71): 19؛ غافر (40): 64)، و طعام و عزّت خود را به چنگ آرد (مرسلات (77): 25).ستارگان را زیور و زینت آسمان قرار داد (صافات (37): 6)، و ماه تابان و خورشید جهان افروز را برایروشنایى زمین نمایان ساخت (فصلت (41): 12)؛ آنگاه همه را در مدار خود حرکت داد (یس(36): 40) تا شب و روز را در پى هم و هر یک را از دل دیگر بدرآرد (فرقان (25): 62 و آلعمران(3): 27). زمین را با کوههاى استوارش از هیجان و لرزه باز داشت (انبیاء (21): 31)، و باد را فرستاد (اعراف (7): 57؛ حجر (15): 22) تا ابرهاى رحمت را بر هم بکوبد و از دل آن، همراه با تندر و مهیب آسمانى قطرات حیات را بر زمین تشنه بریزد (نور (24): 43) تا در مجارى آن فرود رود (مؤمنون(23): 18؛ زمر (39): 21) و چشمهها از آن سرازیر شود (یس (36): 64) و دریاها پدیدآید تا از دل آن تازهها برگیرند و زینت به چنگ آرند (نحل (16): 14؛ رحمن (55): 22). کشتیها برآن روان سازند و بر گستره آن غالب شوند (جاثیه (45): 12). آبهاى گونهگون را با هم در آمیخت بدون آنکه یکى شوند (رحمن (55): 19 و 20). با آب رحمت خود، زمین تفتیده را طراوت بخشید و جوانههاى گیاه را بر آن رویانید. باغها را ثمر داد و خوشههاى گندم و خرما را نمایان ساخت (ق (50): 9 11؛ انعام (6): 99). زنبوران را فرمان لانهسازى در کوهها و درختان داد و پرندگان را در فضاى آبى حافظ شد و چارپایان را براى غذا و پوشاک و یارى و زیبایى آفرید (نحل (16): 68 و 69 و 79و 66 و 5 8). تا آنگاه که اراده او بر خلقت احسن قرار گرفت، و او را از آب و خاک بر فطرت خود در زمین صورت داد، و بر عالمیان، خلیفه خود ساخت (حجر (15): 28؛ روم (30): 30؛ بقره (2): 30). عالم را مسخّر انسان کرد تا با کار و تلاش خود و با عمل صالح، راه خدا را بپیماید و وارث زمین شود (لقمان (31): 20؛ زمر (39):74)؛ زمین را آباد سازد و بر دوش آن سوار و آنرا رام کند. (هود (11): 61؛ ملک (67): 15). راههاى آنرا بیابد و از آن بهره گیرد (زحرف (43): 10). همچون کار خدا که بر شاکله ذات او است (اسراء(17): 86)، آدمى هم بر مثل شاکله و فطرت الاهى خود کار کند تا آنگاه که به خاک بر میگردد، زمین مرده را حیات بخشیده، و شکرگزار این همه نعمت بارى تعالى باشد. تمام عزّت و قدرت از آنِ خداى قادر عزیز است که به اشارهاى، عالم بدیع را رقم زد و انسان را براى آباد ساختن این مزرعه زندگى، جانشین خود ساخت (یونس (10): 65؛ بقره (2): 165). خداوند با صنعتگرى تمام، خلقتى را رقم زد که هدایت، آنرا بهدنبال دارد (طه (20): 50). همه مقهور امر او و ملائکه، مأمور و مطیع اشاره اویند (نحل (16): 49 و 50). در سراسر وجود عالم، حرکت سریان دارد و فعل الاهى در عالم مادّى سکون بر نمیتابد. جوهره عالم در تب وتاب بهسر میبرد و در پى هدف خود روان است. بیکارى و بیهدفى در هیچ ذرّهاى از عالمیان راه ندارد. همه در مسیرحق روان، و از او به سوى او در حرکت و تلاشند (انشقاق (84): 6). هدف آفرینش، کار نیک انسانها است، وکار نیک انسانها در صفحه وجود گم نمیشود و آثار آنرا در دو سرا مشاهده میکند (ملک (67): 2؛ کهف (18): 30).
کار همچون وجود، در تمام شؤون عالم دخالت دارد. کار و کارگر در وجود تمام اشیا مؤثّر است. کارگران، جلوه کار الاهیاند. حق تعالى، مبدأ کارگرى است و فعّال است (امامخمینى، 1379: ج 7، 172). کار او هر دم نو و تازه است و تکرار در کار او راه ندارد (رحمن (55): 29). او زنده میکند و میمیراند؛ حکمت القا میکند و وحى را ارسال و از زبان پیامبرانش به همه مژده میدهد که عمل صالحِ انسان، اندیشه پاک او را ارتقا میبخشد (فاطر (35): 10).
افعال بسیارى به خداوند در قرآن و احادیث نسبت داده شده است که میتوان برخى را ذکر کرد. فالق الحبّ والنوی (شکافنده دانه و هسته)، بارئ (پدید آورنده)، بدیعالسموات و الارض، رزّاق، شدیدالمحال (نیرومند)، فاطر (خالق)، قیّوم (به پادارنده)، مصوّر (صورت ده)، الصانع، الباسط، المبدئ، المعید، الباعث، الضّار، المعطى، و دهها اسم و صفت که دلالت دارد خداوند در آفرینش عالم و تغییر آن فعّالیت میکند (الطباطبائى، 1417: 35 62)؛ بنابراین افعال الاهى هم در تعریف کلّى کار قرار میگیرد.
از طرف دیگر، ملائکه هم به امر الاهى مطیع هستند و اوامر او را انجام میدهند (نحل (16): 50). آنها وظیفه تبلیغ را به عهده دارند (یس (36): 17). گاه امداد الاهى را به مؤمنان میرسانند (آلعمران (3):125) و گاه عذاب را بر ناسپاسان فرود میآورند (حجر (15): 58). آنها کارگزاران نظام آفرینش و بهوظایف خود آشنا و عامل هستند.
عمل انسانها در نظام ارزشى دین، گاه عمل صالح و گاه عمل زشت، و جزاى هریک مثل و عین آن است (غافر (40): 40؛ کهف (18): 88؛ یس (36): 54، زمر (39): 70). عمل صالح، حیاتطیبه را در پى دارد و خیر آن به عامل آن باز میگردد (نحل (16): 97؛ فصلت (41): 46)، و در مقابل آن زیان عمل بد است که اوّل متضرّر آن، انسانى است که آنرا انجام میدهد. کار و عمل صالح مطلوب دین است و برایاصلاح عمل باید کارها را در مسیر حق و متناسب با نظام آفرینش قرار دهد. هر عملى که از ایمان او سرچشمه بگیرد و نشانه ایمان قلمداد شود، عمل صالح است.
گرچه نمونههاى بارز عمل صالح اعمال عبادى است (نماز، حج، جهاد و...)، صلاحیت عمل بهجهتدهى آن بستگى دارد، نه به نوع آن؛ پس کار کشاورزى گاه عمل صالح است، و عملى که به ظاهر عبادت است، گاه عمل صالح نیست.
بر اساس آنچه گذشت، آشکار میشود که کار در یک تعریف کلّى، شامل هر نوع فعّالیت میشود چه به قصد دریافت ما به ازاى مالى آن انجام شود یا نه؛ هدف آخرتى داشته باشد یا دنیایی؛ عملِ موجود مادّى باشد یا مجرّد؛ کار یدیباشد یا کار فکری؛ کار صنعتى و تولیدى باشد یا کار خدماتى؛ عمل عبادى باشد یا عمل اقتصادى.
2. کار و قضا و قدر الاهى
در دیدگاه توحیدى، خداوند، عالم را بهصورت علّى و معلولى پدید آورده است؛ یعنى برخى پدیدهها معلول و متأثّراز دیگر پدیدههایند. نظام عالم بر اساس قانون علّت و معلول استوار است و سلسله علل به خدا منتهى میشود. بهعبارت دیگر، تمام موجودات، معلول خدا هستند و از فیض او بهره میگیرند. در دیدگاه حکمت اسلامى، موجودات عین فقر و ربطند و سلسله علل و معالیل مجراى فیض هستند، نه علّت و هستى بخش. معناى توحید افعالى هم ایناست که نظام عالم را مشیت الاهى در تمام مراتب به جریان میاندازد.
قضا به معناى حکم و قطع و فیصله دادن، و قدر به معناى اندازه و تعیین است. حوادث جهان از آن جهت که وقوع آنها در علم و مشیّت الاهى قطعیّت و تحتّم یافته است، مقضّى به قضاى الاهى هستند و از آن جهت که حدود و اندازه و موقعیّت مکانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدّر به تقدیر الاهیاند. حوادث عالم بیارتباط باهمدیگر نبوده و آن چنان نیست که نظام اسباب و مسبّاب در کار نباشد و تمام حوادث مستقیم از ناحیه بارى تعالیآفریده شوند. بنابر اصل علیّت عمومى، پیوند ضرور و قطعى حوادث با یکدیگر و اینکه هر حادثهاى تحتّم و قطعیّت خود و همچنین تقدّر و خصوصیات وجودى خود را از امورى مقدّم بر خود گرفته، امرى مسلّم و غیرقابل انکاراست. اصل علیّیّت و اصل ضرورت علّى و معلولى و اصل سنخیّت از اصول متعارفه علوم بشرى است. طبق این نظر، سرنوشت هر موجودى به دست موجودى دیگر است که علت او است و ضرورت وجود و خصوصیات او را ایجاد کرده، و آن هم معلول نعمت دیگرى است.