مقدمه
شاید بتوان انقلاب اسلامی را بزرگترین تحول تاریخی دانست که از ظهور اسلام درایران به وقوع پیوسته است و اگر دقت کنیم تغییرات بنیادی بسیاری در ساختارهای اجتماعی ایران در نتیجه انقلاب اتفاق افتاده است که حتی آثار آن در جهان نیز قابل درک است. از آنجائیکه بنده مربی درس جامعه شناسی درمقطع دبیرستان و پیش دانشگاهی می باشم و مخصوصاً قسمت آخر کتاب نظام اجتماعی پیش دانشگاهی مربوط به نتایج صدور انقلاب می باشد برخود لازم دانستم تا حداقل درحد دبیرستان ابعاد و ریشه های نظری انقلاب اسلامی را از منظر جامعه شناسانی که در حیطه انقلاب بحثهای مختلفی دارند تحقیق وبررسی کنیم. همچنین ایجاد ارتباط و تعامل بین نسل انقلاب و نسل سوم که انقلاب را شاید فقط از واژه های الفبایی کتاب و دریچه شیشه ای تلویزیون دیده باشند باعث شد تا این مطالب را از منابع مختلف جمع آوری کرده تا درصورت لزوم به پرسشهای آنها توانایی پاسخگویی داشته باشم. امیدوارم بتوانم با این چکیده اندک قسمت کوچکی از زحمات شهدا و امام شهدا را جبران کرده باشم.
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
درتبیین علل انقلاب اسلامی ایران برخی براساس نظریه های انقلاب و برخی براثر برداشت های علم خویش به بررسی پرداخته اند. اما این بررسی ها را می توان براساس یافته های علمی دسته بندی کرد. دقت در آثار انقلاب نشان می دهد هر اثر به یک یا تعدادی یا همه عوامل فرهنگی جامعه شناختی اقتصادی و روانی سیاسی تأکید کرده است. دراین مقاله نظریات چند تن از بزرگان جامعه شناسی را درمورد علل و عوامل انقلاب مطرح می کنیم.
الف) تأکید برعوامل اقتصادی و اجتماعی
(تدااسکاچپل) وی درکتابی تحت عنوان دولتها و انقلاب های اجتماعی ضمن رد ادعای ارادی بودن انقلاب وقوع انقلاب را از پیش تعیین شده می داند و آنرا براساس عوامل ساختاری تحلیل می کند. زیرا وی به نوعی یکی از اصحاب مکتب مارکسیسم ساختاری و تحت تأثیر آنها می باشد. وی نقش انقلابیون را درجریان انقلاب نفی کرده و معتقد است که انقلاب ها ساخته نشده بلکه بوجود می آیند. این تحلیل کلی وی از انقلاب می باشد اما ایشان مقاله ای درسال 1982 تحت عنوان «دولت رانتی و اسلام شیعی» درانقلاب ایران نوشته که کاملاً درآن به وضوح به نقش اراده و آگاهی و رهبر درانقلاب ایران واقف است. و نظریه ساختاری خود را درمورد انقلاب ایران نقض کرده و تنها انقلاب آگاهانه را انقلاب ایران می داند ضمن اینکه نقش عوامل ساختاری را در ایجاد انقلاب اسلامی نفی نمی کند. عواملی مانند صنعتی شدن، مهاجرت، اصلاحات ارزی، عدم دخالت روحانیون درفعالیتهای مختلف جالب است که وی نقش مساجد را و مخصوصاً شکل فرهنگی تاریخ تشیع و حضرت امام حسین را درجریان انقلاب مؤثر میداند. نقطه ضعف نظریه اسکاچپل درمورد انقلاب عدم اشاره وی به نقش رژیم پهلوی و آمریکا دراین مقاله می باشد که به نوعی یک دترمنیسم پنهان درآن دیده می شود.
ب)عوامل روانشناسی فردی و اجتماعی انقلاب اسلامی
مارویل زونیس کتاب وی در تحلیل انقلاب که با محوریت نقش شاه و تصمیمات او نوشته شده کتاب «شکست شاهانه» می باشد وی دراین کتاب به بررسی شخصیت شاه از جنبه های روانی و اجتماعی پرداخته و خلقیات وی و اعضای خانواده اش را به عنوان عامل اصلی انقلاب مطرح می کند. وی حتی نحوه تربیت شاه درخانواده را که موجب شده فردی مردد و فاقد اعتماد به نفس باشد را در جریان انقلاب موثرمی داند. سپس زونیس از وجود عواملی نام می برد که به شاه قدرت اعتماد به نفس می داند. و در نبود آنها شاه به معظل اساسی فکری دچار شده و همه اینها را عامل انقلاب می داند. این عوامل عبارتند از:
1.ارنست برون
2.اسدالله علم
3.اشرف
ج) عوامل مذهبی و سنتی
بنوعزیزی یکی از تحلیل های جالب و به عقیده من تا حدی واقع بینانه تحلیل عزیزی از انقلاب ایران می باشد وی که از نظریه پردازان مکتب نوسازی جدید در توسعه است اهمیت زیادی را برای نقش سنت درجریان توسعه قائل بوده و معتقد است که این عامل برخلاف تصور می تواند به عنوان عامل توسعه باشد تا مانع توسعه. درهمین زمینه بررسی تجدید حیات جنبش های سنت گرا را آغاز کرده و انقلاب ایران را به عنوان یکی از برجسته ترین طغیانهای تجدید حیات اسلامی مورد بررسی قرار داده است وی تصور غربی ها را از افراطی و واپس گرا بودن انقلاب ایران اظهار نظری یکطرفه می داند و درهمین زمینه مواردی چند را مطرح می کند. نخست تغییر و تحولات ساختاری که به نفع عوامل غرب زده و طبقات بالای شهری انجام می شود وموجب نارضایتی مردم می شود. دوم درنتیجه این تحولات نوسازی یک شکاف عمیق فرهنگی میان نخبگان و تحصیل کرده غربی و دهقانان تهی دست را بررسی می کند. سوم اینکه وی به سرشت منحصر به فرد مذهب شیعه در پیشبرد انقلاب معتقد بوده و عقیده دارد که مذهب شیعه هیچگاه قابلیت ذاتی مبارزه طلبی خود را از دست نداده است. حتی وی به وعده مسیحایی تحقق یک نظام عادلانه اجتماعی و بازگشت یک امام غایب دراین مکتب اشاره کرده و درپایان این قسمت به نقش علمای شیعه به عنوان نخبگان سیاسی و فرهنگی نیز نظر دارد. چهارم وی معتقد به یک انقلاب اجتماعی است که از ائتلاف گروههای اجتماعی و ایدئولوژی های سیاسی شکل گرفته و درهمین جا اشاره می کند به علت انعطاف پذیری اسلام با منافع و خواسته های تمام گروهها انطابق دارد. البته انتقاداتی به نظریه وی وارد است ازجمله اینکه به نقش کاریزمای رهبری درجریان انقلاب و عوامل روانی مخصوصاًشخص شاه کمتر اشاره کرده است.