تفکر خلاق
تفکر خلاق یعنی : با ایجاد ارتباط بین چیزهای بی ارتباط یک راه تازه برای حل مسئله پیدا کردن
تقویت تفکر خلاق ما را در تصمیم گیری بهتر و حل مسئله کمک می کند و ما را از بن بستهای زندگی خارج می نماید ، تفکر خلاق نه تنها شخص را قادر می سازد که از تجربیات قبلی خود استفاده نماید و آن را با موفقیتهای تازه ارتباط دهد. بلکه قادر خواهد بود ارتباط بین چیزهایی که قبلاً با هم بی ارتباط بوده اند را پیدا کند که از نظر خود فرد تازه و معنادار می باشد همچنین می تواند از روشهای غیر سنتی برای حل مسئله استفاده کند و فراتر از اطلاعات گام بردارد.
ویژگیهای افراد خلاق:
1 افراد خلاق افرادی هستند باهوش بالاتر از متوسط
2 افراد خلاق علاقمند به نوآوری، پیچیدگی و اتخاذ تصمیم مستقل هستند.
3 برای افراد خلاق پدیدهها و اشیاء پیچیده به اشیاء و پدیدههای ساده ارجحیت دارد.
4 افراد خلاق مایلاند خود تصمیمی مستقل اتخاذ کرده از پیروی و اطاعت از دیگران تا حدی دوری میکنند.
5 افراد خلاق میتوانند میان جنبههای مختلف پدیدهها وحدت ایجاد کنند.
6 میان افکار مختلف و جنبههای کلامی و غیرکلامی و نیز جنبههای عینی و ذهنی ارتباط و هماهنگی برقرار کنند.
7 افراد خلاق میتوانند از یک پدیده جزئی یک قاعده استخراج کرده از یک قاعده یک راه حل جزئی و عینی استنتاج کنند.
8 افراد خلاق میتوانند میان تفکر منطقی و تفکر غیرمنطقی یا پدیدههای خیالی و پدیدههای عینی نیز هماهنگی ایجاد کنند.
9 افراد خلاق با انگیزههای درونی بیشتر سروکاردارند تا با محرکهای بیرونی مثل شهرت، پول، مقام و تحسین
شرایط ابراز تفکر خلاق :
1-داشتن آزادی در ابراز عقیده : فرد باید بتواند به راحتی و بدون هیچ اضطراب و ترسی عقاید خود را بیان کند.
2-داشتن اعتماد به دانش و مهارتهای شخصی : شخص بتواند با تکیه و اعتماد به آموخته های خود چیزهای منحصر به فرد بیافریند ولی نباید انتظار کشف عجیب و بزرگ را داشته باشد.
3-داشتن فرصت و زمان کافی : محدودیت زمانی می تواند فشاری ایجاد کند که مانع از تقویت تفکر خلاق شود. چرا که زمان فقط برای یادگیری اهداف از قبل تعیین شده ، مشخص گردیده است.
4-مهم دانستن اشتباهات : خود اشتباهات نیز مهمند . چرا که تفکر را به جلو هدایت می کنند و برای پرورش فکر ، حیاتی هستند.
5-کسب موفقیت : بدست آوردن موفقیتهای جدید باعث یادگیری راههای تازه شده و به پرورش اعتماد به نفس شخص و بروز احساس توانائی (من می توانم) کمک می کند.
توصیه های عملی به والدین جهت پرورش تفکر خلاق :
تقویت تفکر خلاق برای رشد فعلی و آینده کودک و جامعه ضروری است. بنابر این آموزش و پرورش کودکان ما بایستی به نحوی باشد که روحیه خلاقیت و نوآوری را در آنها ایجاد نماید.
1-طرح سوالاتی که کودک را به حدس زدن و ایجاد تفکر در مورد علل و معلولها تشویق کند : مثلاً وقتی خورشید به گیاه نمی تابد چه اتفاقی می افتد؟
2-کمک گرفتن از کودک در یافتن پاسخ سوالات : مثلاً با کودک به جستجوی جواب در بین کتابها بپردازیم.
3-ایجاد زمینه گفتگو و نظر خواهی از کودک در خصوص بعضی تصمیمات ساده : مثلاً برای رفتن به خرید از کودک بپرسیم بهتر است با چه وسیله ای (ماشین شخصی ، پیاده یا وسیله نقلیه عمومی) به آنجا برویم ؟ و دلیل جوابش را هم بپرسیم.
4-جدی گرفتن ایده های کودکان و عمل کردن توسط خود کودک : به تمام افکار کودک گوش داده و آنها را مهم بدانیم و خود کودک را به عملی کردن افکارش تشویق کنیم.
5-همراه کردن کودک در فعالیتهای ساده و روزمره: مانند خرید رفتن ، کار در آشپزخانه و یا باغچه و ....
6-طرح بازیها معما گونه برای کودک : بین خلاقیت و بازی ارتباط بسیاری وجود دارد. چرا که در هر دو توانائی نگاه کردن به مساله از راههای مختلف ، توانائی جستجو در مفاهیم تازه ، توانائی نگاه کردن به مساله از راههای مختلف ، توانائی جستجو در مفاهیم تازه ، توانائی آفرینش و بازآفرینی ، انتخاب و گزینش بین راههای مختلف ، وجود دارد.
7-استفاده از تشویقهای کلامی : مثلاً به کودک بگوئیم : چه فکر خوبی ، تو همیشه ایده های تازه ای داری و ....
8-ایجاد فرصت کافی برای اندیشیدن و پرورش فکر کودک : مثلاً چراغ قوه ای را باز کنید و بعد با دادن فرصت کافی از کودک بخواهید که آن را دو باره به شکل اول در آورد.
9-صحبت از تجارب خود : تجارب بزرگتها برای کودکان آموزنده و مفید می باشد. آنها می توانند با کسب این تجارب مهارتها و راههای تازه ای جهت حل مسئله پیدا کنند.
10-آشنا ساختن با خصوصیات فرهنگی و مانوس ساختن کودک با محیط اجتماعی : با ایجاد علاقه و آشنائی کودک نسبت به داستانهای آموزنده و مراسم خاص و همچنین چگونگی درست کردن انواع صنایع دستی می توان ضمن آشنایی کودک با فرهنگ و محیط اجتماعی باعث باز شدن فکر و یادگیری بهتر او شد.
وزن مغز سه پوند می باشد و هر روز هزار تای آن از بین می رود. این عضو مهم کم به کار گرفته می شود و هیچ آموزش درستی درباره استفاده از آن داده نشده است .
فکر کردن یک مهارت است و بنابراین می تواند آموخته شود .متاسفانه در مدارس ،دانشگاهها و مراکز آموزشی بندرت آموزش دغاده می شود.یک مطالعه تازه در آمریکا نشان داد که همبستگی زیادی میان ضریب هوشی بالا و خلاقیت ،استقلال،حس کنجکاوی،معلومات روانی در کلام یا فعالیت وجود ندارد.
مغز دارای دو نیمه است که به وسیله رشته ای از تارهای عصبی به هم مربوط شده است .هر نیمه فعالیتی متفاوت را انجام می دهد.
طرف چپ مغز بیشتر با فعالیتهای علمی سروکار دارد مانند منطق ،استدلال ،استنتاج و تحلیل.
طرف راست با فعالیتهای هنری مربوط است مانند موسیقی ،تصور خلاق،رنگ و هنر.
بیشتر فعالیتها نیاز به آن دارد که هر دو طرف در زمانهای مختلف به کار افتد تا توازنی پدید آید.تجزیه و تحلیل مسائل کار طرف چپ است ولی یافتن راه حلی مناسب می تواند از وظایف ناحیه راست باشد.
پدید آوردن راههای مختلف تصمیم گیری کاری تصوری است و مقایسه این راه کارها با هدفهای اصلی ، فعالیتی منطقی و مربوط به طرف چپ است .هنرمندان باید دارای قرینه سازی و طراحی و نیز شناخت تناسب رنگها باشند،دانشمندان نیاز دارند که از موانع منطقی پرش نمایند تا اکتشافها ی تازه ای بکنند. گفته می شود انیشتن نوعی تفکر خیالی را شروع کرده بود و می پنداشت که برروی اشعه خورشید سفر می کند،بدین سان وی این حالت درون بینی و بصیرت را بدون ارتباط منطق ی دنبال می کرد.این دو نیمه مغز در دو طرف،دو شیوه تفکر جدا از هم را پدید می آورند.لذا انسان دارای دو نوع تفکر می باشد:
1-تفکر متقارب (به نزدیک شونده ) Convergent
2-تفکر متباعد (از هم دور شونده) Divergent
تفکر متقارب
تفکر متقارب همیشه کوشش م یکند که به سوی یک راه حل،شعاع های خود را تنگ و متمرکز کند.آن تفکری است استقرایی منطقی و دارای تطابق زمانی ،و این شیوه اندیشیدن است که مدیران آن را طبیعی ترین نوع می دانند.
تفکر متباعد
تفکر متباعد آن است که پاره کند و در هم بشکند تا از طرح موجود دور شود .دیناسور،رهبر پیشین بازار جهان حیوانات ،از سازگاری و پیشرفت سرباز زد.ناگهان تعییری در وضع بازار،گونه هایی را محو و نابود کرد.عبرتی برای ما.
قبلا بحث کردیم که خلاقیت قابلیتی ذهنی است که کمک می کند دریافتی نو از دنیای اطراف داشته باشیم. این نو بودن می تواند در عمق یا در سطح باشد. در سطح به این معنی است که بتوانیم چیز یا مفهومی را ادارک کنیم که تا به حالا درکش نکرده بودیم. و در عمق به این معنی است که آنچه که قبلا درک کرده بودیم، بتوانیم به گونه ای جدید درک کنیم.
این نکته را که گفتم به یاد داستانی از اسکار وایلد افتادم. اما قبل از داستان اجازه دهید کمی از اسطوره شناسی یونان برایتان بگویم. در اسطوره یونان "نارسیسوس" (که به معنی گل نرگس است.) مردی بود به غایت زیبا و در عین حال خود شیفته. ( و به همین خاطر در روانشناسی به کسانی که خیلی خود شیفته هستند ،می گویند نارسیسیزم دارند.) زنی به نام اکو (که در داستان دیگری مورد نفرین "هرا" قرار گرفته بوده و فقط می توانسته حرف دیگران را تکرار کند و قادر نبوده حرفی از خود بزند) شیفته نارسیسوس می شود. ولی نارسیسوس به او بی محلی می کند. اکو چنان ناراحت می شود که به ته غار می رود و تا امروز هم همانجاست. (به همین خاطر وقتی در غاری صدا می کنید صدای اکو را می شنوید.) ونوس از این عمل نارسیسوس خیلی ناراحت می شود و قول می دهد که نارسیسوس را نفرینی سخت کند. او را نفرین می کند تا عاشق کسی بشود که هر گز به او نرسد. نارسیسوس روزی بر روی رودخانه ای سر خم می کند تا آب بنوشد. و وقتی تصویر خود را در آب می بیند، چنان شیفته خود می شود که دیگر نمی تواند حرکت کند. حیوانات جنگل دلشان به حال او می سوزد و از خدایان می خواهند که او را از این حالت در اوردند. خدایان هم او را به گل نرگس تبدیل می کنند. به همین خاطر کنار رودخانه ها گل نرگس را می بینید که سر در آب خم کرده است.
اسکار وایلد این داستان را این گونه تمام می کند. روزی حیوانات به سراغ رودخانه می آیند و می گویند تو که هر روز نارسیسوس را می دیدی حتما خیلی از این موضوع لذت می بردی.
رودخانه پاسخ می دهد:"نارسیسوس؟ من اصلا متوجه او نشده بودم، من فقط در چشمان او خودم را نگاه می کردم!!!)
این چرخش در نگاه ،فکر نمی کنم احتیاج به توضیح داشته باشد. اسکار وایلد یک موضوع را از دید دیگری نگاه کرده، یعنی عمق نگاه خود را عوض کرده است و داستانی خلق کرده است.
برای تقویت این نوع نگاه ، ابزارهائی دراختیار داریم که به پرورش مهارت تفکرخلاق می پردازد. به یاد داشته باشیم که مهارت تفکر خلاق با خود خلاقیت فرق می کند. مهارت تفکر خلاق آن چیزی است که فرا می گیریم تا خلاقیت ما تقویت شود.
تمامی مهارتها برای فرا گیری نیاز به زمان دارند و هر کسی با فراگرفتن این مهارت ها، بسته به استعداد ذاتی، استفاده ای متفاوت از آن می کند. مثل مهارت شنا کردن : با خواندن در مورد شنا کردن ، نمی توان شناگر شد. باید بیاموزید، باید تمرین کنید و به مرور زمان این مهارت را فرا بگیرید. کسانی هستند که بعد از فراگرفتن مهارت با تمرین مداوم به سطح ملی می رسند. کسانی هم هستند که تا این حد یاد می گیرند که بتوانند در حد متعارف شنا کنند و از آن لذت ببرند.
مهارتهای تفکر خلاق هم همینطور هستند. باید برا فراگرفتن آنها زمان صرف کرد، تمرین کرد و بعد از تسلط بر آنها، بسته به استعداد ذاتی خلاقمان، ممکن است دستیابی بزرگ یا در سطح خودمان داشته باشند.
سازماندهی برای تشویق تفکر خلاق
مدیران باید ابتدا اجرای تفکر خلاق در فرهنگ سازمانی فعلی را مورد شناسایی قرارn دهند
مدیران باید برای تشویق عناصر کلیدی تفکر خلاق و ویژگیهای افراد خلاق ازn توانمندی لازم برخوردار باشند
مدیران و عوامل اجرایی باید سیستم های سازمانیn را در سازمان خود شکل دهند که تفکر خلاق و افراد خلاق را در سازمان ارتقاء دهند و مورد تشویق قرار دهند
چالش خلاقیت در سازمانها
تغیرات جمعیتی: وارد شدنn نیروی جوان و تحصیلکرده در سازمان
تغییرات تکنولوژی : اقتصاد Hi-Techn
باn توجه به دو عامل بالا نیاز سازمانها به نوآوری و خلاقیت زیاد شده است
عبور ازn تئوری X به تئوری Y
انسانها دیگر به گونه ای نیستند که به آنها دستور دهیمn بلکه انها دوست دارند که در کارها مشارکت داشته باشند
درسازمانها برنامه ریزیn می کردند تا خلاق باشند اما چون فرهنگ و ساختارش را نداشتند با شکست مواجه می شدند
مقاومت مدیران در برابر برنامه های خلاقیتn
تطبیق سازمانها با چالش
سیکل یادگیری یک طرفه (یادگیری درون سازمانی)n
سیکل یادگیریn دو طرفه (در تعامل با محیط)
این نوع از یادگیری نیازمند تغییرات در سیاست ها مفروضات و اهداف است.
پایه های تاریخی برای برخی از تئوریهای مورد استفاده
n مهمترین و گسترده ترین تئوریهایی که مدیریت نوین را در ایالات متحده تحت تاثیر قرار داد در قرن شانزدهم بود
جان کالوین :اخلاق کار پروتستان(کار سخت منجر به ترقیn و سعادت عملی می شود)