پیشگفتار:
( یا صاحب الزّمان ادرکنا )
سخن از «مهدى» (علیه السلام)، سخن از «هدایت» است.
سخن از «غیبت»، حدیث «جستجو» است.
سخن از «انتظار»، روایت «حرکت و پویایى» است.
سخن از «ظهور»، بحث از «اشتیاق رهایى» است.
«شوق رهایى»، «حرکت» مى آفریند، و نتیجه «جستجو»، حصول «هدایت» است.
«شیعه بودن» با جمود و سکون سازگار نیست. «شیعه» یعنى «پیرو» و لازمه «پیروى» جهت گیرى «رفتار و روش»، و شکل گیرى «سلوک و عمل» است.
«شیعه مهدى (علیه السلام)» بودن، با گمراهى و بى تفاوتى در برابر انحرافات نمى سازد.
و «انتظار ظهور» داشتن، با ماندن در تاریکى ها و تسلیم در برابر وضع موجود قابل جمع نیست.
در آستانه سالگرد میلاد پر شکوه امام زمان (علیه السلام)، با یاد امام راحل (قدّس سره) که با نور وجودش، راه انتظار را روشن تر ساخت و با یاد شهیدان که با نثار خونشان، نزدیکى طلوع خورشید را نوید دادند، و با امید گسترش روشناى سپیده دم انقلاب اسلامى به همه آفاق گیتى، حاصل تلاشى مختصر پیرامون «غیبت، انتظار، ظهور» را به شما منتظران حضرت مهدى (علیه السلام) تقدیم مى داریم.
آرزومندیم که در تقارن سالگرد میلاد دو مصلح بزرگِ تاریخِ بشریت، حضرت «مهدى» (عجل اللّه تعالى فرجه الشریف) و حضرت «عیسى مسیح» (سلام اللّه علیه) که یادآور حماسه پرشکوه ظهور متقارن آن دو بزرگوار مى باشد، و اقتداى شکوهمند و پرمعناى آن پیامبر اولوالعزم(علیه السلام)، به این آخرین ذخیره الهى و کامل ترین عبد صالحِ خدا در زمین را، فرا یاد منتظران سوخته جانش مى آورد این هدیه ناچیز، مقبول درگاه حضرت احدیّت واقع گردد.
اللهم ارزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه و صدق النیه
و عرفان الحرمه و اکرمنا بالهدى و الاستقامه
آمین رب العالمین.
. مسجد مقدس جمکران
واحد تحقیقات
پانزدهم شعبان 1417
پیشینه غیبت
غیبت دوازدهمین پیشواى مسلمین حضرت مهدى (علیه السلام)، امرى ناگهانى و غیر منتظره نبوده، بلکه عوامل متعدّدى به شناخت قبلى این پدیده توسط مسلمانان، کمک مى کرده است:
1 غیبت هاى دراز مدت و کوتاه مدت پیامبران پیشین سلام اللّه علیهم، و نهانى هاى متعدد شخص پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) که طى مباحث قبلى اجمالا ذکر گردید.
آشنایى مردم با تاریخ ادیان گذشته و کیفیت حصول چنین غیبتهایى در آن دورانها، پذیرش غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) را، براى آنان آسان مى ساخت.
2 انبوهى از روایات مستند و صحیح، در آگاه سازى مؤمنین نسبت به چگونگى زندگى و امامت نهمین فرزند از نسل امام حسین(علیه السلام) که به بیانهاى گوناگون از زبان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و سایر معصومین، حصول غیبتى طولانى براى او را مورد تأکید قرار مى دادند.
در این مورد تنها در کتاب «کمال الدین و تمام النعمه » بیش از (150) حدیث جمع آورى شده و طى چهارده باب، از باب (24) تا باب (38)، تحت عنوان هاى «ما اخبر به النبى (صلى الله علیه وآله وسلم) من وقوع الغیبه » و «ما أخبر به أمیر المؤمنین (علیه السلام)من وقوع الغیبه » و... «ما اخبر به العسکرى(علیه السلام)من وقوع الغیبه » بطور جداگانه، فرمایشات هریک از معصومین(علیهم السلام)پیرامون غیبت و لزوم آمادگى مردم ذکر گردیده است.
3 کیفیت زندگانى دو امام بزرگوار شیعه، امام هادى (علیه السلام) و امام حسن عسکرى(علیه السلام) را، مى توان مقدّمه اى عینى و عملى براى آماده سازى مردم، جهت غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) به شمار آورد. به عبارت دیگر، زندگى اجبارى آن دو امام مظلوم در محاصره نیروى دشمن و در شرایط دشوار شهر محل تبعید شان سامرّا ارتباط ایشان را با مردم و حتّى شیعیان و خواص اصحاب خود، آنچنان تقلیل داده بود که بطور طبیعى شکلى از نهان زیستى و غیبت را تداعى مى کرد.
(مرورى گذرا بر غیبت صغرى )
مقدمه غیبت کبرى:
غیبت صغرى را مى توان مقدمه اى دیگر براى غیبت کبراى امام زمان(علیه السلام) به شمار آورد. مردم اگرچه طى احادیث فراوان از طریق پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)و امامان گذشته(علیهم السلام) با اندیشه غیبت طولانى پیشواى شان آشنایى پیدا کرده و کیفیت ابتلاى دو امام پیشین به محاصره دشمن، آنان را عملا بانهانى پیشوا، مأنوس ساخته بود، اینک با غیبت صغرى باید آمادگى کامل براى نهان زیستى طولانى و غیر معلومِ امام و رهبر خویش پیدا مى کردند.
زمان غیبت صغرى:
به عقیده گروهى از محدّثین و تاریخ نگاران، دوران غیبت صغرى از زمان ولادت امام زمان (علیه السلام) در سال (255) هجرى قمرى، شروع شده و با استمرار تا سال (329)، مدت هفتاد و چهار سال به طول انجامید. لکن به استناد شواهد متعددى در روایات و اخبار این باب، مى توان مطمئن شد که مراد از غیبت صغرى همان مدت شصت و نه سال بین آغاز امامت آن بزرگوار به دنبال شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام)، در سال (260) هجرى قمرى، تا آغاز غیبت کبرى در سال (329) مى باشد که قول مشهور است.( [1] )
نحوه ارتباط با مردم:
در طى مدت غیبت صغرى، چهار تن از بزرگان علم و تقوى بنام هاى عثمان بن سعید عمروى (رحمه اللّه علیه)، و محمد بن عثمان بن سعید عمروى (رحمه اللّه علیه)، و حسین بن روح نوبختى (رحمه اللّه علیه)، و على بن محمد سیمرى (رحمه اللّه علیه)، تحت عنوان «نوّاب اربعه» وساطت بین امام (علیه السلام)و مردم را به عهده داشتند.
هرکدام از این بزرگواران با فرمان خاصِّ امام زمان(علیه السلام) به چنین مقامى منصوب مى شدند. مثلا پس از فوت عثمان بن سعید عمروى (رحمه اللّه علیه)، که قبل از امام زمان(علیه السلام)نیابت از طرف امام على النقى(علیه السلام)و امام حسن عسکرى(علیه السلام) را نیز عهده دار بود نامه اى به خط امام زمان(علیه السلام) خطاب به فرزندش محمد رسید که در بخشى از آن آمده بود.
«ما همه از خداییم و بسوى او باز مى گردیم تسلیم فرمان او و راضى به قضاى او هستیم. پدرت سعادتمندانه زیست، و پسندیده وفات کرد، رحمت خدا براو باد و خدا او را با اولیاء و موالیانش محشور فرماید که همواره در اجراى فرمانشان کوشا بود.» و در بخشى دیگر فرموده بود:
«خدا به تو اجر جزیل دهد ... از کمال سعادت پدرت این بودکه خدا فرزندى چون تو را روزى او کرد که بعد از او جانشینش باشد و به امر خدا در مسئولیتى که داشت قائم مقام او گردد و موجبات رحمت او را فراهم آرد.»( [2] )
قابل ذکر است که امام زمان(علیه السلام) در این دوران سفراء و مأمورینى خاص نیز داشتند که در پاره اى مسئولیت هاى ویژه همچون جمع خمس و زکات از طرف آن حضرت مأموریت مى یافتند.
صاحب «اعلام الورى» در این باره گوید: «در غیبت صغرى «سفیرانى» موجود بودند و «نوّاب و ابوابى» مشهور وجود داشتند که شیعیان در باره آنان هیچ اختلافى نداشتند. بعضى از آنان عبارتند از: ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، محمد بن على بن بلال، ابوعمرو عثمان بن سعید روغن فروش، فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان رحمه اللّه علیهما، عمر اهوازى، احمد بن اسحاق، ابومحمد و جنائى، ابراهیم بن مهزیار، محمد بن ابراهیم و جماعتى دیگر که بعداً در صورت نیاز ذکر خواهند شد.»( [3] )
(پایان غیبت صغرى)
ابو محمد حسن بن محمد کاتب گوید: در سال 329، در مدینه بودم. چند روز قبل از وفات ابوالحسن على بن محمد سیمرى در خانه اش حاضر شدم، او نامه اى به خط مولا صاحب الزمان (علیه السلام) را به مردم حاضر در جلسه نشان داد که چنین نوشته بود:
«بنام خداوند بخشنده مهربان; اى على بن محمد سیمرى! خداوند اجر برادرانت را در باره تو زیاد گرداند، تو تا شش روز دیگر وفات خواهى کرد. پس امور خود را جمع کن و کسى را براى جانشینى خود تعیین و معرفى نکن. زیرا غیبت نهایى واقع شده و دیگر ظهورى نیست مگر بعد از اذن خداى تعالى و آن ظهور، پس از گذشت مدتى طولانى وسخت شدن دلها و پر شدن زمین از ظلم و جور اتفاق خواهد افتاد. و از بین شیعیان من کسانى خواهند آمد که ادعاى مشاهده مرا دارند، آگاه باشید هرکس قبل از خروج سفیانى و بر آمدن صیحه آسمانى چنین ادعایى داشته باشد دروغگوىِ افترا زننده است و لاحول و لا قوه الا بالله العلى العظیم.»
ابومحمد گوید: متن توقیع را نوشتیم و بیرون آمدیم. روز ششم بسویش برگشتیم در حالى که داشت جان مى داد و آخرین کلامش این بود: «همه امور بدست خداست.»( [4] )
(چگونگى غیبت)
در باب غیبت حضرت مهدى (علیه السلام) روایاتى هست که با دقت در آنها مى توان کیفیّت غیبت را دریافت و از این طریق به حلّ بسیارى از سؤالات و اشکالاتى که به نحوه غیبت بر مى گردد نائل گردید:
الف) مستور بودن:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «در صاحب این امر سنّتهایى از پیامبران(علیهم السلام)است: سنّتى از موسى بن عمران، سنّتى از عیسى، سنّتى از یوسف، سنّتى از محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) :
امّا سنّتى که از موسى(علیه السلام) دارد، آنست که خائف و منتظر فرصت نشسته است.
امّا سنّتى که از عیسى (علیه السلام) دارد آنست که در باره اش بگویند آنچه را که در باره عیسى(علیه السلام) مى گفتند.
امّا سنّتى که از یوسف(علیه السلام) دارد، مستور بودن است. خداوند بین او و مردم حجابى قرار مى دهد، بطورى که او را مى بینند ولى نمى شناسند.
و امّا سنّتى که از محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) دارد، آنست که هدایت شده به هدایت او و سیر کننده به سیرت اوست.»( [5] )
با توجّه به این روایت و نظایر آن، زندگى حضرت مهدى (علیه السلام) در دوران غیبت، به شکل طبیعى صورت مى گیرد و حتّى مردم عادى نیز به دیدار او توفیق مى یابند، امّا از شناخت او ناتوان اند.
با این تفسیر، غیبت آن بزرگوار، فقط به عنوان «حجاب معرفت» و «مانع شناخت» مطرح مى شود که آن هم بر دیده و دل مردم کشیده شده است نه بر وجود شریف او. و بدین ترتیب مى توان گفت که هرگاه آن حجاب و مانع از چشم و سریره مردم برداشته شود (یَرَونه و یعرفونه) او را خواهند دید و خواهند شناخت.
ب) حضور مستور و مستمر:
در فرازهایى از «دعاى ندبه» مى خوانیم:
«بنفسى انت من مغیّب لم یخل منّا بنفسى انت من نازح ما نزح عنّا»( [6] )
به جانم سوگند که تو آن نهان شده اى که بیرون از جمع ما نیستى.
به جانم سوگند که تو آن دور شده اى که از ما دورى ندارى.
تعبیر زیباى «نهان شده اى که همیشه باماست» و «دور شده اى که به ما نزدیک است»، نوید بخش «حضور مستمر» امام زمان(علیه السلام) در جمع شیعیان و محبّین است.
در این کلام یا تضادّى نیست از آن رو که مى تواند «همیشه با ما باشد» ولى چون شناخته نمى شود «نهان شده و مستور» به شمار آید.
و یا اگر ظاهراً تضادّى باشد، قابل حلّ است از آن جهت که «دور شده» از عموم مردم به حساب مى آید، لکن به خاصّان و موالیان خود «نزدیک» است.
ج) نهانى از دیدگان نه از دلها:
راوى گوید از امام کاظم (علیه السلام) در باره آیه قرآن «و اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه »( [7] ) پرسیدم. فرمود:
«نعمت ظاهر و آشکار، امام ظاهر است و نعمت باطن و پنهان، امام غائب.»
پرسیدم: آیا از امامان ما کسى غائب مى شود؟
فرمود: «نعم، یغیب عن ابصار الناس شخصه، و لا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره».
«آرى! چهره اش از دیدگان مردم پنهان مى شود، لکن یادش از دلهاى مؤمنان غایب نمى شود.»( [8] )
مردم اگرچه از دیدن چهره پرفروغ امام خویش در دوران غیبت محروم مى مانند، لکن مى توانند یاد او را همیشه در دل داشته باشند.
توجه به اختلاف دو تعبیر «ابصار الناس» و «قلوب المؤمنین» در کلام حضرت، نشان دهنده امتیاز مؤمنین و اختلاف تلقّى آنان از غیبت، نسبت به سایر مردم است.
آنچه براى مردم عادى مهم است; دیدن با «چشم سر» است، اگر نبینند باور نمى کنند، دلشان از امامى که نمى بینند، متأثّر نمى شود، و چون «دل» متأثر نشد، عملشان رنگ تبعیّت از امام نمى گیرد.
اما براى مؤمنین، آنچه اهمیت دارد، دیدن با «چشم دل» است، و چون با چشم دل، امام معصوم خویش را مى بینند، ایمان مى آورند رفتار و گفتارشان رنگ ولایت مى گیرد، اگرچه او را با «چشم سر» نتوانند ببینند.
د) آگاهى موالیان حقیقى به مکان غیبت:
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «للقائم غیبتان احدیهما طویله و الأخرى قصیره فالأولى یعلم بمکانه فیها خاصه من شیعته، و الأخرى لایعلم بمکانه فیها اِلاّ خاصّه موالیه فى دینه».( [9] )
«براى حضرت قائم (علیه السلام) دو غیبت است: یکى کوتاه و دیگرى طولانى.
در غیبت اول، جز شیعیان مخصوص، کسى از جاى آن حضرت باخبر نیست.
و در غیبت دوم، جز دوستان مخصوص و موالیان حقیقى در دین، کسى به مکان او آگاه نیست.»
با این تفسیر نیز غیبت، حجابى است که بر دیدگان نامحرمانِ حریم ولایت حقیقى کشیده اند اگر شیعه، شیعه واقعى و دوست صدیق و صادق مولایش باشد و اگر ولایت ناب را دارا باشد، به مکان اقامت امام(علیه السلام) در غیبت آگاه مى باشد و با چنین آگاهى، توفیق حضور مى یابد.
ه ) کناره گزینى و دورى از مساکن ظالمین:
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «لابدّ لصاحب هذا الامر من غیبه و لابدّ له فى غیبته من عزله و نعم المنزل طیبه ٌ و ما بثلاثین من وحشه ».( [10] )
«صاحب این امر ناگزیر از غیبت است و به ناچار در زمان غیبتش گوشه گیرى و کناره گزینى اختیار کند. و چه خوب منزلى است مدینه و در آن سى نفر( [11] ) هیچ هراس و وحشتى نیست.»
مولایمان حضرت مهدى (علیه السلام) ناچار از غیبت است امّا چرا؟ جوابش به نحوى در جمله بعدى روشن مى شود.
اینکه براى چنین غیبتى ناگزیر از کناره گیرى و دورى از مردم است هم کیفیت غیبت و هم چرایى غیبت را نشان مى دهد. در حقیقت چون جبّاران دستمگران او را نمى خواهند مجبور است دور از مردم زندگى کند و بالاتر از این، چون اگر او را بیابند به قتل او کمر مى بندند و مانع از تحقق وعده هاى الهى به دست او مى شوند، ناگزیر است در مکانى دور از ظالمین سکنى گزیند، چنانکه خود فرمود:
«بمکاننا النائى عن مساکن الظالمین... ما اگرچه در اقامتگاه خویش که دور از مساکن ظالمین است به سر مى بریم...».
و) گمنامى:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اَما واللّه لیغیبنَّ عنکم صاحب هذاالأمر ولیخملنَّ هذا حتّى یقال: مات، هلک، فى أى واد سلک؟».( [12] )
«آگاه باشید، به خدا سوگند که صاحب این امر از شما غائب گردد و همانا گمنام مانَد تا آنجا که گویند: او مُرد، هلاک شد، در کدام درّه گم شد؟»
ز) راه رفتن در بازارها و پا گذاردن بر فرشهاى مردم:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «برادران یوسف(علیه السلام) همگى نوادگان و فرزندان پیامبران بودند، با این همه اگرچه با یوسف تجارت کردند و خرید و فروش نمودند و مورد خطاب قرارش دادند، امّا در عین برادرى او را نشاختند تا آن زمان که خودش گفت: من یوسف هستم و این برادر من است. پس این امت نفرین شده چگونه انکار مى کند که خداى عزّوجلّ با حجّت خویش امام دوازدهم در یک زمانى همان کند که با یوسف کرد، چنانکه تا مدّتى او را ببینند ولى نشاسند ... فما تنکر هذه الامّه أن یفعل اللّه جلّ و عزّ بحجته کما فعل بیوسف، أن یمشى فى اسواقهم و یَطَأ بُسُطَهم حتّى یأذن اللّه فى ذلک له... .
و چگونه این امت، انکار مى کند که خداوند عزّوجلّ با حجّت خویش همان کند که با یوسف کرد که امام آنان در بازارهاى شان راه برود و بر فرشهاى شان قدم بگذارد، امّا او را نشناسند تا آن زمانى که خداوند به ظهور او اجازه فرماید.»( [13] )
ح) آگاهى به حال مردم:
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در منبر کوفه خطبه خواند و راجع به حجّت هاى الهى سخن گفت که یا آشکارند و مورد اطاعت قرار نمى گیرند، یا پنهان هستند و مورد انتظارند، سپس فرمود: «إنْ غابَ عن الناس شخصهم فى حال هدنتهم فلم یَغِبْ عنهم قدیم مبثوث علمهم و آدابهم فى قلوب المؤمنین مثبته ، فهم بها عاملون».( [14] )
«اگر در حال آرامش مردم، پیکر و شخص آن حجت ها از دیدگان مردم پنهان گردد، هرگز علم و آگاهى منتشر آنان، از حال مردم منقطع نگردد، بلکه آداب آنان در دلهاى مردم ثابت است و مردم به آنها عمل مى کنند.»
و این همانست که حضرت مهدى (علیه السلام)فرمود: «لا یعزب عنا شىءٌ من اخبارکم... هیچ خبرى از شما بر ما پوشیده نمى ماند.»( [15] )
(چرائى غیبت)
پرسش پیرامون علت غیبت، نه تنها پس از وقوع غیبت حضرت مهدى(علیه السلام)بلکه حتّى قبل از پیدایش ظاهرى آن حضرت، در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)و امامان پس از او مطرح مى شده، بگونه اى که در فرمایشات آن بزرگواران نیز، به پاسخگویى آن پرداخته شده است.
آنچه قبل از بررسى گذراى این مبحث، لازم به تذکّر است، اشاره به ناتوانى بشر در شناخت اسرار پیچیده هستى، در همه زمینه هاست.