مطالعه زندگانی پیشوایان (ع)
مقدمه
پیشوایان یا امامان اهل بیت ( ع ) را در فهرست رهبران سیاسی به شمار آورده اند . یعنی در شمار رهبرانی که سیاست را برای خویشتن حرفه و شغلی دانسته تا مطالب و مطامع شخصی و حزبی و قومی خود را در صورت تحقق بخشند . این تاریخ دانان رسالتی را که زندگانی پیشوایان ( ع ) بر آن استوار بوده است نادیده می گیرند . از این روی این سته از مورخان عادت کرده اند که فعالیت های اجتماعی و سیاسی و فکری پیشوایان را که با توانایی ، مسئولیت سنگین آن را خود انجام داده اند و مطالعه حالات متفاوت هر یک از حیث توانایی و علو همت و ضعف و قوت یا صفات دیگر که شخصیت هر پیشوایی منوط به آن است با دیگر رهبران سیاسی ملتها در یک تراز قرار داده و در یک سطح مطالعه کنند .
به طور مثال در مورد امام علی ( ع ) می گویند : فرازهای رهبری سیاسی یعنی دور اندیشی و بینش سیاسی و تجربه را فاقد بوده است . اما معاویه از نظر آنان از تجربه و زیرکی سیاسی و دور اندیشی سهمی وافر داشته است . اینان موضع امام حسن را نسبت به معاویه و صلح بین آنان را از نشانه های ناتوانی شخصیت او یا نداشتن تجربه را از مسائل مهم زندگانی او می دانند .
برخی از مطالعه زندگانی پیشوایان (ع) به عنصر تجربه تکیه می کنند اگر چه این نظر گاه در مطالعه و بررسی تاریخ خط امامت برای مطالعه زندگانی هریک از پیشوایان به صورت مستقل ضروری است و غالباً برنامه هر یک از حیث صحت و کوتاهی ممتاز است . اما زندگانی پیشوایان به این ترتیب طوری نمودار می گردد که گویی روش هر یک با آن دیگری متباین و متناقض بوده است .
زندگانی امام محمد جواد (ع)
زندگانی امام محمد جواد (ع) ادامه راه خط پدرش امام رضا (ع) بود . مامون به امام جواد علاقه داشت و کوشش می کرد و نقشه طرح می کرد که دل امام(ع) را بدست آوردو او را به دارالخلافه نزیک کند. مامون توطئه خود را برای از میان بردن جنبش و حرکت تشیع در چهار چوب خلافت عباسیان همچنان ادامه می داد . و هدف او را از این کار آن بود که بین امام و پایگاه های مردمی او فاصله ایجاد کند و امام را از مردم خویش دور سازد .
او می خواست بطریقی این نقشه را اجرا کند که مردم تحریک نشوند به خصوص که او(ع) با کمال عزت و تکریم در کاخهای مامون و ساختمانهای مجلل اوزندگانی می کرد . اما محافظان کاخ همه حرکات و سکنات امام (ع) را با دقت تمام زیر نظر داشتند .
بنابر همان نقشه قدیمی مامون در برابر همه مردم در جامعه دوستدار و مخلص امام ظاهر شد و « ام فضل » دختر خود را به عقد ازدواج او در آورد تا از تایید امام برخوردار باشد . لذا به او اصرار کرد که در همانجا زندگانی کند . اما امام (ع) اصرار ورزید که به مدینه بازگردد تا نقشه مامون را در کسب تایید امام برای پایداری خلافتی که غصب کرده بود ، نقش بر آب سازد زیرا وقتی امام (ع) خلافت او را تایید نمی کرد این شبهه در دل مردم ایجاد می شد که حکومت او مشروعیتی ندارد . و از طرف دیگر امام (ع) امامت خود را اثبات می کرد و جدا بودن طرح و برنامه خود را از طرح و برنامه حکومت روز آشکار می ساخت .
اما اگر امام (ع) می پذیرفت که با مامون و در دربار او زندگانی کند مساله به این طریق تلقی می شد که این دو خط مشی در یکدیگر ادغام شده است و این امر در نظر مردم چنین نتیجه می داد که هیچ تناقضی و اختلافی بین این دو از جهت معالم و مسائل فکری و عقیدتی خاص که ممیز نظریه امام بود وجود ندارد .
امام جواد (ع) خط پدر بزرگوار را ادامه داد و از لحاظ برنامه ریزی فکری و آگاهی عقیدتی فقیهان را از بغداد و شهرهای دیگر پیرامون خود در مدینه فراهم آورد تا با او مناظره کنند و از او بپرسند و از راهنمایی های اومستفیض گردند .
هنگامی که فصل حج فرا رسید فقیهان بغداد و شهرهای دیگرو دانشمندان بلاد که هشتاد تن بودند به حج رفتند و سپس به سوی مدینه روی آوردند تا ابا جعفر را دیدار کنند[1] .
امام جواد (ع) برای گستردن پایگاه های مردمی خویش به وظایف و مسئولیتهای خود در امر جهاد دست زد . این امر به گوش معتصم رسید و او را جبراً به بغداد فرا خواند تا به قتل برساند و زندگانی شریف آن امام (ع) را با خوراندن زهر به آن طریق به پایان رساند . ابن بابویه گوید : معتصم امام (ع) را مسموم گردانید[2] . زیرا امام (ع) برای حکومت خطری محسوب می شد و مواضع انحراف و موارد دوری حکومت را از اسلام برای مردم افشاء می کرد.
نه تنها برای دستگاه خلافت این خطر را داشت که منزلت و برتریهای فکری او را با توجه به کمی سن و سال او همه می دانستند بلکه امام فقها و قضات را برای مناظره و مبارزه علمی می طلبید و بسیار محرک بود و امور فکری و عقیدتی مردم را بر عهده داشت ( در یک مجلس سی هزار مساله از او پرسیدند و اوبه همه آنها پاسخ داد و در آن وقت نه سال داشت . )
مفید گوید : مامون امام جواد (ع) را دوست می داشت زیرا با وجود کمی سن ، شخصی فاضل بود و به درجه والا از علم رسیده بود و در ادب و حکمت و کمال عقل مقامی داشت که هیچیک از مشایخ زمان با او برابری نمی توانست کرد .
طبری در اعلام الوری گوید : او در زمان خود با وجود اندک بودن سن و سال به پایه ای از فضل و علم و حکمت و ادب رسیده بود که هیچیک از اهل فضل به آن پایه نرسیده بود .
سخن خویش را در باب روش روش و برنامه امام جواد (ع ) به همین اندازه مختصر به پایان می رسانیم زیرا نقش او همانند نقش پدرش امام رضا (ع) بود سخنها و پرسشهای بیشمار پیرامون وی گفته شده است و درباره پدیده مرجعیت و رهبری او در حالیکه بیش از هشت سال نداشت سخن بسیار است.
امام (ع) و خردسالی او
صغر سن امام (ع) از پدیده های اعجاز آمیز اوست که در حکام آن زمان اثری فوق العاده گذاشته بود . همه ماخذ تاریخی منتق القولند که وقتی پدر مکرم امام جواد (ع) در گذشت عمر امام هشت سال یا هفت سال و چهار ماه بود . در حقیقت هنگامیکه پس از پدر عهده دار امامت گردید در سن کودکی بود .
این معنی نخستین بار در زندگانی پیشوایان اهل بیت (ع) در شخص امام جواد (ع) مصداق پیدا کرد و برای حکام منحرف مایه حیرت و برای حقیقت امتداد خط امامت و مرجعیت امامان اهل بیت (ع) که امام جواد (ع) نماینده و جانشین آنان بود ، سندی حتمی و معجزه آسا به شمار می رفت .
اگر به حساب احتمالات تکیه زنیم می بینیم که تنها صغر سن امام (ع) کافی است که حقیقت امامت وی را بپذیریم و قبول کنیم که او (ع) ادامه دهنده خط امامت بوده است والا چگونه می توان دردست گرفتن رهبری شیعه را از طرف او در همه زمینه های نظری و عملی تفسیر کنیم ؟
شاید این معنی از ذهن بگذرد و بگویند بسا که برای شیعیان ، امامت و رهبری این جوانان از اهل بیت ، با وضوح کشف و معلوم نشده باشد و بسا که ادعای دیگر نیزبرای این فرضیه ضمیمه کنند همچنان که احمد امین گوید : امامان از چشمها پنهان می شدند و به دعوت پنهانی اکتفا می کردند تا محبت و گرایش مردم نسبت به آنان باقی بماند[3] .
ما این فرضیه را رد می کنیم و می گوییم : رهبری امام جواد (ع) رهبری آشکار و علنی دربرابر همه توده های مردم بود و هرگز رهبری امامان چنین نبود که پیرامونشان را پاسبان محافظ و نیروی ارتش و ابهت و جاه و جلال پادشاهان فرا گرفته باشد بطوریکه رهبر ، دعوت را از توده مردم که به آنان معتقد بودند و به رهبری آنان حرکت می کردند پنهان سازد بلکه رهبری امام (ع) رهبری سری از قبیل صوفیان و فاطمیان نبود که میانشان فاصله ایجاد کند و بین رهبری و پایگاه مردمی او جدایی افکند .
وقتی مامون امام (ع) را به بغداد یا مرکز خلافت آورد امام (ع) پای فشرد تا به مدینه بازگردد مامون با این درخواست موافت کرد و آن حضرت بیشتر عمر شریف را در مدینه گذرانید .
امام جواد (ع) در صحنه اجتماعی با نشاط و فعالیت حرکت می کرد و نزد همه مسلمانان شناخته شده بود . منجمله نزد شیعیان که به رهبری و امامت او (ع) ایمان داشتند .
این مساله که معتصم از فعالیتها و کوششهای او برآشفته و در رنج بود حقیقت داشت و از این روی وی را به بغداد خواست و هنگامیکه ابو جعفر (ع) وارد عراق گردید ، معتصم و جعفر پسر مامون پیوسته توطئه می چیدند و برای قتل آن بزرگوار حیله می اندیشیدند .
در روضه الواعظین آمده است که در بغداد با زهر به قتل رسید .
بر اساس این مسلمیات فرضیه ای که می گوید : رهبری امام جواد (ع) در برابر مسلمانان عموماً و در برابر شیعیان خصوصاً رهبری آشکار نبوده است باطل است . این سیخت خلاف طبیعت علاقه و همبستگی بین اهل بیت و پایگاه های مردمی آنست . به خصوص که مامون نور افکن ها را متوجه امامت و علم حضرت امام جواد (ع) کرد و او را در معرض آزمایش قرار داد تا در محظور قرار گیرد و مردم را از پیرامون او بپراکند . دانشمندان بزرگ را دعوت کرد و بین آنان و امام (ع) دربرابر عباسیان منعقد نمود .اما برتری علمی و فکری امام (ع) با کمی سن و سال آشکار گردید .
مامون از یحیی بن اکثم که در آن روزگار از بزرگان و متفکران بود خواست که برای پرسش از امام مساله ای را طرح کند تا امام را ناتوان سازد و از پاسخ گفتن به آن درماند . یحیی بن اکثم از امام پرسید : فدایت گردم آیا رخصت می دهی سوالی کنم ؟ ابو جعفر گفت : آنچه می خواهی بپرس .
یحیی گفت : درباره کسی که در احرام باشد و شکاری را بکشد چه نظر داری؟
امام (ع) فرمود : آیا وقتی صید را کشت در حل بود یا در حرم و آیا آن مجرم به این کار آگاه بود یا جاهل ؟ به عمد آن را کشت یا به سهو ؟ آزاد بود یا بنده ؟ صغیر بود یا کبیر ؟ آغاز کننده به قتل بود یا در مقام دفاع بود ؟ آن شکار آیا از پرندگان بود یا نه ؟ از شکارهای کوچک بود یا کوچک ؟ در آنچه کرد پا فشاری داشت یا پشیمان شده بود ؟ قتل در شب روی داد یا در روز ؟ آیا برای عمره محرم شده بود یا برای حج ؟
یحیی بن اکثم شگفت زده بر جای ماند و در چهره اش ناتوانی دیده می شد چندانکه اهل مجلس همه بدان پی بردند .
درین مورد فرضیه ها و اقوال دیگر وجود دارد و ما آنها را متوالیاً مورد بحث قرار می دهیم .
فرضیه نخست که می گوید : سطح علمی و فکری طایفه شیعه در آن هنگام در پایه ای بود که امکان داشت از این موضوع غفلت کنند یا به بیان دیگر سطح فکری و عقلی و روانی شیعه چندان بود که آنان را به این معنی کشانید که امامت کودکی را تصدیق کنند و به آن ایمان آوردند ... حال آنکه او حقاً امام نبود . این فرضیه قابل قبول نیست و واقعیات تاریخی آنرا تکذیب می کند . زیرا سطح علمی و فقهی این طایفه در حدی بود که از طرف همه مکاتب و حوزه های فکری رقیب ، مورد تحسین و بزرگداشت و تقدیر بودند .