تأثیر طلاق بر کودکان طلاق پدیدهای است که به گسست خانواده میانجامد و میتوان آن را به 6 مرحله تقسیم کرد، زوجی که از یکدیگر جدا میشوند، ناچار با این مراحل رو به رو میشوند :1. طلاق عاطفی : بیانگررابطه زناشویی که به زوال میرود.2. طلاق قانونی: متضمن زمینهها و دلایلی که بر پایهی آن به ازدواج پایان داده میشود.3. طلاق اقتصادی: که به تقسیم ثروت و دارایی مربوط میشود.4. طلاق هماهنگی میان والدین: که مسایل نگهداری کودک و حق ملاقات را دربرمیگیرد.5. طلاق اجتماعی: به تغییرات در دوستیها و سایر روابط اجتماعی مربوط میشود.6. طلاق روانی: که از طریق آن فرد سرانجام باید پیوندهای عاطفی را قطع کند و با الزامات تنها زیستن رو در رو شود . همه این مراحل ممکن است دشواریها و تنشهایی پدید آورد که بر زن و شوهر، فرزندان، خویشاوندان و دوستانشان تأثیرگذاراست و اما دراین میان فرزندان هستند که فشار روانی بیشتری را متحمل میشوند. طلاق تاثیرفزایندهای برزندگی و جنبههای مختلف شخصیتی کودکان میگذارد، تحقیقات نشان داده حتی جداییهایی که به آرامی انجام میگیرد مسیر زندگی کودکان را تحت تأثیر قرارمیدهد. فرزندان طلاق عموماً با دور نمای عاطفی بُغرنجی نسبت به فرزندانی که در خانوادههای سالم زندگی میکنند رو به رو هستند. طلاق برای کودکان به معنی ایجاد دو جهان متفاوت است که باید هرکدام را به طور جداگانه درک کرد، کودکان طلاق همواره سعی میکنند که با روحیات و عادات پدر و مادر آشنا شوند و خود را با شرایط آنها تطبیق دهند و این موضوع باعث تضاد شخصیت و دو گانگی در کودک میشود؛ کودکان طلاق همانند کودکانی که دارای خانواده سالم هستند احساس امنیت عاطفی را تجربه نمیکنند و همین امر باعث تاثیر گذاری مستقیم برعزت نفس و دیگر ویژگیهای فردی آنان میشود.فرزندان پس از جدایی پدر و مادرشان درواقع اغلب از اضطراب عاطفی آشکار رنج میبرند؛ کودکانی که در سن قبل از مدرسه هستند عموماً سر در گم و وحشت زده میشوند و خود را به خاطر جدایی مقصر میدانند، کودکان بزرگتر نیز از جدایی پدر و مادر متحمل تنشهای فراوانی میشوند، اما آنها بهتر میتوانند انگیزههای والدیشان را برای طلاق درک کنند ولی اغلب عمیقاً نگران اثرات آن بر آینده خود هستند و غالباً احساس خشم شدیدی را نشان میدهند، فرزندان بزرگتر همواره تلاش میکنند تا ستون خانواده را دوباره بنا کنند و زمانی که تلاش آنان بی نتیجه میماند، خشم درونیشان به مرور طغیان کرده و به صورت رفتارهای ناهنجار مانند آزار رساندن به دیگران و حتی به خود نمود پیدا میکند. ضربات عمیق روحی و روانی ناشی از پدیده طلاق بر روی فرزندان غیر قابل انکار است، اما نکته قابل توجه در این مورد آن است که نمیتوان رفتارهای خاص مثل افسردگی، دیگر آزاری، خود آزاری و دیگر واکنشهای منفی را به تمام کودکان طلاق تعمیم داد زیرا هر یک از کودکان تحت تاثیر شرایط خاصی هستند و ویژگیهای رفتاری خاص خود را دارند، به همین دلیل در اینجا به ذکر یک نمونه از کودکان طلاق میپردازیم. سال 1380 امیر، کلاس اول ابتدایی است، پسر خوب، درس خوان، مؤدب و در عین حال سرشار از شادی و شیطتنتهای کودکانه است، مراحل تحصیلی خود را با نمرات بالا به پایان میرساند و هرسال به عنوان شاگرد نمونه مورد تشویق معلمان و مربیان مدرسه قرار میگیرد. سال 1383 کلاس سوم ابتدایی، امیر افت تحصیلی پیدا کرده، کمتر با دوستان خود ارتباط برقرار میکند و حساس و زود رنج شده، اواخر سال تحصیلی متوجه میشویم که پدر و مادر امیر با یکدیگر اختلاف دارند و دائماً به مشاجره میپردازند، در چنین شرایطی باید به امیر حق داد، که امیر گذشته نباشد؛ کم حرف، زود رنج و گوشه گیر! امیر با هیچکدام از همسالان خود ارتباط برقرار نمیکند. او کلاس سوم را با معدل پایین سپری میکند. سال 1384 دیگر از آن پسر گوشه گیر و آرام خبری نیست؛ امیر رفتارهای ناهنجاری از خود بروز میدهد و به دیگر همسالان خود آسیب میرساند. یک روز سر میشکند و روز دیگر پا. معلم توان کنترل امیر را ندارد ، امیر حرف گوش نمیدهد. از او شکایت میشود. امیر 10 ساله پایش به کلانتری باز میشود، همسایهها هم از دست امیر عاصی شدهاند؛ امیر موجود ناهنجار و غیرقابل تحمل شده. حدود یک هفته است امیر به مدرسه نیامده، معلم سراغ امیر را میگیرد، به خانه او زنگ میزنند اما کسی جوابگو نیست، بالاخره پس از گذشت دو هفته متوجه میشوند امیر در بیمارستان بخش اعصاب و روان بستری شده است. یک ماه بعد امیر به مدرسه میآید. امیر آن پسری که هم کلاسانش "وحشی" صدایش میزدند، نیست؛ امیر افسرده است، امیریک مجسمه متحرک است بدون احساس، بدون عکس العمل. تقریباً 3 هفته گذشته و امیر هنوز به مدرسه نمی آید، از طرف مدرسه سراغش را می گیرند، او مجدداً به بیمارستان منتقل شده ولی این بار نه بخش روانی بلکه بخش مراقبتهای ویژه، " امیر خود کشی کرده! " با تصوراینکه امیر از خودکشی جان سالم بدر ببرد و دیگر دست به این کار نزند، باز هم میتوان گفت: " امیر، امیر سابق است؟" این شرح حال تنها یک نمونه از هزار نمونه در این زمینه است. با تمام این تفاسیر سنجش اثرات جدایی والدین بر کودکان بسیار دشوار است؛ میزان ستیز میان پدر و مادر قبل از جدایی، سن کودکان، داشتن خواهر یا برادر، وجود پدر بزرگ و مادر بزرگ و سایر خویشاوندان، روابط آنها با هر یک از والدین و اینکه اغلب تا چه حد پد رو مادر را میبینند، همه این عوامل و عوامل دیگر میتوانند بر فرایند سازگاری تأثیر داشته باشند. ولی نکته قابل توجه اینکه هر چه قدرهم، شرایط مناسب برای سازگاری کودکان وجود داشته باشند باز هم آنان قربانی این پدیده هستند و ضربههایی که در نتیجهی این جدایی میبینند نه فقط درحال، بلکه در آینده نیز با آنان همراه خواهد بود و زندگی شان را تحت شعاع قرار میدهد