نظریه یا نگره[۱] بسته به رشته و روش معنیهای مختلفی دارد.
تئوری یا نظریه به مجموعه مباحثی گفته میشود که برای بررسی وضعیت یا موقعیت سیستمی به کار رود. نظریه میتواند کاملا جنبه غیر تجربی داشته باشد مثل نظریه هایریاضی و یا جنبه تجربی برای بخش هایی از آن مورد استفاده قرار گیرد. به عبارت دیگر نظریه را میتوان بر اساس نتایج تجربی نیز پایه گذاری کرد. منطق و ریاضی دارای نظریههای اولیه هستند و علوم دیگر از جمله شیمی فیزیک و پزشکی بر پایه نظریههای مبنی بر آنها میباشند.[۲]
علم
نظریه علمی نگرهای است که ویژگیهای علمی داشته باشد:
سازگاری درونی و بیرونی (نامتناقض)
صرفهجو (در توضیح و پیشفرضهای اضافه)
کاربردی
تجربی و ردشدنی
پویا
جلورونده (دستیابی به و جلو رفتن از نتایج نظریههای قبلی)
مشروط و آزمایشی
تئوری را میتوان روشی برای درک یا مشاهده واقعیتها دانست ، سیستم تفکری که خیلی عمیقترو پویا تر از تجربیات روزمره میباشد . تئوریهایی که به یکدیگر مرتبط هستند یک سیستم یا یک علم را تشکیل میدهند. دست اندرکارانی که این سیستم را بدانند و سیله با قدرتی برای مشاهده و تغییر و قایع در اختیار دارند . این وسیله قوی بر نگرش وشیوه جوابگویی او در کارهایش تاثیر می گذارد چون حوزه ادراکاتش وسیعتر و عمیق تر میگردد و میتواند پی آمد های دور از ذهن را تعیین و پیش بینی کند و راه حلهای سنجیده تر و بهتر را برگزیند .[نیازمند منبع]
تعریف تئوری
یک نظریه مجموعهای از سازهها ( مفاهیم ) تعاریف و گزارههای به هم مرتبط است که از طریق مشخص ساختن روابط بین متغیرها ، با هدف تبیین و پیش بینی پدیدهها دید نظام یافتهای از پدیدهها ارائه میکند ( کرلینگیر، 1377)
خصوصیات تئوری
1- تئوری باید توانایی تعیین حقایق مورد مشاهده مربوط به یک مسئله را داشته باشد باید توصیف و تعیین کند چرا یک پدیده تحت یک شرایط خاص اتفاق می افتد . تئوری که پیچیده گی کمتری داشته باشد از تئوری که دارای پیچیدگی های بیشتری است ارزنده تر میباشد. 2- یک تئوری باید با حقایق مورد مشاهده شده و با بدنه دانش مغایرت نداشته باشد 3- تئوری باید ابزارهای لازم را برای آزمون خود داشته باشد به این معنی که در صورت تأیید باید بتوان فرضیههایی قیاسی دیگری از آن استنتاج کرد و پیامدهای آن را پیش بینی کرد (ARY and etal ,1996)
تئوری نقد
از مهم ترین تئوری ها تئوری نقد است که در آن به بررسی درستی و نکات مثبت و منفی دیگر تئوری ها میپردازند..[۳]
قانون
قانون مسیری است که توسط حکومت یا جامعه برای رشد انسان و جامعه تعیین می شود. قانون معرب کلمه یونانی canon است که به فرانسه loi و به انگلیسی law ترجمه میشود.
حاکمیت قانون
دوران طولانی زندگی بشر همواره دستخوش تغییرات در گرایش به قانون بوده است. در برخی نطرات سیاسی حاکمان بالاتر از قانون قرار داشتند چنانکه افلاطون برای مثال فلاسفه را در شهر فرضی خود بالاتر از قانون می دانست و یا ژان بدن نه دقیقا بلکه در برداشت غالب چنین نطری داشت. اما دوران درازى از تاریخ بشریت، حاکمان و قانون در یک ردیف قرار داشتند قانون به سادگى چیزى بود که حاکم مى خواست.(این امر به مکتب اثباتی حقوق معروف است که برخی آغازگر آن را در دوران جدید هابز میدانند) لیکن در گرایش سوم و مدرن تر حاکم در بند قانون بود. نخستین گام در جهت فاصله گرفتن از استبداد حاکمان، نظر حاکمیت به وسیله قانون بود که مفهوم پایین تر بودن حاکم از قانون و الزام او براى حاکمیت از راه هاى قانونى را شامل مى شد. حکومت هاى مردم سالار با ایجاد حاکمیت قانون، در این راه فراتر رفتند. هرچند هیچ جامعه اى بدون مشکل نیست، اما حاکمیت قانون از حقوق سیاسی، اجتماعى و اقتصادى حمایت مى کند.
نکته حایز اهمیت در اینجا منشا قانون است. قانون حسب گرایشات مختلف منشا گوناگون دارد. برای مثال چنانکه بیان شد اثباتیون بر آنند که قانون اراده حاکم است و چیزی والاتر از آن نیست. هر چه حاکم بخواهد قانون است و لازم الاجرا. اما طرفداران مکتب حقوق طبیعی بر آنند که یکسری حقوق لاینفک برای انسان به واسطه انسان بودنش وجود دارد که بر تمامی حکام حاکم است و وطیفه اصلی حاکم کشف این مقررات و اجرای آن است. در دوران معاصر اثر این نطر را در ایجاد حقوق بشر جهانی می توان یافت یعنی حداقل قواعدی که انسان امروزی به واسطه بشر بودنش دارد مانندآنکه شهروندان باید از بازداشت خودسرانه و تفتیش بى دلیل منازل یا مصادره اموالشان در امان باشند. شهروندان متهم به جنایت، سزاوار محاکمه سریع و علنى هستند و حق دارند که با شاکیانشان مخالفت یا از ایشان سوال نمایند. اگر این افراد محکوم شوند، مجازات بى رحمانه و غیر معمول براى آنان در نظر گرفته نمى شود. شهروندان را نمى توان به اجبار وادار به شهادت بر ضد خودشان نمود. این اصل، از شهروندان در برابر اعمال فشار، سوء استفاده یا شکنجه حمایت مى کند و اقدام پلیس را به چنین رفتارهایى به شدت کاهش مى دهد.