هر ساله ٢٠ نوامبر روز جهانى کودک در برخى کشورهاى جهان جشن گرفته مىشود. هدف از برگزارى این روز بزرگداشت و توجه به بهزیستى و حقوق کودکان است. ریشه هاى برگزارى روز جهانى کودک به کنفرانس جهانى ژنو در باره سعادت کودکان برمى گردد. در تابستان سال ١٩٢٥ نخسیتن کنفرانس مربوط به رفاه و سعادت کودکان با حضور نمایندگان ٥٤ کشوردر ژنو برگزار شد. نماینده ایران در این کنفرانس میرزا یحیى دولت آبادی،نواندیش و اصلاحگر برجسته دوره مشروطه بود که بیش از هر کسى از حقوق کودک آگاهى داشت و پیش از این کتاب «غصب حق اطفال» را درباره حقوق کودک نوشته بود. این نشست «کنفرانس جهانى براى رفاه کودکان »World Conference for the wellbeing of Children نام گذارى شد و در پایان آن اعلامیه ژنو، حمایت از کودکانGeneva Declartion Protecting Children از تصویب کشورهاى حاضر در کنفرانس گذشت. در این اعلامیه به نیازهاى معنوى کودکان، رهایى کودکان از فقر، حمایت از کودکان کار، ارزیابى دوباره شیوههاى آموزشى کودکان و موضوعهاى دیگر مربوط به بهزیستى و رفاه کودکان در سرتاسر جهان توجه و تاکید شده بود. همچنین در این کنفرانس از کشورها درخواست شده بود که روزى ویژه براى توجه به کودکان و حقوق آنها از سوى کشورها تعیین شود.
در تابستان همین سال یعنى روز یک ژوئن کاردار چین در سانفرانسیسکو کودکان بىسرپرست چینى را به جشن اژدهاى روان فرا خواند. او مىخواست به این وسیله توجه مطبوعات را به وضع کودکان بى سرپرست جلب کند. کار او مورد توجه رسانهها قرار گرفت و یکى دیگر از زمینههاى شکلگیرى روز کودک در جهان شکل گرفت.
پس از جنگ جهانى دوم در سال ١٩٤٩ در نشست زنان دموکرات که در مسکو برگزار شده بود، روز یک ژوئن به نام روز کودک نام گذارى شد. از آن پس در برخى از کشورها به ویژه کشورهاى سوسیالیستى این روز به نام روز کودک جشن گرفته مىشود. اما در ١٤ دسامبر سال ١٩٥٤ مجمع عمومى سازمان ملل متحد در پى نشست خود اعلام کرد که کشورها روزى مناسب را به عنوان روز جهانى کودک را با هدف یگانگى و توجه به نیاز هاى کودکان و فهم کودکان از یکدیگر در سرتاسر جهان برگزار کنند. چنین روزى مورد توافق کشورها قرار نگرفت تا اینکه در ٢٠ نوامبر سال ١٩٥٩ اعلامیه حقوق کودک از سوى مجمع عمومى سازمان ملل تصویب شد. از این پس به پیشنهاد یونیسف، صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل و پیشنهاد برخى کشورها روز ٢٠ نوامبر به عنوان روز جهانى کودک پذیرفته شد. اما شاید روز جهانى کودک یکى از روزهایى باشد که بر سر برگزارى آن در جهان تفاهم به وجود نیامد. زیرا همچنان بسیارى از کشورها از جمله سى ایالت از ایالتهاى امریکا روز یک ژوئن را به عنوان روز جهانى کودک جشن مىگیرند. کشورهایى مانند چین و ویتنام و روسیه و کشورهاى سوسیالیستى سابق نیز روز یک ژوئن را جشن مىگیرند. در این میان برخى کشورها هستند که روز کودک خود را دارند. در هند،روز استقلال هند در ١٤ نوامبر روز کودک خوانده شده است. در ژاپن روز ٥ مى روز کودک نامیده شده است و به همین مناسبت کشور تعطیل مىشود که نشان از اهمیت این روز براى ژاپنى ها دارد. در ایران اکنون روز ١٦ مهر به عنوان روز کود ک یا همان روز جهانى کودک جشن گرفته مىشود. پیش از انقلاب روز ٤ آبان که روز تولد پسر ارشد محمدرضا شاه پهلوى که جانشین او نیز به شمار مىرفت، جشن گرفته مىشد.
مطالعات دانشگاهی
ادبیات کودک ایران در مقایسه با ادبیات کودک کشورهای دیگر حتی کشورهای در حال توسعه، از فقدان مطالعات دانشکاهی رنج می برد . هنوز از رشته مستقل ادبیات کودک خبری نیست و در اغلب دانشگاه های کشور جز چند واحد در حاشیه برخی از رشته ها چیزی به نام ادبیات کودک وجود ندارد و اگر از یک استثنا در دانشگاه شیراز بگذریم ، میتوانیم ادعا کنیم مطالعات دانشگاهی در حوزه ادبیات کودک وجود ندارد.
قضاوت درباره این وضعیت در ظاهر ساده به نظر می رسد، اما میتوان رد پایی از برخی گرایش ها دید که چندان ،با دانشگاهی شدن ادبیات کودک و به تبع آن مطالعات دانشگاهی میانهای ندارد و متقدند که ادبیات کودک امری غریزی است و باید از راه های دیگری در گسترش و تقویت ان کوشید و چه بسا دانشگاه ها به کیفیت ان نینجامد ، امّا از سوی دیگر اغلب با اشاره به تجربه های کشور های دیگر به اهمیت نقش دانشگاه و مطالعات دانشگاهی تاکیید می کنند. برای این افراد شاید نخستین پرسش این باشد که چرا در ایران مطالعات دانشگاهی در حوزه ادبیات کودک شکل نگرفتهاست وچه موانعی روی این پدیده قرار دارد .
شماره آینده پژوهشنامه ادبیات کودک ونوجوان اختصاص دادهایم.
دوستان گرامی و پژوهشگران و مؤلفان محترم میتوانند مقالههای خود را تا تاریخ پایان تابستان با موضوع پیشنهادی موضوعهای دیگر مرتبط، به پژوهشنامه ارسال کنند
ضرورت پژوهش در حوزه ادبیات کودکان چیست؟
ادبیات کودکان به عنوان یک نهاد، که ساختار و سازوکارهای خود را دارد، در تعامل با جامعه، آموزش و پرورش و دانشگاه همواره باید خود را در جهتی معنا دار که در آن هسته و هدف پیشرفت نیز منظور شده باشد، بازتولید کند. هدف از پژوهش در هر حوزه ای از علم و دانش نیز باز تولید آن نهاد علمی یا اجتماعی با هدف شناسایی سازوکارها و ساختارهای آن در جهت گسترش معنادار آن پدیده است. بنابراین هیچ نهادی نیست که بی نیاز از پژوهش باشد. نهاد بدون پژوهش مانند، ماندابهایی است که به مرور زمان به گنداب تبدیل میشوند. اما پژوهش در این عرصه روندهای گوناگونی دارد. .
شعر نو برای کودکان و نوجوانان
با ظهورنیما در عرصه ادبیات و ارایه روشی تازه برای سرایش شعر ، نه تنها درشعر، که درتمام هنرهای ایرانی به شکلی مستقیم و غیرمستقیم تغییر ایجاد شد. بدون شک یکی از دلایل این تاثیر پذیری از حرکت نیما، به خاطر سابقه و جایگاه شعر در میان ایرانیان بود. دراین میان استفاده از " قالب نیمایی" و درادامه قالب آزاد و سپید در شعر برای کودکان و نوجوانان نیز مورد توجه شاعران شعر کودک قرار گرفت .
اما توانایی کودکان و نوجوانان برای پذیرش این قالب که وزن عروضی رایج را نداشت و از زنگ قافیه نیز بی بهره می نمود تا چه اندازه بود. وزن و قافیه سنتی یکی از دلایلی است که باعث می شود نوجوانان و مخصوصاً کودکان بتوانند اشعار را به راحتی حفظ کنند ؛ و از طرفی نباید فراموش کرد که بعضی از اشعارمورد استفاده کودکان به واقع شعر یاترانه نیستند، بلکه بیشترترکیبی از چند واژه هستند که تنها داری وزن و موسیقی و قافیه اند! چندین سال است که استفاده از قالب نیمایی، آزاد و سپید در شعر کودک رایج شده است و شاعران متعددی آثار خود را با این قالب ها برای کودکان منتشر کرده اند.اینکه تا چه اندازه این قالب ها موفق بوده و استفاده از آن برای کودکان و نوجوانان مناسب است یا خیر مصطفی رحماندوست ، علی کاشفی خوانساری و جعفر ابراهیمی نصر در این مورد اظهار نظر می کنند .
رابطه بینا فرهنگی و ادبیات کودکان
ضرورت رابطه بینافرهنگی، از کجا سرچشمه میگیرد و چرا باید فرهنگهای مختلف با هم رابطه داشته باشند؟ رابطه بینافرهنگی، چه نسبتی با ادبیات و کتاب کودک دارد و شکلگیری چنین رابطهای، مستلزم عبور از چه موانعی است؟ در جهان امروز، اگر ادبیات کودک ما وارد چنین رابطهای نشود، چه آسیبی میبیند و این رابطه چه جهتی میتواند داشته باشد؟ اینها پرسشهایی است که در میزگردی با حضور رامین جهانبگلو (روشنفکر برجسته ایرانی و استاد فلسفه در دانشگاههای معتبر دنیا)، محسن سلیمانی (مترجم و مدرس ادبیات داستانی) و شهرام اقبالزاده (مترجم و منتقد)، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
پژوهشنامه: موضوع بحثمان همانجور که دوستان هم اطلاع دارند، روابط بینافرهنگی و ارتباطش با ادبیات، به ویژه ادبیات کودک و نوجوان است. برای شروع بحث، میتوانیم از خود این مفهوم و ضرورتهای شکلگیریاش شروع کنیم و یا اگر این قضیه سوابقی دارد، به آن هم اشارهای شود.
رامین جهانبگلو: من فکر میکنم این بحث، یک بحث خیلی قدیمی است. برای اینکه شما وقتی درباره رابطه بین فرهنگها صحبت میکنید، طبیعتاً به دورههای تاریخی قبلی هم برمیگردد و اینکه تمدنها چگونه با همدیگر این ارتباطها را داشتهاند و نتایج این ارتباطات چه بوده. مثلاً تأثیرهایی که بعضی تمدنها بر معماری جوامع و تمدن های دیگر گذاشتهاند، کاملاً آشکار است. البته آن چیزی که ما امروزه در قرن بیستویکم، درباره روابط بین فرهنگی مدنظر داریم، اساساً یک پدیده مدرن است. چرا پدیده مدرن است؟ چون من فکر میکنم که مسئله اصلی که ما را به اینجا رسانده در قرن بیستویکم، خصوصاً از وقتی در دهکده جهانی قرار گرفتیم و مسائل میان فرهنگی به مراتب مهمتر شده، در واقع، نوعی رابطه بین «سوژه» و «دیگری» است که اساساً با فاعلِ شناسنده مدرن به وجود میآید. چنین حالتی فقط در دنیای مدرن میتواند شکل بگیرد. از یک دورهای به بعد، مسئلهای که خصوصاً برای غرب مطرح میشود، این است که «آن دیگری» که در مقابل فاعل شناسنده غربی قرار میگیرد، کیست؟
طبیعتاً اعتلای این فکر در دوره روشنگری، به مراتب خودش را بیشتر نشان میدهد؛ یعنی اینکه ما باید برویم تمدنهای دیگر را بشناسیم و دربارهشان صحبت بکنیم که البته، جنبه منفیاش را مثلاً کسی مثل ادواد سعید، به عنوان شرقشناسی به ما معرفی میکند که در حقیقت، بیانگر تسلط غرب است بر شرق؛ بدون توجه درست به آن دیگری. من البته کاملاً با این ایده موافق نیستم. برای اینکه فکر میکنم این مبنای مردمشناسی که برویم و تمدنهای دیگر را هم کشف کنیم، شکل خاصی از عقلانیت است که جدا از آنچه مردم دوران باستان هم از سر کنجکاوی در پی آن بودند، یعنی شناخت جاها و آدمهای دیگر، فقط بر مبنای سلطه بر دیگری نبوده و نیست. البته، تسلط و استیلای سیاسی هم مدنظر غربیها بوده، ولی نتیجهاش فراتر از این و به هر حال کاملاً مثبت است؛ مخصوصاً از نظر فرهنگی. از جمله نتایجش این بوده که توانسته فرهنگ غرب و فرهنگ شرق را تا حد زیادی به هم نزدیک کند. عناصری از فرهنگ شرق را بیاورد و آن را در منظومه ذهنی و فکری غرب پیاده کند و همچنین منظومه ذهنی و فکری غرب را به شرق بشناساند.
میشود گفت توسعه این فکر که سوژه مدرن میخواهد دیگری را کشف کند و چگونگیِ این کشف، طبیعتاً با پیشرفت سامایهداری، با پیشرفت عقلانیت مدرن و با شکلگرفتن دولتهای مدرن و روابط بینالملل همراه بوده و ما را رسانده به این بحث میان فرهنگی که امروزه مطرح میکنیم که طبیعتاً تا حدی دنبالهرو تحولاتی است که جهان در قرن بیستم از سر گذرانده است. این موضوع که کشورها و فرهنگها چگونه میتوانند به هم نزدیک شوند و به وضعیتی جهان شمول برسند، در جهان امروز مفهوم اصلی «بشریت» است. امروزه وقتی شما درباره مسئله میان فرهنگی صحبت میکنید، طبیعتاً اولین نکتهای که به ذهن میرسد، این است که این فرهنگها هر کدامشان چگونه میتوانند جهان شمول باشند؟
پژوهشنامه: ضمن اینکه خودشان باشند.
جهانبگلو: بله، ضمن اینکه خودشان باشند،چگونه میتوانند جهان شمول شوند؟ به نظر من اصلاً در قرن بیستویکم، شما نمیتوانید در مورد روابط میان فرهنگی صحبت کنید؛ مگر اینکه این بحث کلیت با جهان شمول بودن مطرح شود. دلیلش خیلی روشن است. یا اینکه شما دارید در مورد فرهنگهای پیرامونی و حاشیهای صحبت میکنید که هیچ ارتباطی با همدیگر ندارند و فقط با یک نوعی گفتوگو در بین خودشان میخواهند این کار را انجام بدهند، با اینکه دارید در مورد فرهنگهایی صحبت میکنید که مجموعهای از ارزشهای اخلاقی یا سیاسی را قبول دارند؛ مثل حقوق بشر و همین هم موجب میشود که آنها بتوانند به آن اصول جهان شمول اعتقاد داشته و به همدیگر نزدیک باشند؛ مثلاً اصولی که در اقتصاد بینالملل یا در روابط بینالملل میبینیم و یا در مسائل فرهنگی. من فکر میکنم این همان عامل اصلی است که در دنیای امروز، میتواند بحث میان فرهنگی را پیش ببرد.
بحث میان فرهنگی، امروزه بحث مرکز و پیرامون را هم مطرح میکند. این سؤال مهمی است که آیا ما یک مرکز داریم که همان غرب مدرن است و یک پیرامون که شامل کشورهای حاشیهای و پیرامونی میشود و آنها فقط باید تابع این مرکز باشند و تمام دستاوردهایی را که این مرکز به قرن بیستویکم داده، بپذیرند یا اینکه در حقیقت، همه ما در دایره بزرگتری قرار داریم که تمام این فرهنگها، شعاعهای مختلف این دایره را تشکیل میدهند؟ فرض کنید وقتی در مورد فرهنگ قرن بیستویکم صحبت میکنیم، آیا فرهنگ ایرانی، چینی، هندی،آمریکایی و انگلیسی و... فرهنگهایی هستند که در این قرن فرهنگ قرن بیستویکم را میسازند؟ آیا وقتی داریم در مورد مسائل میان فرهنگی در قرن بیستویکم صحبت میکنیم، آیا مسئله ما فقط تمدن غرب است یا اینکه اساساً موضوع بحث میان فرهنگی، نتیجه دیالوگ و گفتوگویی است که میان فرهنگها و هویتهای قومی گوناگون، برای به وجود آوردن فرهنگ قرن بیستویکم صورت میگیرد؟
اقبالزاده: آقای جهانبگلو به پیشینه تاریخی بحث اشارهای کردند. به هر حال، روابط بینافرهنگی به گذشتههای خیلی دور برمیگردد، اما اگر بخواهیم از جهانی شدن و فرهنگ جهانی صحبت بکنیم، این پدیده مدرن است. ایشان به سوژه مدرن اشاره کردند و به دیدگاه ادوارد سعید. آیا سوژه مدرن و غرب سرمایهداری که مبنای جهانی شدن فراهم میکند، با تولید انبوه و به دنبال جهانی شدن است، چه برای فروش کالا و چه برای تأمین مواد اولیه و امروزه صدور سرمایه و تکنولوژی، آیا دیگری را میپذیرد یا صرفاً فرهنگهای دیگر را به عنوان یک اُبژه نگاه میکند؟ یعنی آیا همان رابطه یک سویه تسلط سوژه بر ابژه است که وقتی دیگری را بشناسم، بهتر میتوانم آن را تحت استیلای خودم در بیاورم یا رابطه دوسویه است؟
دستکم میشود گفت که در دوران سرمایهداری کلاسیک و استعمار کهن، این رابطه بیشتر یکسویه و اقتدارگرایانه است و از استیلای سوژه غرب بر ابژه شرق حکایت دارد. یعنی در یک سو «سوژه» اندیشمند و فاعل شناسنده قرار دارد که کار خلاقه انجام میدهد و هم اندیشه و هم کالا تولید میکند و در سوی دیگر تنها «ابژه» پذیرنده به عنوان بازار مصرف کالاهای مصرفی و اندیشهای، تولید شده غرب. شرق و غرب که میگویم، به مفهوم گسترده و جهانیاش هست. میتوانیم شمال و جنوب بگوییم یا هر چیز دیگری. به این معنا که کشورهای سرمایهداری را مرکز بگیریم و غیرسامایهداری و ما قبل سرمایهداری را پیرامون و دنیا را به این دو گروه تقسیم کنیم. به هر حال، این پدیده مدرنی است که همراه با رشد سرمایهداری، فرهنگ هم جنبه جهانی پیدا میکند. شما موقعی که کالا را میبرید، خواهناخواه فرهنگ را هم میبرید.