طی این قسمت، اصول مشترک و تأثیر گذار هنر و اقتصاد بر یکدیگر و همچنین انواع ارتباطات و تأثیراتی که میتوانند بر یکدیگر داشته باشند به اجمال مورد بررسی قرار خواهد گرفت. و از آن جایی که اصولاً قصد نداریم تعلق «هنر» و «اقتصاد» را به یکی از قلمروهای مختلف معنوی و مادی حیات، منحصر و محدود نماییم، بلکه به تبعیت از تفکر اسلامی که به جملگی موضوعات مرتبط با حیات انسان توجه توأمان معنوی و مادی دارد، برای هر دوی این موضوعات، هر دو وجه معنوی و مادی قابل تبیین است که البته اهمیت و یا درجه ارتباط آنها برابر نخواهد بود. رابطه اقتصاد و هنر (و یا توسعه هنر) را از دیدگاههای مختلف میتوان مورد بررسی قرار داد:
اگر هر چیزی که از هنرها تولید میشود، اثر هنری و بهوجودآورنده آن نیز هنرمند نامیده شود و اقتصاد نیز مترادف با درآمدزایی آن فرض شود، تعابیری همچون هنر درآمدزا یا خودکفایی در هنر میتوانند کاربرد داشته باشند، ولی باید توجه کرد در این صورت آنچه که برای یک جامعه با جهانبینی الهی، مَدنظر است، اتفاق نخواهد افتاد.
اگر اقتصاد را به معنای تعادل و هنر را مشتمل بر آثاری بدانیم که در یکی از شقوق هنر تولید میشوند، در این صورت میتوان رابطه منطقی و تنگاتنگی را برای آنها تصور نمود. در این حالت هر دو مقوله «اقتصاد» و «هنر» به عنوان دو محمل اصلی «عدالت» در جامعه تجلی خواهند نمود که یکی در پی ایجاد عدالت مادی و اجتماعی و انسانی در حیات جامعه است و دیگری در پی عدالت روانی و معنوی و افزایش تعادل روحی و معنوی انسان میباشد. این تعادل با توجه به میزان گرایش هنر به سمت هنر معنوی یا هنر مادی (مرتبط با جهانبینیهای الهی و مادی) بر نوع تعادل انسانی نیز مؤثر خواهد بود.
به هر حال رابطه هنر با اقتصاد را در شقوق مختلف میتوان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد که این رابطه میتواند به دو گونه دستهبندی شود: یکی این که نوع هنر ثابت و بدون مرعی داشتن معیارهای ارزشی فرض شده و رابطه آن با جنبههای مختلف اقتصاد مقایسه شود. در این مقوله رابطه «هنر» با «اقتصاد هنرمند» با «اقتصاد عمومی» و با «اقتصاد ملی» مطرح میشود. روش دوّم آن است که مختصات اقتصاد، ثابت فرض شده و رابطه آن با هنر در دو مرتبه اصلی «هنر معنوی» و «هنر مادی» مورد بررسی قرار گیرد؛ با این توضیح که در هر دو مرتبه از هنر، مراد، هنر اصیل بوده و از ملحوظ داشتن هنر بازاری و تقلیدی و در واقع «شبه هنر» و یا «هنر بدلی» اجتناب شده است. ذیلاً این روابط به ترتیب مورد اشاره قرار خواهند گرفت:
رابطه «هنر» و «اقتصاد آحاد جامعه» به چگونگی ارتباط هنر و توسعه آن با وضعیت اقتصاد افراد میپردازد. در این رابطه سهم درآمد و اقتصاد فرد و خانواده برای پرداختن و بهرهمندی از آثار هنری مورد نظر میباشد. میزان درآمد و همچنین درجه علاقه فرد به نوع و رشته هنری، موضوعاتی هستند که در این زمینه قابل بررسی هستند. هر چه درآمد افزایش یابد، امکان بهرهمندی فرد از هنرهایی که نیازمند صرف هزینه بیشتر میباشند، فراهمتر خواهد شد. موضوع یارانه به افراد مشتاق و هنر دوستِ فاقد سرمایه در این مقوله اهمیت مییابد. البته اهمیت یافتن اقتصاد در این مورد سبب میشود که در بسیاری موارد هنر به جنبههای تجملی و لوکس تبدیل شود. بنابراین ارتقای کیفیت آموزش عمومی در مورد هنرهای مختلف و آشنا نمودن مردم به معنا و مفهوم هنرها و همچنین شناسایی کاربردشان در ارتقای کیفیت حیات انسان ضرورت دارد.
رابطه «هنر» و «اقتصاد هنرمند» به تأثیر سرمایه بر کمیت و کیفیت آثار هنری مورد نظر میپردازد. برخی از آثار هنری بیشتر از سایرین به کالا که عدهای در تولید آن نقش داشته و عدهای آن را مصرف میکنند، شباهت دارند؛ مانند سینما.برخی آثار هنری مخاطبان بیشتری دارند، همچون سینما، ادبیات و موسیقی. برخی آثار هنری مخاطبان محدودتری دارند، همچون تئاتر. برخی دیگر، مخاطبان کاملاً محدود و حتی انحصاری دارند که البته مراد از مخاطب میتواند به استفاده کننده نیز اطلاق شود (مثل یک تابلوی نقاشی). بنابراین ملاحظه میشود که نقش اقتصاد و سرمایه نیز در ایجاد آثار هنری رشتههای متفاوت هنری، مختلف خواهد بود. به عبارت دیگر میزان سرمایه در اختیار هنرمندان رشتههای مختلف هنری، تأثیر جدی بر کمیت و کیفیت ارائه اثر هنری خواهد داشت. این تأثیر، بسته به میزان نیاز به همکاری دیگران و مواد اولیه و امکانات ارایه شده، متغیر میباشد. نکته قابل ذکر در این جا آن است که انتخاب برخی هنرها به عنوان زمینه اصلی فعالیت، تضمینی برای گذران و امرار معاش و به عبارتی کسب درآمد مطلوب نخواهد بود. که البته مرتبه آن به معروفیت و اشتهار و در ضمن استقبال مردم از آثار ارائه شده دارد. فیالمثل جامعه ممکن است (به هر دلیلی) از یک اثر مکتوب (کتاب) درجه 2 یا 3 استقبالی به مراتب بیش از یک اثر عالی هنری به عمل آورد.
در بررسی رابطه «هنر» و «اقتصاد عمومی» به چگونگی تخصیص و مصرف بودجههای دولتی به تهیه و ترویج آثار هنری توجه میشود. این بودجهها قاعدتا نمیتوانند تولید ذوق و نبوغ نمایند. نمیتوانند آثار هنری یا بهتر بگوییم ایده اصلی و اتوود اولیه اثر هنری بیافرینند. این بودجهها میتوانند مواد اولیه مورد نیاز هنرمندان را تأمین کنند یامکان و فضا و امکانات مناسب بهرهگیری جامعه از آثار هنری را فراهم نمایند و یا به آموزش مردم و ارتقای دانش عمومی نسبت به هنرهای مختلف کمک کنند.
رابطه «هنر» و «اقتصاد ملّی» را شاید بتوان یکی از مهمترین روابطی دانست که هنر و اقتصاد میتوانند با یکدیگر داشته باشند. در واقع این رابطه میتواند جامع همه ارتباطاتی باشد که اقتصاد آحاد و نهادهای جامعه با هنر دارند. ضمن آنکه برنامهریزی مناسب برای تبیین ارتباط هنر و اقتصاد ملی میتواند اولاً در ترویج هنرها و ثانیا رواج هنر بر فراوردههای ذهنی و مادی و بالنتیجه بر اقتصاد جامعه، نقشی بنیادین را ایفا نماید. یکی از مقولات مهمی که در این قسمت میتواند بر برنامهریزیها تأثیر گذارد عبارت از احیای روشهای سنتی در تخصیص بودجههای جاری و مداوم برای برخی فعالیتهای هنری خاص و توسعه و ترویج آنها میباشد. یکی از مهمترین این روشها بهرهگیری از سیستم وقف در رابطه با مقوله هنر میباشد. احیای روشهای استاد و شاگردیِ سنتی نیز زمینه مناسبی برای مرتبط کردن هنر و اقتصاد ملی است.
رابطه «اقتصاد» با «هنر معنوی» و با هنرمندی که در مقوله هنر معنوی فعال است، امری بسیار دشوار و پیچیده است. از سویی تبدیل ارزش هنر معنوی به کمیت ممکن نیست و حتی در صورت سعی بر چنین کاری هنرمند به آن توجهی نخواهد داشت. از سوی دیگر با صرف سرمایه امکان پرورش هنرمندی در مقوله هنر معنوی و یا به عبارتی امکان تزریق نبوغ هنر به افراد، بسیار اندک و حتی ناممکن است. خلق آثار هنری معنوی نیازمند رشد و کمال هنرمند بوده که با آموزش رایج بسیار مشکل است و تنها راه آن پیروی پیر و استاد است و تهذیب نفس و رسیدن به مدارجی که تنها با ممارست و تلمذ عاشقانه ممکن میگردد.