تحقیق مقاله بحران اشتغال در افغانستان

تعداد صفحات: 62 فرمت فایل: word کد فایل: 5580
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: علوم اجتماعی و جامعه شناسی
قیمت قدیم:۳۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۲۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله بحران اشتغال در افغانستان

    بودا در افغانستان تخریب نشد، از شرم فرو ریخت.

     

    چنانچه این مقاله را به طور کامل بخوانید حدود یک ساعت از وقت شما را خواهد گرفت. در همین یک ساعت، حداقل 12 نفر دیگر در افغانستان از جنگ و گرسنگی می میرند و 60 نفر دیگر از افغانستان آواره کشور های دیگر می شوند. این مقاله در توضیح علت این مرگ و آوارگی است. اگر این موضوع تلخ خیلی به زندگی شیرین شما مربوط نیست، از خواندن آن منصرف شوید. 

     

    جایگاه افغانستان در ذهنیت مردم کره زمین

    در سال 2000 در جشنواره پوسان در کشور کره جنوبی حضور داشتم و در پاسخ این سؤال که فیلم بعدی تو درباره چیست، می گفتم: درباره افغانستان. و بلافاصله مورد این پرسش واقع می شدم که "افغانستان چیست؟"

    چرا این چنین است؟ چرا تا این اندازه می تواند کشوری در جهان مهجور باشد که مردم یک کشور آسیایی مثل کره جنوبی حتی نام افغانستان را به عنوان یک کشور دیگر آسیایی نشنیده باشند؟ دلیل آن واضح است. افغانستان در جهان امروزه نقش مثبتی ندارد. نه به عنوان یک کشور اقتصادی که از طریق یکی از کالاهای آن به یاد آورده شود و نه به عنوان یک کشور صاحب علم که جهان را از دانش خود بهره‏مند کرده باشد و نه به عنوان یک کشور صاحب هنر که اسباب افتخاری شده باشد.

    در امریکا، اروپا و خاورمیانه البته وضع فرق می کند و افغانستان به عنوان یک کشور خاص شناخته می شود. اما این خاص بودن نیز معنی مثبتی ندارد. آن ها که نام افغانستان را  می شناسند آن را بلافاصله با یکی از این کلمات به صورت تداعی معانی به یاد می آورند. قاچاق مواد مخدر، بنیادگرایی اسلامی طالبان، جنگ با روسیه، جنگ داخلی طولانی.

    در این تصویر ذهنی نه نشانی از صلح و ثبات است، نه نشانی از آبادانی، پس نه هیچ توریستی را رؤیای سفر می آورد و نه هیچ بازرگانی را طمع سود.

    پس چرا نباید فراموش شود؟ تا آن جا که می توان در کتاب های لغت در مقابل کشور افغانستان نوشت : افغانستان کشوری تولید کننده مواد مخدر، با ملتی خشن و جنگجو و بنیادگرا، که زنان خود را زیر چادرهایی بدون منفذ پوشانده اند. به همه این ها اضافه کنید " تخریب بزرگترین مجسمه بودای جهان" را در بامیان افغانستان، که اخیراً تأثر همه کره زمین را برانگیخت و تمام اهل فرهنگ و هنر را به دفاع از مجسمه بودای تخریب شده واداشت. اما چرا کسی بجز نماینده امور انسانی دبیرکل سازمان ملل از مرگ قریب الوقوع یک میلیون انسان در افغانستان به دلیل فقر مفرط ناشی از خشکسالی اظهار تأسف نکرد؟ چرا هیچ‏کس از دلایل این مرگ ومیر سخن نمی‏گوید؟ چرا فریاد بلند همگان برای تخریب "مجسمه بودا" ست، اما کوچکترین صدایی برای جلوگیری از مرگ انسان های گرسنه افغان بر نمی آید؟ آیا در جهان معاصر مجسمه ها از انسان ها عزیزترند؟

    نگارنده به عنوان کسی که به درون افغانستان سفر کرده است و تصاویر واقعی تر و  زنده تری از این کشور و مردمش را به چشم دیده و همین طور به عنوان کسی که دو فیلم سینمایی را در فاصله سیزده سال درباره افغانستان ساخته است (اولی "بایسیکل ران" در سال 1366 و دومی " سفر قندهار " در سال 1379) و نیز به عنوان کسی که برای تحقیق دو فیلمی که ساخته، حدود ده هزار صفحه کتاب و اسناد گوناگون را مطالعه کرده است، تصویر متفاوتی از افغانستان با آنچه در ذهنیت مردم دنیاست سراغ دارد. تصویری پیچیده تر، متفاوت تر، غم انگیزتر و ای بسا مظلوم تر. تصویری که نیازمند توجه است تا فراموشی یا سرکوب. اما کجاست سعدیِ " بنی آدم اعضای یکدیگرند ؟! " تا بیهودگی نصب شعرش را بر سردر سازمان ملل ببیند.

     

    جایگاه افغانستان در ذهنیت مردم ایران

    تصور مردم ایران مبتنی است بر همان تصویری که مردم اروپا و امریکا و خاورمیانه از افغانستان دارند، البته از کمی نزدیکتر. کارگران ایرانی، مردم جنوب شهر تهران و اهالی شهرستان های کارگری ایران، افغان ها را دوست ندارند و آنها را رقبای کارگری خود می دانند و از طریق فشار به وزارت کار ایران خواستار بازگشت مهاجران افغان به داخل خاک افغانستان هستند. طبقه متوسط ایرانی معمولاً افغان ها را آدم های امینی می دانند که می توان، حداقل یکی از آنها را به عنوان آبدارچی یا خدمتکار درون دفتر کار خود گماشت. بسازبفروش ها، افغان ها را کارگران ساختمانی خوبی که بهتر از معادل ایرانی خود کار می کنند. و احیاناً مزد کمتری هم می‏گیرند، می دانند. مسئولین مبارزه با قاچاق مواد مخدر می دانند و راه حلی جز سرکوب قاچاقچیان و بیرون کردن همه افغان ها، برای فیصله دادن همیشگی به این مشکل پیشنهاد نمی کنند. پزشکان ایرانی آنها را علت شیوع برخی از بیماری هایی که پیش از این در ایران سابقه نداشت، از جمله سرماخوردگی افغانی می دانند و چون به جلوگیری از مهاجرت نمی توانند دل ببندند، راه حل را انجام واکسیناسیون از داخل افغانستان می دانند که در این زمینه موفق شدند برای جلوگیری از شیوع فلج اطفال، هزینه واکسیناسیون را برای ملت افغانستان نیز بپردازند.

     

    موضع جامعه جهانی در قبال افغانستان

    همیشه باید دید تیتر خبری ای که با نام هر کشوری قرینه است، چیست؟ تصویری که با اخبار در مورد هر کشوری به دنیا داده می شود ترکیبی است از واقعیات آن کشور و تصویری تخیلی تدوینی که قرار است مردم دنیا از جایی داشته باشند.  اگر قرار باشد کشورهایی از جهان به یک جایی طمع کنند، لازم است از قبل زمینه های خبری اش را بسازند. آنچه من دریافته ام این است که متأسفانه در افغانستان امروز چیز چندانی به جز خشخاش برای طمع کردن وجود ندارد. پس افغانستان در اخبار همیشگی دنیا سهم کمی دارد و قرار نیست مشکلی از آن به این زودی ها حل شود. افغانستان اگر مثل کویت صاحب نفت و مازاد درآمد نفتی بود، می شد سه روزه آن را توسط امریکا از عراق پس گرفت و هزینه حضور ارتش امریکا را هم از مازاد درآمد نفتی کویت برداشت. همچنان که تا دیروز که شوروی وجود داشت، افغان می توانست به عنوان جنگنده علیه بلوک شرق و با عنوان شاهد ظلم کمونیست ها در رسانه های غربی مورد توجه قرار گیرد اما پس از عقب نشینی شوروی از افغانستان و فروپاشی آن، چرا امریکا که مدعی حقوق بشر است، نه برای ریشه کن کردن فقر این همه انسان که در خطر مرگ از گرسنگی هستند، و نه برای ده میلیون زنی که از تحصیل و فعالیت اجتماعی محرومند، گامی جدی پیش نمی نهند؟

    برای آنکه افغانستان چیزی برای طمع کردن و بهره بردن دنیای امروزی ندارد. افغانستان دختر زیبایی نیست که دل هزاران نفر عاشق را بلرزاند، متأسفانه افغانستان امروز بسان پیرزنی است که هرکه طمع نزدیک شدن به او را داشته باشد با محتضری روبرو خواهد شد و هزینه این محتضر را کسی که آن را روی دست خود یافته است می پردازد و می دانیم که روزگار ما روزگار سعدیِ " بنی آدم اعضای یکدیگرند " نیست.

     

    فاجعه افغانستان به روایت آمار

    در افغانستانِ دو دهه اخیر هیچ آمار علمی ای گرفته نشده و همه آمارها نسبی و تقریبی است. طبق این آمارها، جمعیت افغانستان بیست میلیون نفر (1992). در طی بیست سال گذشته از بدو اشغال شوروی تا امروز، حدود 5/2 میلیون نفر کشته شده یا مرده اند. دلایل این مرگ و میر و کشتار یا حملات نظامی بوده است، یا تلف شدن از گرسنگی و آوارگی یا کمبود تجهیزات پزشکی. به عبارتی دیگر هر سال صد و بیست و پنج هزار نفر و یا روزی حدود سیصد و چهل نفر و یا هر ساعت حداقل دوازده نفر. یعنی در بیست سال گذشته در افغانستان در هر پنج دقیقه یک نفر از این فاجعه مرده یا کشته شده است. در جهانی که وقتی تنها چندین نفر در زیردریایی شوروی در حال مرگ بودند، ماهواره ها اخبار لحظه به لحظه آن را منتشر می کردند، در جهانی که اخبار تخریب مجسمه بودا را لحظه به لحظه شنیدیم، هیچ کس از مرگ ملت افغان در هر پنج دقیقه یک نفر، در طول بیست سال گذشته سخن نگفت.

    در مورد آوارگی افغان ها، رقم فاجعه از این هم فراتر رفته است. طبق آماری دقیق تر، آوارگان افغان "خارج از افغانستان" به ویژه در ایران و پاکستان به شش میلیون و سیصد هزار نفر رسید. چنان چه این رقم نیز بر سال و روز و ساعت و دقیقه تقسیم شود، طی بیست سال گذشته در هر یک دقیقه، یک نفر از کشور افغانستان آواره شده است. که البته این آمار شامل کسانی که هر روز در اثر حمله ها و جنگ های داخلی از شمال به جنوب یا از جنوب به شمال افغانستان می گریزند، نمی شود.

    به یاد نمی آورم که در دو سه دهه اخیر ده درصد ملتی کشته شده باشند و سی درصد ملتی از کشورشان گریخته باشند و باز هم جهان این اندازه با آن بی تفاوت برخورد کرده باشد. رقم کشته شدگان و آوارگان ملت افغانستان بر اثر جنگ های مستمر داخلی و خارجی معادل کل جمعیت کشور فلسطین است، اما سهم هم دردی با این مردم حتی توسط ما ایرانیان به ده درصد از هم دردی با مردم فلسطین یا بوسنی هم نمی رسد. با آنکه مرز و زبان مشترکی با افغان ها داریم.

    وقتی برای سفر به داخل افغانستان از مرز می گذشتم در گمرک دوغارون تابلویی را دیدم که وارد شدگان را از دست زدن به اشیایی با اَشکال عجیب و غریب که" مین " نام داشت، بر حذر می داشت. زیر تابلو نوشته شده بود : " در هر 24 ساعت 7 نفر در افغانستان روی " مین" می روند، مراقب باشید شما امروز و فردا یکی از آن 7 نفر نباشید ". وقتی به داخل افغانستان رفتم در داخل یکی از کمپ های صلیب سرخ با آماری جدی‏تر از این برخوردم و معلوم شد که گروه کانادایی که برای خنثی کردن " مین " به سرزمین افغانستان آمده بودند، به دلیل وسعت فاجعه، اعلام ناامیدی کرده و بازگشته است. طبق همین آمار تا پنجاه سال آینده هر روز مردم افغانستان بایستی گروه گروه روی " مین " بروند تا شاید زمین های افغانستان آماده کشاورزی و زندگی شود. به دلیل این که هر گروه و دسته ای علیه گروه و دسته دیگر مین کار گذاشته اند، و همه این مین ها فاقد هر نوع نقشه‏ای برای جمع آوری بعدی بوده اند. فرم کارگذاری مین ها به صورت رفتار ارتش ها که در جنگ  مین گذاری می کنند و در صلح آن را جمع می کنند نبوده است، بلکه مین ها برحسب ضرورت لحظه جنگی کار گذاشته شده اند و این مثابه آن است که ملتی در هرکجا علیه خودش مین کار گذاشته باشد و علاوه بر آن هنگامی که بارندگی شدید می شود، آب های سطحی زمین، مین ها را جا به جا می کند و کوره راه هایی که تا ساعاتی قبل از بارندگی امن بود را، دوباره ناامن می سازد.

    این آمار میزان ناامنی برای زیستن در افغانستان را نشان می دهد و همین امر باعث تداوم مهاجرت است. چرا که هر افغان تصویری که از موقعیت خود دارد ناامنی و خطر است. خطر مردن از جنگ و گرسنگی و مریضی. پس چرا افغان  مهاجرت نکند ؟ ملتی که سی درصدش مهاجرت می کنند، یعنی از آینده خود به عنوان یک ملت ناامید شده است. بقیه آن هفتاد درصد نیز که مهاجرت نکرده اند به این دلیل است که ده درصدشان کشته شده یا مرده اند و شصت درصد دیگرشان، امکان خروج از مرز را نداشته اند. یا خارج شدند و توسط کشورهای همسایه بازگردانده شده اند.

    همین تصویر ناامن برای خارجیان نیز باعث عدم حضور در کشور افغانستان شده است. تاجری که به دنبال منفعت و سود است هیچ گاه به چنین منطقه ناامنی پا نمی‏گذارد مگر آنکه تاجر مواد مخدر باشد و کارشناسان سیاسی دنیا ترجیح می دهند از کشور خودشان سوار هواپیما شوند و راهی کشوری در اروپا شوند و همین مسئله تحلیل وضعیت افغانستان را برای خروج از بحران دشوار کرده است. در حال حاضر نیز به دلیل تحریم سازمان ملل و نیز به دلیل ناامنی، غیر از سه کشور (رسمی) ویکی دو کشور (غیر رسمی) کارشناسی در افغانستان وجود ندارد. هرچه هست گمانه‏زنی های سیاسی از راه دور است و خود این امر باعث گنگ ماندن هرچه بیشتر اوضاع بحرانی کشوری است با این ابعاد فاجعه و تا آن اندازه بی خبری جهان معاصر. من به چشم خودم در حاشیه شهر هرات حدود000‚20 نفر زن و مرد و کودک را در حال مرگ از گرسنگی دیدم، چنان چه حتی دیگر نای راه رفتن را نداشتند و همگی در انتظار مرگ، روی زمین ها ریخته بودند. علت این مرگ و میر خشکسالی اخیر افغانستان بود.  در همان روز خانم ژاپنی مشاور امور انسانی دبیرکل سازمان ملل هم از این 000‚20  نفر دیدن کرد و قول داد که جهان برای آن ها کاری خواهد کرد، اما سه ماه بعد از اخبار رادیو ایران شنیدم که همان خانم ژاپنی مشاور امور انسانی دبیرکل سازمان ملل، آمار کسانی را که از گرسنگی در سراسر افغانستان در حال مرگ هستند را یک میلیون نفر اعلام کرد. من اصلاً به این نتیجه رسیدم که مجسمه بودا را کسی تخریب نکرد. مجسمه بودا از شرم فرو ریخت. از شرم بی توجهی جهانیان به مردم مظلوم افغانستان، خودش از اینکه دید عظمت او به هیچ کاری نمی آید از هم پاشید.

    در شهر دوشنبه تاجیکستان تصویری را دیدم از آوارگی حدود 000‚100 نفر از مردم افغان که از جنوب به شمال می گریختند. پای پیاده، گویی صحرای محشر بود. این تصاویر را هیچ گاه رسانه های دنیا نشان نمی دهند. کودکان جنگ زده، پای برهنه و گرسنه دهها کیلومتر را گریخته بودند. بعدها همین جماعتِ گریزان از پشت سر مورد حمله دشمن داخلی قرار گرفتند و از سوی تاجیکستان که به سویش پناه می بردند هم پذیرفته نشدند و هزار هزار، در جزیره ای بین افغانستان و تاجیکستان مردند، و مردند و مردند، و نه تو دانستی نه هیچ کس دیگر.

    به قول خانم گلرخسار شاعر مشهور تاجیک : " اگر کسی از مردم دنیا برای این همه غمی که افغانستان دارد بمیرد، عجیب نیست. عجیب این است که چرا هیچ کس از این همه غم نمی میرد! "

     

    افغانستان کشور بی تصویر

    افغانستان به دلایل گوناگون کشور بی تصویری است. اول از این باب که نیمی از جمعیت افغانستان که زن ها هستند، بی چهره اند. یعنی ده میلیون نفر از این ملت بیست میلیونی، امکان دیده شدن را ندارند و ملتی که نیمی اش حتی در داخل کشورش و حتی برای زنان خودش قابل رؤیت نیست، ملتی بی تصویر است.

    دوم از این باب که طی چند سال گذشته در افغانستان تلویزیون وجود نداشته است. و سوم از این باب که تنها دو سه نشریه دو ورقی سیاه و سفید به نام "شریعت" و "هیواد" و "انیس" که فقط از خط نوشتاری تشکیل شده اند و فاقد هر نوع تصویر و عکس هستند. تمامی موجودی تصویری و نوشتاری افغانستانند. و همین طور از این باب که نقاشی و عکاسی در این کشور حرام قلمداد شده است و هم از این رو که پای هر خبرنگاری به آن جا باز نیست و اگر هم به طور محدود باز شود حق برداشت تصویر از این جامعه را ندارد و باز از این باب که در قرن بیست و یکم و در صدسالگی سینما، در کشور افغانستان نه تنها تولید فیلم وجود ندارد که حتی سالن نمایش فیلم نیز وجود ندارد. پیش از این افغانستان صاحب چهارده سالن سینما بوده که فیلم های هندی را نمایش می داده و دو سه استودیوی فیلم با تولید اندکی، فیلم افغان به سیاق همان فیلم های هندی که امروزه آن هم منتفی شده است.

    در جهان سینما که سالانه دو سه هزار فیلم تولید دارد ناچیزترین سهم مربوط به موضوع افغانستان است. تا کنون درباره افغانستان یک فیلم را هالیوود ساخته است به نام " رمبو در سرزمین افغانستان " که تمامی آن در هالیوود ساخته شده و دریغ از حضور یک افغان در آن به عنوان بازیگر. تنها نمای قابل قبول، حضور رمبو در شهر پیشاور پاکستان، به یمن بک پروجکشن (تصویر زمینه در استودیو) و تنها نشانه و سمبل ملت افغان، بازی بُزکِشی، آن هم به جهت بهره بری از اکشن، و هیجان آن و خلاص. این است تصویر هالیوود از ملتی با ده درصد کشته و سی درصد آواره و یک میلیون در حال مرگ از گرسنگی ؟ دو فیلم را روس ها ساخته اند از خاطرات سربازان روسی به هنگام اشغال افغانستان که بیشترمصرف داخلی داشته است. چند فیلم را مجاهدین افغان بعد از عقب نشینی شوروی ساخته اند، که بیشترشبیه فیلم های تبلیغاتی جنگی است و بیش از آن که تصویری باشد واقعی از اوضاع افغانستان امروزی یا دیروزی، تصویری است حماسی ازچند افغان مهاجر در حال جنگ. دو فیلم سینمایی در ایران از موقعیت یک افغانی مهاجر در ایران ساخته شده است : "جمعه" و "باران" و دو فیلم هم توسط من "بایسیکل ران" و " سفر قندهار".

    این تمامی تصویری است که از مردم افغانستان در رسانه سینمای جهان وجود دارد. حتی در تلویزیون های دنیا فیلم های مستند محدودی از افغانستان وجود دارد. گویی یک توافق جهانی شده است که افغانستان یک کشور بی تصویر باقی بماند.

     

    تصویر تاریخی این کشور بی تصویر

    تاریخ پیدایش افغانستان، تاریخ جدایی افغانستان از ایران است. تا 250 سال پیش افغانستان یکی از استان های ایران بوده است. در واقع بخشی از استان خراسان بزرگ دوران نادرشاه. نادرشاه در بازگشت ازهند در نیمه شبی در قوچان به قتل رسید و احمد " اِبدالی" یکی از سرداران افغانی سپاه نادرشاه، با 000‚4 سرباز تحت امر خود می گریزد و با اعلام استقلال بخشی از خاک ایرانِ آن زمان، افغانستان فعلی را ایجاد می کند. افغانستانِ آن زمان را مردمی دامدار تشکیل می داده اند و نحوه اداره جمعی شان، قومی قبیله ای بوده است. از آنجا که احمد اِبدالی مربوط به قوم پشتون بوده است به طور طبیعی نمی توانسته توسط اقوام دیگری چون "تاجیک" و "هزاره" و "ازبک" به عنوان امیر تام الاختیار پذیرفته شود. در نتیجه برای اداره مملکت قرار می شود هر یک از سران قبایل امیر قوم خود باشند و مجموعه سران در جمعی به نام " لویه جَرگه" یک فدرالیسم قومی را رهبری کنند. ازآن زمان تا امروز هنوز هیچ طرحی منصفانه تر و متناسب تر با جامعه قبایلی افغانستان مطرح نشده اما خود طرح لویه جَرگه نشانه آن است که افغانستان نه تنها به لحاظ اقتصادی هیچ گاه به طور جدی از مرحله دامداری خارج نشده است، بلکه به عنوان اداره امور جمعی ملت خویش نیز، هیچ گاه از حاکمیت اقوام و زیستن درون قوم خویش فراتر نیامده و به یک ناسیونالیسم افغان نزدیک نشده است. هر افغان تا از کشور خویش خارج نمی شود و دیگران او را به تحقیر یا ترحم افغانی خطاب نمی کنند خود را افغان نمی داند. در درون افغانستان هر افغان یا پشتون است یا هزاره یا ازبک و یا تاجیک. در مقایسه بین ایران و افغانستان که در قبل از 250 سال اخیر تاریخ مشترکی داشته اند، تفاوت این امر به خوبی مشهود است. در کشور ایران همه ما اول ایرانی هستیم، و ناسیونالیسم وجه اول برداشت ما از هویت عمومی ماست. در افغانستان همه اول عضوی از یک قومند، و قومیت وجه اول هویت آن هاست. و این بارزترین تفاوت روح یک ایرانی با روح یک افغان است. و حتی در انتخابات ریاست جمهوری در ایران، قومیت رئیس جمهور، از اهمیت ملی برخوردار نیست و به رأی خاصی منجر نمی شود. گو اینکه از همان زمان احمد اِبدالی تا امروز که طالبان بر حدود 95 درصد از افغانستان تسلط دارند حاکمان اصلی همواره از قوم پشتون بوده اند (و بجزیک دوره 9 ماهه در زمان حبیب الله گَلِکانی معروف به بچه سقا و یکی دو سالی در زمان حکومت ربانی تاجیک) حاکمیت به دست تاجیکان نبوده است اما مایه رضا و تسلیم اقوام، در بدو تشکیل حکومت افغانستان در زمان احمد اِبدالی و همین امروز، یک نوع فدرالیسم قومی بوده و هست. این امر در مقایسه با وضعیت متفاوت درایران، نشانه چه چیزی است ؟ اول این که برخلاف ایران و به ویژه در زمان رضاشاه که قومیت تضعیف شد و ناسیونالیسم جای آن را گرفت، در افغانستان ناسیونالیسم جای قومیت را نگرفته است. حتی گروه های مجاهد افغان نه به عنوان یک ملت یکپارچه در مقابل دشمن خارجی، بلکه هر قوم از منطقه خود، در مقابل هجوم بیگانه به دفاع پرداخته است.

    در تجربه ساخت فیلم " سفر قندهار " طی حضور دو سه ماهه ای که در میان افغانیان مقیم اردوگاه های کنار مرز ایران و افغانستان داشتم به این نتیجه رسیدم که حتی افغانیان مهاجر که مدت ده سال است در شرایط سخت اردوگاهی ایران زندگی می کنند، حاضر نیستند هویت ملی خود را به عنوان یک افغان بپذیرند و هر یک با نام پشتون و تاجیک و هزاره، هنوز حتی در اردگاه های آوارگی با هم درگیرند. هنوز افراد اقوام افغان با هم ازدواج نمی کنند. با هم داد و ستد تجاری ندارند و بر سر کوچکترین نزاعی، خطر خونریزی های دسته جمعی بروز می کند. و حتی یک بار شاهد بودم که بر سر عدم رعایت نوبت درصف نانوایی، عده ای برای انتقام ازقوم دیگر کفن پوشیدند. در اردوگاه نیاتک (داخل ایران کنار مرز افغانستان) که پنج هزارسکنه دارد، بازی کودکان پشتون و هزاره در کوچه های همدیگر به راحتی میسر نیست و گاه به خشونت کودکان یک قوم علیه کودکان قوم دیگر می انجامد. تاجیک و هزاره بزرگترین دشمن خود را در روی کره زمین پشتون ها می‏دانند و پشتون ها بزرگترین دشمن خود را تاجیک و ازبک و هزاره. هیچ یک از این ها حتی حاضر نیستند برای عبادت در مسجد یکدیگر حضور یابند و ما برای آن که بچه های آن ها را برای تماشای فیلم کنار هم بنشانیم، دچار مشکلات قومی شدیم و پیشنهاد آن ها این بود که یک روز، هزاره ها برای تماشای فیلم بیایند و یک روز، پشتون ها و عاقبت هم نمایش فیلم تعطیل شد. در این اردوگاه علی رغم مریضی های فراوان و نبود دکتر، وقتی دکتری از شهر آورده شد، اردوگاه نپذیرفت که اول بیماران در خطر بیشتر معاینه شوند و بعد بیماران در خطر کمتر. تنها نظمی که مورد قبول واقع شد نظم قومی بود. خودشان مقرر کردند یک روز بیماران هزاره، یک روز بیماران پشتون. و تازه در قوم پشتون طبقه بندی هایی وجود داشت که آنها هم حاضر نبودند در یک روز به طور مشترک به درمانگاه بیایند.

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله بحران اشتغال در افغانستان

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله بحران اشتغال در افغانستان, مقاله در مورد تحقیق مقاله بحران اشتغال در افغانستان, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله بحران اشتغال در افغانستان, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله بحران اشتغال در افغانستان, تحقیق درباره تحقیق مقاله بحران اشتغال در افغانستان, مقاله درباره تحقیق مقاله بحران اشتغال در افغانستان, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله بحران اشتغال در افغانستان, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله بحران اشتغال در افغانستان, موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله بحران اشتغال در افغانستان
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت