نگاهی به برخی ارزشها و ثمرات جنگ تحمیلی پس از گذشت 18 سال از پایان جنگ تحمیلی و ظهور مجدد دنیاگرایی و مادی گرایی و به قول رهبر معظم انقلاب همه چیز را در مادّیات جستجو کردن مروری بر جنگ و ارزشها آن این امکان را برای کسانی که می خواهند بر عهد خود با خداوند وفادار بمانند و بر انقلابی ماندن اصرار ورزند فراهم می کند تا عملکرد خود را با ارزشهای مطلقی که معیار حسین وار زیستن و حداقل مسلمان ماندن است محک بزنند؛ و گوهر مجاهدتهای خود را به ثمن قلیل دنیا و زخارف چشم پرکن آن نفروشند. می دانیم که انقلاب اسلامی در عصری بوقوع پیوست که کمترین زمینه مثبتی برای ظهور آن فراهم نبود زیرا کفر پنهان و آشکار دنیا را فرا گرفته بود و در چنین محیطی اکثر انسانها همّ و غمّشان تامین نیازهای خاکی و دنیوی بود(1) و حتی در جوامع مسلمان و کشور ایران آنهای که به دین تمسک داشتند بجز تعداد کمی که در صف اول مبارزه بوده و دینداری را با تلاش برای برپایی حاکمیت اسلام مساوی می دانستند- فارغ از روح دینی به زندگی خود مشغول بودند و برخی دیگر با نفی مبارزه و واگذاشتن اصلاح امور به قیام قائم و قائل به جدائی دین از سیاست دین را در خدمت دنیای مادی خود قرار داده بودند. و به تعبیر حضرت امام(ره)، «همشان علفشان بود».(2) پیروزی انقلاب اسلامی موجب شد افق جدیدی فراسوی آنهائی که مستعد دینداری بودند گشوده شود. این حادثه عظیم که انقلاب به مفهوم حقیقی را به دنبال داشت، تحولی عظیم در جامعه ایران و جهان به وجود آورد و جهان سوم منطقه خاورمیانه و در پی آن نظام بین المللی را بشدت متاثر ساخت. و با ارائه الگوئی جدید، نوعی نظام سیاسی را پی ریزی کرد که غایت آن نه ارضاء تمایلات جسمانی مردم بلکه تعالی آنها و تشکیل جامعه ای بر مبنای عدالت و قسط بود؛ یعنی همان هدف انبیاء. این الگوی حکومتی بدلیل تعارض ماهوی با ایدوئولوژی امانیستی و انسان مدار سیاسی غرب مورد تعرض همه جانبه آنان واقع شد و در نهایت جنگ به عنوان آخرین راه حل برای سرنگونی نظام نوپای جمهوری اسلامی در دستور کار قرار گرفت. جنگ تحمیلی عرصه ای بود که در آن، «دین» تمام هنر خود را به نمایش گذاشت و هدف انقلاب اسلامی تحقق یافت. زیرا از انسانهای چسبیده به خاک آدمهایی ساخته شد که فقط با رسیدن به لقاء خدا آرام می گرفتند و برای این منظور دست و پا و سر و… خود را نه با اختیار که با گریه و التماس هدیه می کردند. و بعضی دیگر که تحمل تدریجی فدا شدن را نداشتند در صف مین می ایستادند تا به یکباره همه وجود خود را فدا کنند. این پدیده نوظهور در جامعه ای اتفاق افتاد که طی چند سال حکومت سرسپرده پهلوی فرهنگ آمریکایی و غربی تا اعماق فرهنگ جامعه نفوذ کرده و آنرا آلوده ساخته بود. حضرت امام در این زمینه می فرمایند: « ما عقب ماندگان و حیرت زدگان و آن سالکان و چله نشینان و آن عاقلان و نکته سنجان و آن متفکران و اسلام شناسان و آن روشنفکران و اسلام شناسان و آن روشنفکران قلم داران و آن فیلسوفان و جهان بینان و آن جامعه شناسان و انسان یابان و آن همه و همه با چه معیاری این معما را حل و این مسأله را تحلیل می کنند که از جامعه مسمومی که در هر گوشه آن عفونت رژیم ستم شاهی فضا را مسموم نموده بود… یک همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سرو پا عاشق لقاءالله و با تمام وجود داوطلب برای شهادت و جان نثار برای اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به جلوه ای از آن نرسیده اند، بسازند؟ »(3) اکنون این سئوال مطرح می شود که آیا انقلاب اسلامی باید به نتیجه ای جز این منتهی می شد؟ مگر هدف دین بجز ساختن چنین انسانهایی چیز دیگری بوده است؟ بنابراین انقلاب اسلامی با ایجاد یک الگوی موفق از انسانهای نمونه کار خود را به پایان رسانده است و از این پس برای عقب ماندگان نیز راهی جز راه آنان باقی نمانده است. در این نوشتار برخی ارزشهای برخاسته از جنگ که می تواند موجب استحکام جامعه و حکومت و نیز استمرار نظام جمهوری اسلامی بر اساس اسلام ناب محمدی(ص) شوند مورد بررسی قرار می گیرند. تبلور انقلاب اسلامی در سالهای دور قدرتهای مستکبر و عوامل آنان در سرزمینهای اسلامی توانستند چهره حقیقی اسلام را تحریف کرده آنرا به عنوان یک مذهب غیر مبارز و بی توجه به حکومت و جامعه معرفی نمایند. از نظر اینان اسلام شامل احکام رساله ای اخلاق مسائل حقوقی فردی و برخی مسائل نظری و کلامی بود. برجسته ترین مکتب فکری به این سبک اشخاص و جریانی بودند که با تمسک به امام زمان(عج) نه تنها بعد حکومتی اسلام را انکار می کردند بلکه با این استدلال که ازدیاد ظلم و فحشاء توسط آنان موجب تسریع در ظهور آن حضرت می گردد تن دادن به حکومتهای ظالم و ستمگر را مجاز می شمردند. چنین برداشتی به نام اسلام و نیز عوامل دیگری از این قبیل زمینه رشد مارکسیسم را که در دهه های 60 و70 و تا حدودی دهه 80 میلادی به عنوان یک ایدوئولوژی مبارز و ضد امپریالیسم مطرح شده بود در کشورهای جهان سوم و تا حدودی سرزمینهای اسلامی هموار کرد. پس از ظهور انقلاب اسلامی و پیروزی آن بر حکومت آمریکایی شاه به رهبری حضرت امام خمینی(س) اسلام جمود و سکون جای خود را به اسلام انقلابی داد. ویژگی تجدید حیات اسلامی در دوره جدید و جود «رهبری» بود که بدلیل عمق، صلابت، اخلاص و زلال بودن اندیشه حرف اول و آخر دین را بیان می کرد و توده های تشنه اسلام ناب با استفاده از اندیشه جدید ذهن و جان خود را شستشو داده و به اسلام ناب امام گرویدند. از این پس اسلام انقلابی در عرصه فردی خانوادگی و مسائل اجتماعی حاکم شد و طوایف مختلف مسلمین و ملّتهای بی خبر از اسلام حقیقی را متوجه خود نمود. با تولّد دوباره اسلام ناب غروب مارکسیسم فرا رسید و بازار آن به کسادی گرائید. در واقع اسلام امام خمینی(ره) در دهه 80 میلادی بر چسب دروغین ضدیت اسلام با مسایل حکومتی و اجتماعی را به عنوان عامل بازدارنده توسعه قلمرو و اندیشه اسلامی از میان برداشت و جوانان ایران و سرزمینهای اسلامی را به صف مبارزه در برابر قدرتهای مسلط داخلی و بین المللی فرا خواند. با وقوع جنگ تحمیلی اسلام انقلابی از سطح به عمق ارتقا یافت و شور انقلابی به شعور انقلابی تبدیل شد. در این عرصه جدید جوهره کفر ستیزی و مقاومت که از روح اسلام نشأت می گیرد احیاء شد و باب متروک جهاد خصوصاً جهاد دفاعی که حافظ اصول است و قعود از آن ذلت و اسارت و برباد رفتن ارزشهای اسلامی و انسانی را بدنبال دارد.(4) فراسوی خیل پیروان اسلام انقلابی گشوده شد. در جنگ تحمیلی رزمندگان اسلام با تأسی به سیره رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار و با تأسی به کربلا و عاشورا و امام حسین(ع) چهره حقیقی اسلام را نمایان ساخته با الهام از پیام عاشورا که «هیهات من الذله» است در همه اعصار چراغ راه آزادگان و حسینیان به شمار می رود «آینه ابهت دو ابر قدرت» را شکستند و ضمن صدور انقلاب ریشه های انقلاب اسلامی را محکم کردند.(5) امام خمینی در پیام به روحانیت به تاریخ 5/12/67 ضمن برشمردن آثار و برکات جنگ اظهار می دارند: و از همه اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت.(6) روحیه بسیجی برجسته ترین مهمترین و کاربردی ترین ارزش و پیامد جنگ برای جامعه که می تواند قوام آن و استمرار و پویایی انقلاب را حفظ نمایند، ضرورت وجود روحیه بسیجی است. یکی از دلایل اصلی بنیادی پیروزی انقلاب اسلامی بر دنیای استکبار و ساقط کردن حکومت شاهنشاهی روحیه از خودگذشتگی خیل مردم مسلمان وبی اعتنایی آنان به نمودهای دنیوی بود که باعث و بانی ایجاد چنین روحیه ای و محرک اصلی آن حضرت امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی بود. آن حضرت با تحمل سختی ها و ریاضت ها و عدم تعلق مطلق به مظاهر دنیا توانست در مقابل صاحب دنیا یعنی آمریکا و اذناب آن بایست و سرانجام بر آنان غلبه نمایند و با همین روحیه و با ارائه معارف توحیدی ناب تا لحظه مرگ شور و شوق در صحنه انقلاب ماندن را در مردم زنده نگه داشت و به همین خاطر هیچ گاه افق دید مردم متوجه مسایل سطحی و پیش پا افتاده روزمره نبود، لذا با اقتدار کامل از دین و انقلاب صیانت می کردند. در جنگ تحمیلی این روحیه عمق بیشتری یافت و جایگاه و نام اصلی خود را پیدا کرد. در این عرصه نیز تنها همین روحیه موجب شکست توطئه دشمنان برای سرنگونی نظام مقدس جمهوری گردید. در غیر این صورت یک نظام نوپا و کم تجربه در ابعاد سیاسی، نظامی و … قادر نبود در مقابل امپریالیسم آمریکا، شوروی و ارتجاع منطقه دوام بیاورد. زیرا توازن قوا در جنگ تحمیلی میان ایران و عراق به میزان بسیار زیادی به نفع عراق بود. ارتش عراق تا بن دندان تسلیح و تجهیز و بطور همه جانبه از سوی قدرتهای بزرگ حمایت می شد. لذا ضرورت ایجاب می کرد از شیوه های غیر کلاسیک و متکی به نیروی انسانی در عملیاتها استفاده شود. طبیعی بود که این شیوه جنگ در شب برای مصون ماندن از تکنولوژی تسلیحاتی دشمن و همچنین استفاده از روحیات انقلابی و شهادت طلبی رمز موفقیت و عامل اصلی پیشبرد جنگ به شمار می رفت. در چنین شرایطی عناصر اصلی میدان نبرد شجاعت فداکاری، قناعت، خودفراموشی، خداخواهی و… بود که خیل بسیجیان عاشق امام با روحیه بسیجی توانستند حامل اصلی این ارزشها باشند و مقاصد دشمنان اسلام را از آغاز جنگ با شکست مواجه نمایند. روحیه بسیجی چیست؟ هسته مرکزی این روحیه همانا نگرش به پدیده های مادی از دریچه نیاز به عنوان وسیله و نه اصالت دادن به آنها است و از سوی دیگر تمامی امور در راستای دین و انقلاب و حفظ آرمان آن مفهوم می یابند. از این رو از خودگذشتگی و فداشدن برای دیندار ماندن توده ها یکی از وجوه برجسته روحیه بسیجیان بود. آنان به پیروی از تعلیمات قران کریم آموخته آنگاه حاصل شود، مردم گروه گروه به دین می گروند. (اذا جاء نصرالله و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا).(7) بنابراین در پی حفظ دین و دینداری مردم بودند و به خود نمی اندیشند. آنها وظیفه خود را در شکستن خط های پیاپی می دانستند تا راه برای ضعیفان و عقب نگه داشته ها شده ها باز گردد. آنها می سوختند و فدا می شدند تا دیگران نیز با خدایشان رابطه برقرار کنند. در یک کلام آنها با در دست گرفتن جانشان نیز و حمل طناب های دار بر گردن خود، نوک پیکان حوادث انقلاب و سپر امام و اسلام بودند. بسیجی ها در جبهه در تقسیم کارها و پیشبرد امور خیلی راحت با یکدیگر کنار می آمدند و به فکر مقام و عنوان بالاتر نبودند، حتی آنا که مقام بالاتری داشتند یعنی فرماندهای بالاتر به هنگام نبرد پیش گامتر از نیزوهای خود بودند و نیروها نیز گوی سبقت را از یکدیگر می ربودند. آنا حتی الامکان از زیر بار عنوان شانه حالی می کردند و بیشتر مایل بودند بدون شهرت و فقط برای خدا خدمت کنند که حاصل کارشان تا ابد باقی بماند. آنها هر چه داشتند هم تقسیم می کردند و هر یک سعی داشت با تحمل رنج و کار بیشتر دیگری در آسایش باشد. خیلی به ندرت مشاهده می شد که کسی در فکر آسایش خود باشد چه رسد به آنکه بارش را به دوش دیگری بیاندازد که در این صورت او هنوز روحیه بسیجی را درک نکرده بود. از خصوصیات دیگر روحیه بسیجی پرکار بودن و کم خرج بودن است. آنها شب و روز نمی شناختند و فقط هنگامی که کاری نبود و یا از فرط خستگی بدون اختیار خوابشان می برد از کار باز می ایستادند. آنها با این همه تلاش و نقش آفرینی در جنگ و حفظ نظام بسیار کم هزینه و بی توقع بودند زیرا خودشان را دائماً بدهکار می دانستند و همیشه در پی آن بودند که برای انقلاب اسلامی کاری کنند. دیگر آنکه سنگرهای آنها که به منزله خانه هایشان بود خیلی ساده و بی آلایش و توأم با صفا و معنویت ساخته شده بود. به همین خاطر بسیار سبکبال بودند و در هر لحظه ای که فرمان حرکت یا حمله صادر می شد خیلی راحت جابجا می شدند و با جمع کردن اثاثیه شان در یک کوله پشتی عازم میدان نبرد شده و به انتظار شهادت می جنگیدند. برای خواب زیرانداز و و روانداز و بالششان پتو بود و خیلی اوقات که وسایل به اندازه کافی نبود با دو سه پتو چهار نفر به استراحت می پرداختند. در غذا خوردن نیز چنین بودند. خلاصه آنکه خاکی ساده زیست و کوخ نشین بودند و فقط وسایل ضروری طندگی را داشتند و با راهنمایی خط الیه راجعون فقط اندیشه مقصد نهایی را در سر داشتند و با زیرکی و درایت تمام به چیز دیگری خود را مشغول نمی کردند. به همین خاطر اکثر »آنها شهید شدند و تعداد کمی که باقیمانده اند مفتخر به پیمودن چنین راهی هستند. به هنگام نبرد و اوج درگیری و آتش نیز همین روحیات و رابطه عمیق و صمیمی بین فرمانده و بسیجی وجود داشت. و فرمانده لشکر اسلام نه یک آمر و دستور دهنده بلکه هادی و رهبر و مقتدا بود و خود بارها و بارها اعتقاد به از خودگذشتگی و ایثار جان را به نیروهای تحت امرش نشان داده بود و به همین خاطر نیروهای تحت امر او بدون هیچ شائبه ترس و … و به فرمان او گردن می نهادند. نمونه ها و مصادیق بسیاری در جنگ وجود دارد که اثبات کننده چنین پدیده ای است. فرماندهی انقلابی در جنگ تحمیلی نوع جدید از فرماندهی نظامی پدیدار شد که به فرماندهی مصطلح در ارتش های کلاسیک تقاوت ماهوی داشت. در عرف و آئین نظامی رابطه فرمانده و زیر دست یک رابطه مکانیکی و دستوری خشک است که عامل دیوانسالاری در آن نقش اساسی دارد و فاقد پویایی فکری- اعتقادی و ارزش گرایی است. در این نوع آئین عناصر پایین دست مانند مهره ای جابجا می شوند و به همین خاطر در ارتش های جهان سوم در بسیاری از موارد کارایی لازم وجود ندارد. بطور خلاصه در این گونه فرماندهی فقط عامل سازماندهی پیوند دهنده پایین دست و بالا دست است طبیعی است که تات مرز مشخصی قادر به پیشبرد وظایف محوله است و از آن پس تنها عناصر معنوی و اعتقادی می تواند راهگشا باشد؛ همان چیزی که روح اصلی جبهه های جنگ به شمار می رفت. فرماندهان سپاه در جنگ از بالاترین رده یعنی فرماندهی کل فرماندهان قرارگاهها تا فرماندهان لشگر، تیپ، گردان، گروهان، دسته و … هیچ تفاوتی با نیروی بسیجی نداشته همه آنها برای یک مقصد در جبهه حضور پیدا کرده بودند و هم ّ تمام آنها دفاع از انقلاب اسلامی و تبعیت از فرمان امام خمینی(س) بود. دین درد اصلی همه شان بود و با معارف جدیدی که امام مطرح کرده بود عطششان به شهادت بود. خلاصه آنکه «اعتقاد دینی، علاقه به رهبری انقلاب، اخلاص، ایثار، عشق به لقاءالله و … شهادت، عزم استوار، شوق شرکت در جبهه جهاد فی سبیل ا… (8) و وجه اشتراک آنها به شمار می رفت. بنابراین بالا و پائین بودن آنها فقط برای پیشبرد جهاد بود نه چیز دیگر. نه فرمانده از این عنوان احساس غرور داشت و نه برای بسیجی اطاعت از برادر بزرگترش سخت بود؛ بلکه با عشق و علاقه تا پای جان به فرامین فرمانده عمل می کرد. این رابطه فقط به جبهه منحصر نمی شد زیرا خیلی از آنها با یکدیگر بچه محل بودند و فرماندهان اندکی پیش از آغاز عملیات بوسیله پیک با حفظ اسرار عملیات از آنها می خواستند که به جبهه بیایند.