نجوم دوره اسلامی
اعراب پیش از اسلام در نجوم محاسباتی و پیش بینی وضعیت افلاک تبحری نداشتند و دانش آنان محدود میشد به جهت یابی از طریق ستارگان و منازلی که برای ماه معین نموده بودند. بقیه دانشایشان از نجوم مربوط به پیش گوییهای جوی و طالع بینی بودهاست. اواخر قرن دوم هجری شروع آشنایی مسلمانان با فلسفه و علوم یونانیان از غرب، و ریاضیات و فلسفه و عرفانِ هند و ایران از شرق بوده است. خلفای عباسی اهتمام زیادی در حمایت از نهضت ترجمه آثار خارجی داشتند. هر چند به نظر میرسد خلفا، در تشویق نهضت ترجمه به دنبال اهداف سیاسی خود بودهاند، چرا که با پرداختن به فلسفه یونانی و عرفان شرقی وامتزاج آنها با علوم قرآنی، میتوانستند داعیان حقیقی خلافت راهرچه بیشتر در حاشیه قرار دهند. ولی دانشمندان آن دوره نه برای قرب به خلفا، بلکه برای ارزشی که در علومی مانند نجوم و ریاضیات یافته بودند و همچنین نیازهای کاربردی به نجوم (برای شمار زمان) و ریاضیات و هندسه، ذوقِ وشوقِ بسیاری نسبت به این علوم درخود احساس مینمودند.
"بتّانی " یکی از منجمین سخت کوش آن دوره میگوید، "در نهادآدمی، طبعی وجود دارد که برای دستیابی به حقیقت اشیاء کوتاهی میکند، ولی میتوان با سخت کوشی و خویشتن داری، مخصوصاً به روزگار دراز، آن را از میان برد. درستی نظر و به کار انداختن اندیشه و بردباری بر رسیدن به چیزها البته هر اندازه دشوار باشد، به طبع آمدمی مدد میرساند. و مایه نیکبختی میشود و کمی بردباری و تنبلی و شیفتگی بر خود نمایی در نزد پادشاهان به بهانه اینکه به چیزی دست یافته است که دسترسی به آن ممکن نیست، مایه خزلان است. از بزرگترین دانشها از حیث مقام و دلچسبترین و جانفروزترین علوم که سخت باعث تیزی فکر ونظر میشود و عقل را پرورش میدهد، پس از علوم دینی، که نداشتن آن بر آدمی روا نیست، علم صناعت نجوم است ."
در آن زمان، گفته میشد که، سه دانش وجود دارد. فقه برای دین، طب برای تن، و نجوم برای زمان .
مسلمانان در عصر نهضت علمی خود به چیزی نیازمند بودند که آنان را به پژوهش کامل در مسائل نجومی رهبری کند، کتابهایی کهآنان را به اندیشیدن و ملاحظه کردن برانگیزاند و به رسیدن به شناخت علتهای ظواهر و نمودها تحریک کند، و شوِق دستیافتن به علم نجوم به خاطر جلالت قدر آن، و نه به خاطر منافع مادی که از آن حاصل میشود، در جان ایشان بیدار کند. از روی خوشبختی به کتابهای یونانیان دست یافتند. ازجمله کتاب اصول اقلیدس. کتاب المجسطی بطلیموس که طریقه تطبیق و استعمالاین براهین را در حرکات آسمانی و چگونگی رصد کردن و لزوم مداومت بر این کار را به ایشان نشان داد .
ارتباط بعضی احکام شریعت با مسائل نجومی، سبب توجه بیشترمسلمانان به شناسایی امور آسمانی شد و حتی علمای دینی را برآن داشت که سودمندی آنچه به نام قسمت محاسباتی علم نجوم نامیده میشود را مورد ستایش قرار دهند. به همین دلیل جز گروه اندکی به نکوهش علم نجوم نپرداختند. غزالی یکی از علمای دینیآن دوره میگوید :
" کسانی هستند که دانش نجوم را منکر میشوند و چنان میپندارندکه هرچه در این باره گفته شده برخلاف شرع است... در حالی که در شرع سخنی در نفی یا اثبات به این علوم نیست. ودر این علوم تعرضی به علوم دینی نیست." توجه نمایید که از همان ابتدای کار تعالیم مذهبی را از مسائل علمی جدا نمودند تا از بروز مشکلاتی مانند آنچه برای گالیله وامثالهم اتفاق افتاد، جلوگیری کنند .
احکام شرعی درباره روزه، منجمان را برآن داشت که درباره مسائل دشوار و وابسته به شرایط رؤیت هلال و احوال شفق بهجستجو برخیزند و ضابطه هایی برای پیش بینی رؤیت پذیری هلال ماه ارائه نمایند. به همین جهت در انجام فعالیتهای رصدیو همچنین محاسبات نه تنها ایراداتی به منظومه بطلیموس وارد ساختند بلکه روشهای تازهای آوردند که درمیان یونانیان و وایرانیان و هندیان سابقه نداشت . ت.
نقد هیات بطلیموس:
دوران ابن سینا از جهاتی به دورانهای قبلتر میرسد. به عنوان مثال بنوموسی (قرن سوم) هم بطلیموس را نقد میکرد. منتها نهمدلها را، بلکه نقد از جنبه رصد و تصحیح دادههای رصدی یامثلاً عبدالرحمان صوفی، درمقدمهی کتاب صورالکواکب ایراداتی بر بطلیموس میگیرد، که موضع بعضی ستارگان را با دقت تعیینننموده است .
میبینیم که از دوران ابن هیثم و ابن سینا، نقد جنبههای خاصی از مدلهای بطلیموسی آغاز میشود. و با نوشتن کتابی به نام " تذکره ٌ فیعلم الهیئه" به اوج خود میرسد. این کتاب حاوی مدل هایی بود متفاوت با مدلهای استاندارد بطلیموسی .
تذکره، سی فصل است و فقط یک فصل آن به مدلهای غیربطلیموسی اختصاص دارد. به قول خواجه نصیرالدین طوسی این کتاب حکایت یا روایتی از المجسطی است. یعنی المجسطی را به طریقخاصی - از دیدگاه هیات - توضیح میدهد. یعنی در پی القای تصویری بزرگ مقیاس از عالم است. در این سنت هیات نویسی بود که نخستین شکلها بر بطلیموس وارائه مدلهای غیر بطلیموسی آغاز شد. اهداف منجمی مانند ابنهیثم طوسی درنقد هیات بطلیموسی این بود که تلاشمیکردندعلمی پدید آورند که در آن سازگاری و انسجام باشد. درهیات بطلیموسی تناقضهایی وجود دارد. مسائلی مانند نقطه معدلالمسیر که انسجام هیات بطلیموسی را بر هم میزنند و فهمشان ازجنبه فیزیکی هم دشوار بود .
منجمین اسلامی برای ایجاد انسجام در مدل های نجومی و آفریدن علمی که کامل و سازگار باشد، به ارائه مدلهای جدیدپرداختند .
ابن شاطر از منجمین پرکار و بعد از طوسی است. اهمیت ابنشاطر ازدو جهت است: طراحی و تکمیل آلات نجوم، به ویژهساخت ساعت آفتابی و اسطرلاب و دیگری نظریه سیاره ای او. دراین نظریات تلاشهایی برای تکمیل فرضیههای اخترشناسانپیشین و پالایش نظام بطلیموسی از خطاها به چشم میخورد ولیضمن انتقاد اغلب نظریات بطلیموس، بر اساس رصدها و الگوهایمندرج در "الزیج الجدید" خود، نظریهای متفاوت با بطلیموسارائه کرده است. ابن شاطر حرکت خورشید را از دید زمین بهصورت مجموع حرکتهای تدویری در نظر گرفته است ولی در اینمنظومه به طور آشکار فلک حامل خارج از مرکز و فلک معدلالمسیر را که در مدل بطلیموسی آمده حذف کرده و جای آنها را ازفلکهای تدویر درجه دوم استفاده کرده است (شکل) هدفنهایی وی نه اصلاح مبانی نجوم عملی، بلکه بوجود آوردن یکنظریه سیاره ای است که از حرکات یکنواخت درمدارهای دایرهایفراهم آمده باشند درمورد خورشید هیچ مزیتی از فلک تدویراضافی بدست نیاورد. در مورد ماه این تمهید جدید تا حدی عیبنظریه بطلیموسی را اصلاح کرد . وی با سوار نمودن چند فلک تدویر روی هم حرکات آسمانی را بدون فلک معدل المسیرتوضیح دهد .
امروزه آشکار شده است که ارتباطی میان مدل این شاطر و مدلکپرنیکی وجود دارد. نخستین بار در سال 1950 میلادی نظریهیسیاره ای ابن شاطر مورد پژوهش قرار گرفت و معلوم شد که الگوهایوی از نظر ریاضی با الگوهای کپرنیکی یکی است. تحقیفات درباره ارتباط بین کپرنیک، ابن شاطر و طوسی و کشف مدلهایغیر بطلیموسی هنوردر مراحل اولیه قرار دارد .
البته به این نکته توجه کنید که سخن بر سر یکی دو مدل نیست، بلکهمدلهای زیادی وجود دارند که متشابهند. علاوه بر مدلها رهیافتهای مشابهی هم وجود دارد. در واقع این سنت هیات اسلامی را بهصورت میراثی در طرح کپرنیک میبینیم این هیات جهان اسلام بهعنوان یک زمینه و بستر اهمیت زیادی دارد. باورکردن این مسألهمشکل است که کپرنیک توانسته باشد که این سنت هفتصد سالهایکه منجمین دوره اسلامی در تشریح و تصحیح مدلهای پیشینبوجود آوردند را به تنهایی در خلال عمر خود پدید آورد. امروزهشکی باقی نمانده است که کپرنیک با نظریات مسلمانان به طورگستردهای آشنایی داشته است. پس مسئله بدین شکل است کهکپرنیک وارث سنت ما قبل خود بوده است .
درتعبیری از لرد راذرفورد، یکی از پایه گذاران تئوری اتمیجدید:
درتعبیری از لرد راذرفورد، یکی از پایه گذاران تئوری اتمیجدید :
" این واقعیت اشیاء نیست که کسی به تنهای به کشفی بزرگ وناگهانی نایل شود. علم گام به گام پیش میرود و کارایی هر کس بهپیشینیان او وابسته است. دانشمندان بر اندیشههای یک تن تکیهنمیکنند . بلکه از ترکیب هوشمندیهای هزاران تن بهره میگیرند .