ما در این فصل رویکرد خبر پردازی به روانشناسی را مرور می کنیم، به طور کلی، در این رویکرد چنین فرض شده است که آدمیان از محیط خبر یا اطلاع را دریافت می کنند آن را به راه های مختلف پردازش می کنند، و بعد بر اساس آن عمل می کنند.
پیشینه های رویکرد خبرپردازی به روانشناسی
روانشناسی محرک – پاسخ
نظریه پردازان تداعی گرا، نظیر ایوان پاولف، جان واتسون وادوین گاتری، ارگانیسم های زنده را آدم ماشینی هایی تصور می کردند که پاسخ هایشان به محرک های محیطی به وسیله ی نظام حسی، نظام پاسخی، و نظام عصبی مرکزی شامل مدارهای ارائی و خاطرات مربوط به تجارب قبلی کنترل می شوند. به سخن دیگر، پاولف، واتسون، و گاتری رفتار ارگانیسم ها را بر حسب محرک های محیطی ، مدارهای عصبی ارثی و اکتسابی، و توانایی های پاسخدهی تبیین می کردند.
با جزیی تغییراتی در اصطلاحات ، در بین رویکرد نظریه پردازان تداعی گرا و رویکرد روانشناسان پیرو خبر پردازی شباهت های زیادی دیده می شوند. کافی است به جای اصطاح محرک اصطلاح درون داد، به جای پاسخ برون داد، و به جای مکانیسم های عصبی که بین محرک و پاسخ نقش میانجی را ایافا می کنند اصطلاح مکانیسم های خبرپردازی را قرار دهید. بعضی روانشناسانوابسته به نظیریه ی خبر پردازی خود را بسیار شبیه به این رویکرد تداعی گرایی می دانند.
روانشناسی شناختی
اکثر روانشناسان خبر پردازی درون داد را با خبر اطلاع معادل می گیرند. یعنی از محیط وارد نظام ( سیستم) می شود خبر است. اما از راه تجربه می آموزیم که رویدادها چه وجه اشتراکی دارند، چگونه برخی رویدادها با رویدادهای دیگر مربوط می شوند، به چه رویدادهای باید نزدیک شد ، از چه رویدادهایی باید اجتناب کرد، چه فعالیتهایی در حل مسائل کارساز می افتند، و به طور کلی در یک موقعیت چه چیزی را باید انتظار داشت، طبق نظر روانشناسان خبر پردازی، برون داد( رفتار) در یک موقعیت معین به وسیله ی درون داد فراهم آمده توسط موقعیت و ارزیابی از موقعیت و تا اندازه ای بر اسا خاطرات مربوط به موقعیت های مشابه تعیین می شود.
نکته مهم درباره ی روانشناسی خبرپردازی این است که می کوشد تا مکانیسم های درونی را درک کرده و آنها را مشخص نماید.
رویکرد پیاژه بیشترین تاثیر را بر روانشناسی خبر پردازی داشته است. روانشناسان خبرپردازی مفهوم طرحواره ی او را به طور گسترده مورد استفاده قرار داده وآن را یکی از مکانیسم های خبرپردازی به حساب آورده اند.
هم پیاژه و هم پیروان رویکرد خبرپردازی چنین فرض می کنند که اطلاعات رسیده از محیط، پیش از آنکه به رفتار تبدیل می شود، به وسیله ی ساخت شناختی فرد دستخوش تغییر قرار می گیرد.
سیبرنتیک
نوبرت واینر اصطلاح سیبرنتیک را به عنوان مطالعه ی ساختار کارکرد نظام های خبر پردازی تعریف کرد. او به چگونگی ثبت، پردازش و انتقال نظام های ماشینی و زیست شناختی علاقه داشت، علاوه مندی ویژه واینر بر نظام های کنترلی خودکار به نام مکانیسم های فرمان یار متمرکز بود. مکانیسم فرمان یار نظامی است که درونداد را با نوعی معیار یا حالت مطلوب مقایسه می کند و اگر بین این دو اختلفی وجود داشته باشد، اعمال اصلاحی بیشتری انجام می گیرد.
به زبان سیبرنتیک، انسان ها را می توان مکانیسم های فرمان یار به حساب آورد که اطلاعات حاصل از محیط را با اطلاعات بهینه مقایسه می کنند.
(تصاویر در فایل اصلی موجود است)
شکل 1-14 شخصی که سطح صدای یک رادیو را میزان می کند کار معرف نمونه ای از مکانیسم فرمان یار است.
علم آدم مصنوعی
منظور از علم آدم مصنوعی یا آدم مصنوعی طراحی ماشین ها یی است که قادر به انجام پاره ای از اعمال آدمی هستند. طبق نظر باور و هیاگارد(1981 ) ساختن چنین تدابیری به ما فرصت می دهد تا تظریه های مربوط به رفتار انسان را بیازمائیم.
آدم مصنوعی ها و ارگانیسم های زنده ویژگی های مشترک زیر را دارند : (1) مکانیسمهایی برای دریافت اطلاعات از محیط های بیرونی شان؛ (2) مکانیسم های برای دریافت اطلاعات از محیط های درونی شان؛ (3) مکانیسم های یادگیری، پردازش و ذخیره سازی اطلاعات (4) مکانیسم هایی برای تبدیل اطلاعات پردازش شده به شکلی از برون داد یا رفتار؛ و (5) مکانیسم هایی که توسط آنها نتایج برون داد یا رفتار به نظام باز خورد داده می شوند.
نظریه ی
در 1949 کلودای، شانون و وارن ویور در جستجوی راه هایی بودند تا کیفیت پیام ها را از لحظه ی ارسال تا زمان دریافت بهبود بخشند . کار این دو نفر را آغاز نظریه ی خبر می دانند( شانون و ویور ،1949) مراحل مربوط به ارسال و دریافت یک پیام، که به نظام ارتباط گفته می شود، شامل موارد زیر است:
1- منبع خبر، که پیامی را که قرار است ارسال شود از میان تعداد زیادی پیام ممکن است انتخاب می کند.
2- انتقال دهنده، که پیام را به صورتن علامتی رمز گردانی می کند که از طریق کانال ارتباط از انتقال دهنده به گیرنده ارسال می شود.
3- گیرنده، که علامت را به صورت پیام اصلی بازسازی ( رمز گشایی) می کند.
دونالد آ. نورمن
دونالد نورمن را به عنوان نماینده ی روانشناسی خبرپردازی برگزیده اند که علاقه ی خاصی به یادگیری دارد و زمینه ی کاری او بسیار جامعتر از کسان دیگری است که در این باره فعالیت کرده اند.
نورمن همیشه برای بوده است که نظام های شناختی و جسمی چگونه با هم کنش متقابل دارند و هر گز درباره ی نظام های منفرد کار نکرده است.
تعریف و قوانین یادگیری
از نظر نورمن، یادگیری و یاآوری بسیار به هم نزدیک اند، اما یادگیری چیزی بیشتر از یادآوری محض، است. یادگیری شامل توانایی انجام ماهرانه ی یک تکلیف است. عمل مطالعه ی عمدی مجموعه ی خاصی از مطالب به گونه ای که آن مطالب به طور ارادی ارزیابی و با مهارت به کار بسته شوند . نورمن اصطلاح یادگیری را چنین تعریف می کند که یادگیری شامل یادآوری هدفمند و عملکرد ماهرانه است.
با این تعریف، نورمن با آن دسته از نظریه پردازانی که یادگیری را یک فرایند خودکار می دانند، مخالفت می کند.
با تاکیر بر اهمیت اطلاعات حاصل از تجربه، نظریه ی خود را در راستای نظریه های تولمن و بندورا قرار می دهد.
قوانین یادگیری
نورمن اندیشه های خود را درباره ی یادگیری در سه قانون خلاصه می کند که هر سه بر رابطه ی علی بین اعمال بازده ها تاکید می ورزند.
< >قانون رابطه ی علی: برای اینکه ارگانیسم رابطه ی بین یک عمل خاص و یک بازده را یاد بگیرد یک رابطه علی آشکار بین آنها باید وجود داشته باشد. این همان رابطه ی علی است.قانون یادگیری علی: قانون یادگیری علی دو بخش دارد: یکی از آنها که بازده های مطلوب مربوط می شود این است که ارگانیسم می کوشد، تا آن اعمال بخصوصی را تکرار کند که با بازده مطلوب رابطه ی علی آشکاری دارند. بخش دیگر قانون یادگیری علی این است که ارگانیسم می کوشد تا از انجام اعمالی که با بازده نامطلوب رابطه ی علی آشکاری دارند اجتناب نماید.قانون باز خورد اطلاعاتی: در قانون بازخورد اطلاعاتی بازده یا نتیجه ی کی رویداد به صورت اطلاع یا خبری درباره ی آن رویداد عمل می کند. نورمن( لیندسی و نورمن،1977) اصطلاح رابطه ی علی آشکار با ظاهری را به کار می برد زیرا انسان ها نوعا در موقعیتی نیستند که از وجود یک رابطه ی علی واقعی بین اعمال و پیامدهای مختلف اعمالشان آگاه باشند.
بندورا( 1986) در کتاب خود یا نام بنیادهای اجتماعی اندیشه و عمل می گوید که روابط ظاهری – نه روابط واقعی – دردسرزا هستند؛ یعنی آنها موجب رفتار نامطلوب یا نامناسب می شوند. بندورا در بخشی از این کتاب با عنوان« درباره نادرست فهمیدن رویدادها» سه راه ایجاد باورهای دردسرزا را توضیح داده است. یکی از آنها تداعی تصادفی است. بازده ها معمولا به دنبال رویدادهای متعددی که پیش از آنها اتفاق می افتند رخ می دهند، لذا همیشه امکان دارد که رویدادهای نادرست را به عنوان پیش بینی کننده های یک بازده برگزید.
راه دیگر ایجاد باورهای غلط تعمیم نامناسب است. سومین نوع باور غلط در نظریه ی بندورا( 1986) ناکار آمدی شخصی تصوری( یا خودناکارآمدی تصوری) است.
درماندگی آموخته شده اگر شخص به این باور برسد که هیچ کاری از دستش برنمی آید تا موقعیت ناگوارش را تغییر دهد، حالت او را درماندگی آموخته شده می نامند.
این باور که شخص درمانده است، در صورتی که واقعا درمانده نیست، نشان دهنده ی همان چیزی است که نورمن آن را رابطه ی ظاهری نه واقعی و بندورا آن را خود ناکار آمدی تصوری می نامد.
عملکرد ماهرانه
نورمن در سراسر نوشته های خود بر روابط بین یادگیری، حافظه و عملکرد تاکید می ورزد. او در مطالعه ی حافظه می کوشد تا تعیین کند که چگونه اطلاعات ذخیره و بازیابی می شوند. در مطالعه ی عملکرد می کوشد تا تعیین کند چگونه اطلاعات مورد استفاده قرار می گیرند، و در مطالعه ی یادگیری می کوشد تا تعیین کند چگونه ارگانیسم اطلاعات تازه را کسب می کند، یعنی چگونه از تجربه سود می برد، به نظر نورمن (1982) یادگیری ارتباط نزدیکی با فهمیدن دارد.
نورمن به فهم تفاوت بین عملکرد ماهرانه ی افراد خیره، مانند قهرمانان تنیس و خلبانان با تجربه، و افراد تازه کار علاقه مند است. او پنج متغیر( روانی ، خودکاری، استرس، دیدگاه، تلاش ذهنی) را ذکر می کند که این تمایز را مشخص می سازند.
< >روانیخودکاریتلاش ذهنیاسترسدیدگاههمچنین نورمن می گوید که انتقال از تازه کار به خبره چندان جنبه ی یادگیری ندارد، بلکه بیشتر به عملکرد، یعنی انتقال موثر یادگیر ی به رفتار، مربوط است.
شیوه های یادگیری
< >افزایش یادگیری: افزایش یادگیری متداول ترین شیوه ی یادگیری است. این نوع یادگیری شامل رمز گردانی اطلاعات جدید بر حسب طرحواره های حافظه ای از قبل موجود است. بنابراین، اطلاعات تازه بر حسب اطلاعات قدیمی پردازش می شوند. به زبان پیاژه، وقتی که بتوان یک تجربه را بطور موثر سازمان داد، فهمید و با آن توسط یک طرحواره برخورد کرد، جذب اتفاق می افتد. وقتی طرحواره ای باید تغییر داده شود تا بتوان به طور موثر با تجربه ای برخورد کرد، انطباق صورت می پذیرد. مفهوم نورمن از افزایش یادگیری به مقدار زیاد شامل جذب و تا حدی دربرگیرنده ی انطباق است.شکل گیری ساختار: وقتی که طرحواره های موجود با شرایط محیط سازگار نمی شوند، طرحواره های تازه ای باید به وجود بیاید. نورمن یادگیری طرحواره های تازه را شکل گیری ساختار می نامند. این نوع یادگیری دشوارترین نوع یادگیری به حساب می اید.دقیق شدن :ظبق نظر نورمن دقیق شدن عبارت است از انطباق دادن کامل به یک تکلیف و به عبارت دیگر دقیق شدن، شامل یک رشته ی طولانی افزایش یادگیری است. یعنی اینکه دقیق شدن شامل تعداد زیادی، از انطباق ها ی خرد است که هنگام سازگاری با جنبه های منحصر به فرد تجارب ضرورت پیدا می کنند و در غیر اینصورت به طور کامل جذب طرحواره نمی شوند.یادگیری از راه قیاس : نورمن افزایش یادگیری را با حافظه معادل می داند، زیرا به کمک هر دو آنها تجربه نفسیر می شود و بر حسب طرحواره های موجود با آن عمل می شود. یادگیری
به اعتقاد نورمن همه ی یادگیری های مهم یادگیری از راه قیاس هستند، یعنی بر اساس مدل هایی که از پیش وجود دارند( اندیشه ها، ساختارها، طرحواره ها) تجارب تازه ارزیابی می شوند، تفسیر می شوند، فهمیده می شوند، مورد سوء تفاهم قرار می گیرند. یاد گرفته می شوند، یا فراموش می گردند.