تقسیم کار یکی از مفاهیمی است که مورد کابرد جامعهشناسان بوده است و عمدتاً امیل دورکیم در کتابی با همین عنوان به آن پرداخته است. «پیش از او یکی از اقتصاددانان قرن هجدهم به نام آدام اسمیت (1776) در اثرش به نام "رسالهای در باب ثروت ملل" تقسیم کار را نخستینبار تشریح کرد. وی این اصطلاح را در اشاره به تخصصی شدن فراگرد تولید که از شاخهشدنهای کار و درآمد به صورت تقسیمات کوچک و فرعی ناشی میشود و شاخههای محدودتر و فرعی کار به طور جداگانه به وسیله کارگران مختلف انجام میشود، به کار برده است.»
دورکیم خود، معتقد است که ایده تقسیم کار را از آگوست کنت و سن سیمون گرفته است «وی در کتاب تقسیم کار، هفدهبار به نویسنده درسهایی درباره فلسفه اثباتی ارجاع میکند و با تأکید، یادآور شده که کنت تشخیص داده بود که تقسیم کار، سرچشمه همبستگی اجتماعی است و یکپارچگیای که تقسیم کار میان افراد متقابلا وابسته، ایجاد میکند، تا اندازهای از کنت و سن سیمون مایه گرفته است».
در جامعهشناسی مارکس(1883-1818) نیز سخن از تقسیم کار اجتماعی به میان آمده و مراد وی از آن، تشریح ویژگیهای فرایند تمایزیابی و تخصصی شدن کارهای گوناگون و مشاغل ضروری، در جریان مطلوب جامعهای است که هر روز پیچیدهتر میشود. «مارکس معتقد بود، که تقسیم کار در جامعه سرمایهداری، تمام جنبههای جالب و خلّاق کار را نابود کرده و فقط اعمال مرارتبار و تکراری را بر جای گذاشته است. وی در نوشتههای بعدی خود اظهار نظر کرده است، که تقسیم تکنیکی کار در هر جامعه صنعتی مورد نیاز است؛ بطوری که حتی در شرایط سوسیالیسم و بعد از لغو مالکیت خصوصی و نابرابری هم ادامه خواهد داشت.» آگوست کنت نیز پیش از مارکس، جنبههای منفی تقسیم کار در جامعه را مورد تأکید قرار داده و معتقد بود که تقسیم کار، سبب ایجاد شکاف و تفرقه در جامعه میشود.
از نظر امیل دورکیم که در کتاب تقسیم کار اجتماعی(1893) او منعکس است، هرچه جمعیت جوامع بیشتر شود، تقاضای مردم برای استفاده از منابع طبیعی بیشتر میشود. این امر محرّک رشد و توسعه روشهای تولیدات مادی و خدمات میشود.
هر جامعه همزمان با رشد جمعیت و افزایش تراکم جمعیت آن، به سوی ماشینیشدن و تراکم نیرو و سرمایه، حرکت میکند؛ در نتیجه تقسیم کار برحسب تخصص و توانایی افراد، شکل میگیرد. از نظر دورکیم، تقسیم کار، اشاره بر آن دارد، که شغلها، براساس تخصص و توانایی افراد تقسیم و به هر فرد، وظیفهای محول میشود؛ تا محصولات مورد نیاز جامعه را تولید کند. هرچه جمعیت یک جامعه رشد بیشتری کرده و تراکم جمعیتی آن بیشتر شود، آن جامعه، مکانیزهتر شده و از آنرو تقسیم کار، پیچیدهتر میشود. بنابراین نمود تقسیم کار اجتماعی از دیدگاه جامعهشناسان، با تبیین آن از دیدگاه اقتصاددانان، فرق دارد.
تقسیم کار اجتماعی، نوعی ساختپذیری تمامی جامعه است، که تقسیم کار فنی یا اقتصادی، مظهری بیش از آن نیست. اما از نظر جامعهشناسی چون دورکیم، تقسیم کار، یک امر اخلاقی هم است و بیش از پیش در جوامع، به شرط اساسی همبستگی اجتماعی، تبدیل میشود.
تقسیم کار و همبستگی اجتماعی
به موازات پیشرفت و تکامل جوامع، پیوندهای فرد با خانواده، با سرزمین پدری، با سنن بازمانده از گذشته و با عادات جمعی گروه، سستتر میشود. فرد، که تحرک بیشتری یافته، آسانتر میتواند محیط خود را تغییر دهد، بستگان خویش را ترک گوید و زندگی مستقلی در پیش گیرد و در شکل دادن به اندیشهها و احساسات خویش سهم بیشتری داشته باشد و از آن جا که وجدانهای فردی متراکمتر، هوش بشری غنیتر و فعالیت، متنوعتر میشود، برای آن که اخلاقیت ثابت بماند، یعنی فرد، با نیرویی برابر نیروی گذشته همبستگی خود را با گروه حفظ کند، لازم است، پیوندهای فرد با گروه نیرومندتر و متعددتر شوند.
از اینرو، دورکیم در بحث تقسیم کار، دو نوع همبستگی مکانیکی و ارگانیکی را از هم تفکیک میکند.
همبستگی مکانیکی، همبستگی از راه همانندی بوده و افراد جامعه، با هم تفاوت زیادی ندارند، و اجتماع واحدیاند و احساسات واحدی دارند. جامعه از آنرو منسجم است که تمایز اجتماعی پیدا نکرده است.
همبستگی ارگانیکی که خاص جوامع جدید است، همبستگیای است که در نتیجهی تمایز اجتماعی افراد از هم، بیان میشود؛ زیرا افراد را در قیاس با اندامهای موجود زنده، بررسی میکند و معتقد است اندامها، گرچه هرکدام وظیفه خاصی دارند و همانند هم نیستند، اما همگی آنها برای حیات موجود زنده لازم است. بنابراین از نظر دورکیم، عامل اصلی پیوند در جامعه نوین؛ که به خاطر پیچیدگیهایش قدرت وجدان جمعی کاهش یافته است، تقسیم کار اجتماعی پیچیده است. بطور خلاصه، از نظر دورکیم «تقسیم کار، نمودی اجتماعی است و چیزی نیست جز ترکیبی از "حجم جامعه"، "تراکم مادی" و "تراکم اخلاقی جامعه". حجم جامعه، همان تعداد افرادی است که به یک اجتماع معین، تعلق دارند. تراکم مادی، عبارت است از تعداد افراد، در رابطه با سطح معین خاک. تراکم اخلاقی، عبارت است از شدت ارتباطها و مبادلات بین افراد».[6] به طور کلی، دورکیم، احساس میکرد که تقسیم کار نوین آسیبهای اجتماعی گوناگونی را نیز به ارمغان میآورد. به عبارت دیگر، اینگونه تقسیم کار، برای باهم نگهداشتن افراد جامعه، روش چندان کارآمدی نیست.»
برخی از مردمشناسان و جامعهشناسان بعدی، مانند مالینفسکی، لوی اشترواس و مرداک، مفهوم تقسیم کار را بسط دادهاند تا فیالمثل، تقسیم کار بر مبنای جنسیت و تفکیک فعالیتها و نقشها بین مردان و زنان را نیز مطرح کردهاند.
پارادایم نظم و بی نظمی، مسأله دورکیم است. سؤال مهمی که در مقاله حاضر، نویسنده تمایل دارد به آن پاسخ گوید، راجع است به اینکه آیا ابتدا پروژه نظم در جوامع مکانیکی تعریف شده و سپس مردمان اراده کرده اند براساس نشانه ها، راه خود را بیابند و به جامعه ارگانیک قدم بگذارند؟
از منظر وی دو پارادایم نظم ارگانیکی و مکانیکی واجد چه ویژگی هایی بوده و آیا با تغییر نسل، دچار تغییر می شوند؟ جمعیت، اخلاق و نوع روابط در هریک از دو نظم دارای چه معانی هستند و آیا از نظر دورکیم، تفکیک ساختی و تقسیم کار اجتماعی، راه حلی است برای بحران های جوامع مکانیکی؟ پاسخ به سؤال فوق، مقصود مقاله حاضر است.
همان طور که ادواردا تیریاکیان می گوید: «درباره امیل دورکیم نظری بدیع و مهیج اظهارکردن، کاری ساده نیست. هرگاه بخواهیم او را به دانشجویی مبتدی معرفی کنیم، احتمالا شوق زیادی در او نخواهیم یافت، چه، از نظر این دانشجو آنچه او نوشته، کهنه و سبک نگارشش سرد و بی روح است».(۱) اگر نوشته های دورکیم برای دانشجویان مبتدی سرد و بی روح باشد، سؤالی که مطرح می شود این است که آیا دورکیم برای غیرجامعه شناسان می تواند جاذبه ای داشته باشد
در قیاس با کلاسیک هایی چون مارکس و وبر و معاصرانی چون هابرماس و گیدنز، دورکیم چهره ناشناخته تری محسوب می شود
شاید یکی از دلایل اصلی این امر، پایبندی بسیار زیاد او به امر علمی کردن و علمی بودن . زبان و نوشته های او سرشار از روح علمی بوده و روش های به کار رفته در آثار او در قالب پارادایم نظم، چهره ای تجربه گرایانه و اثبات پذیر به خود می گیرد. مسأله محوری و اساسی که دورکیم درباره آن می اندیشید، از دیدگاه آرون «مناسبات افراد با اجتماع» بود. او درصدد بود تا دریابد «چگونه مجموعه ای از افراد می توانند جامعه را تشکیل دهند
دو نوع همبستگی
در پاسخ به این سؤال بنیادی بود که دورکیم دو نوع همبستگی را برای هر جامعه برشمرد. به نظر دورکیم، در هر جامعه ای - در شرایطی که نظم حاکم باشد- می توان دو نوع همبستگی را تشخیص داد:همبستگی خود به خودی یا مکانیکی و همبستگی اندامی یا ارگانیکی. زمانی در یک جامعه همبستگی از نوع مکانیکی آن وجود دارد که افراد آن جامعه همانند یکدیگر بوده، احساسات واحدی داشته و به ارزش های واحدی وابسته باشند. در چنین حالتی آنها معمولا مفهوم مشترکی از تقدس دارند و به این دلیل، انسجام و همبستگی در بین آنها وجود دارد که تمایز اجتماعی در بین آنها به وجود نیامده است. بنابراین پاسخ دورکیم به این سؤال که چرا در جوامع کهن یا صنعتی نشده نظم اجتماعی وجود دارد، این است که در این جوامع، به دلیل شباهت های اساسی همه افراد جامعه به یکدیگر، انسجام اجتماعی، پایدار می ماند.رشته جامعه شناسی باشد. دورکیم در معنای واقعی کلمه، یک جامعه شناس علمی است اما حالت متضاد این همبستگی، در جوامعی رخ می دهد که در آن جوامع، تمایز اجتماعی در بین افراد جامعه وجود دارد. افراد این جوامع با یکدیگر متفاوت بوده و همانند یکدیگر نیستند. در چنین شرایطی تنها همبستگی ارگانیکی می تواند باعث انسجام اجتماعی افراد شود. همبستگی ارگانیکی یا اندامی به این مسأله اشاره دارد که در این جوامع، تمام اجزا و عناصر جامعه برای حیات جامعه کل، ضروری است. به نظر دورکیم پیش شرط لازم برای تحقق همبستگی ارگانیکی، تمایز مشاغل از یکدیگر و متنوع شدن و متعدد شدن فعالیت های اقتصادی و صنعتی است که به دنبال از هم پاشیدگی همبستگی مکانیکی جامعه پدید می آیند.