سخنرانی هوشنگ امیراحمدی در دبی، استاد و مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه راتگرز، آمریکا
موضوع صحبت من جایگاه ایران در دنیای جدید است، و پرداختن به این موضوع در کنفرانسی که در دوبی برای بررسی پدیده جهانی شدن و ملازمات آن برگزار شده، این فرصت را به من میدهد که در مقدمه، به خود دوبی، به عنوان مصداق تاثیرات مثبت جهانیشدن اشارهای داشته باشم.
دوبی، چنانکه میدانید، در مدت زمانی کوتاه به صورت بازاری جهانی برای مبادله ایدهها، کالاها و خدمات درآمده است و درواقع این شهر اکنون یک چهارراه داد وستد و توسعه است. دوبی همچنین نمایشگاهی از تجمل و وفور، زیبایی معماری و نوسازی شهری به مفهوم جهانی است. در حال حاضر، این امیرنشین شریک نخستین ایران در امر تجارت است. با فاصلهای زیاد کشور آلمان مرتبه دوم را در این زمینه به خود اختصاص داده است.
دوبی در راه توسعه و ترقی همچنین چالشهایی را در پیشرو دارد که از جمله مسئله گذار به یک جامعه دمکراتیک پایدار است که امیدوارم بر این مهم نیز فایق آید. به لحاظ آنچه گفته شد، دوبی میتواند برای ما سرمشق خوبی باشد. به این معنا که نمونه دوبی به ما این امید را میدهد که میتوان با ترکیبی از بینش سیاسی و رهبری درمدت زمانی نسبتاً کوتاه در یک جامعه مسلمان بر مشکل عظیم توسعه نایافتگی چیره شد.
به موضوع اصلی صحبتم جایگاه ایران در دنیای نو برگردم. در این زمینه متاسفانه باید بگویم در ایران روند امور بر وفق مراد نمیگذرد و این کشور در جامعه جهانی امروز از نام و شهرت درخوری برخوردار نیست. در واقع، آدرس ایران در جهان نو نظیر یک صندوق پستی است.
ایران با معضلات و مسایل چندگانهای درگیر است. به لحاظ روانشناختی دچار یاس و سرخوردگی است؛ به لحاظ اقتصادی دچار رکود است؛ به لحاظ تکنولوژی واپس مانده است؛ از دمکراسی و مردمسالاری بیبهره است؛ به لحاظ اجتماعی بیمار و دچار چند پاره گیاست؛ از نظر فرهنگی سردرگم است؛ موقعیت منطقه ای ناموزونی دارد؛ و از نظر بینالمللی نام و آوازه چندان خوبی ندارد. ایران امروز فاقد یک سمت وسوی مشخص سیاسی است و رهبری آن از بینش و درکی مناسب برای یک آینده مدرن بیبهره است. جای تعجب نیست اگر جوانان این کشور چشمانداز بهتری را در افق کشور خود نمیبینند.
میدانم که آنچه گفتم ممکن است به مذاق کسانی خوش نیاید. اما من نمیخواهم در اینجا با ارائه چشماندازی بدبینانه شما را تحت تاثیر قرار دهم. واقعیت این است که ملت ایران سزاوار وضعیت اسفباری نیست که امروز گرفتار آن شده است. ایران به لحاظ مردمش، تاریخش، فرهنگ و هنرش، جغرافیایش و منابع طبیعیاش کشوری غنی و ثروتمند است. ایران به عنوان نخستین بنیانگذار امپراتوری، طی قرنها تجسمی از شرق تاریخی در برابر غرب تاریخی و محورتوسعه، ثبات و پایداری بوده است.
امروز، میان دستاورد ها و منابع این کشور فاصله زیادی وجود دارد. به جرئت میتوانم بگویم که ایران به درستی یکی از پایینترین سطوح رشد را به نسبت منابعش در دنیای امروز داراست. چرا چنین است؟ یقیناً این بدین خاطر نیست که ملت در این راه سعی و تلاش کافی نکردهاست. اکنون بیش از یک قرن است که ایرانیان در راه از میان برداشتن این فاصله و در راه پیشرفت می کوشند. آنها اصلاحات و انقلاب کردهاند و به انواع تئوریها، استراتژیها و سیاستها برای رسیدن به مقصود دست یازیدهاند. با اینحال، سوای پارهای موفقیتهای اولیه، به طور فزایندهای در این راه ناکام ماندهاند.
بگذارید بار دیگر این سوال را مطرح کنم که چرا چنین شده است؟ ایرانیان به عنوان یک ملت بر سر علل این ناکامی با یکدیگر توافق نظر ندارند. اغلب ایرانیان قدرتهای خارجی را در این امر دخیل میدانند، پارهای طبقه حاکم و نخبگان را مقصر میدانند و مابقی ترکیبی از این دو را مسبب و مسئول در این ناکامی میدانند. اما به نظر من این پدیده تنها ناشی از فقدان بینش و رهبری است و به این موضوع خواهم پرداخت.
جامعه جهانی و ایران
برای اینکه موقعیت ایران را در دنیای امروز بهتر بتوانم تشریح کنم، لازم است که بدانیم دنیای ما در شرایط حاضر چگونه دنیایی شده است. در زمانیکه ایرانی میکوشیده است که دوران توسعه نایافتگی خود را پشت سرگذارد، دنیای پیرامونش راهی جامعهای پسا مدرن و عرصه هموابستگیها یا دوران جهانی شدن شده است. در چنین د نیایی شماری از فراجریانهای جهان شمول - mega-trends - حاکم بر مقدرات اقتصادی، تکنولوژیک، ایدئولوژیک، سیاسی، فضایی، نهادی، زیستمحیطی و فرهنگی- اجتماعی حیات انسانی شدهاند. همسویی و بهره گیری از این جریانها مستلزم آموزشی جهانی، همگرایی و همکاری است.
دولت- ملتها، سازمانهای غیر دولتی و شرکتهای فراملیتی بازیگران اصلی عرصه جهانی سه- مرکزی (tri-centric) کنونی هستند. جهان امروز متفاوت با جهان در دوران جنگ سرد است که جهانی تک-مرکز بود و دولت-ملتها تنها مراکز قدرت در آن بودند. ایالت متحده آمریکا بر این نظام جدید جهانی تسلط دارد و معدودی قدرتهای دست اول و دوم با او در این امر شراکت دارند . این در حالیاست که به طور فزاینده ای خواست ایالت متحده مبنی بر پدیدآوردن و اداره یک دنیای تک قطبی به چالش کشیده میشود. سازمان ملل متحد برآن است که به صورت یک نیروی توازنبخش در این میان باقی بماند، اما قدرت این سازمان برای جلوگیری از اقدامات یکجانبه دولتهای قدرتمند روبه کاهش گذاشته است.
مهمترین ویژگی این نظام جهانی سه- مرکزی تنشی درونی است که ناشی از کشش این نظام هم زمان به سوی ثبات و به سوی هرج و مرج است. این نظام به طور مشخص در اثر دو تمایل مخالف و متضاد دچار دوپاره گی شده است: یک تمایل خواستار همگرایی - integration- و همکاری است و تمایل دیگر شرایطی را برای نا همگرایی disintegration - -و کشمکش به وجود میآورد. این دو تمایل را میتوانیم نیروهای همگرا و نیروهای ناهمگرای جهانی نامگذاری کنیم.
نیروهای همگرایی جهانی شامل جهانی شدن سرمایه، گسترش جهانی محصولات صنعتی، خدمات همگانی، بازارهای کالا، چندگانگی منابع، مصرف انبوه، فرهنگ عام، پول، مردم و عقاید گوناگون است. نیروهای ناهمگرای جهانی، توسعه نامتقارن اقتصادی و تکنولوژیک، رقابتمیان دولت- ملتها، افزایش قدرت واحدهای تجاری نامحدود و انتقالی و نیز عملکرد نهادهای غیردولتی همچون سازمانهای غیر دولتی NGO و سازمانهای تروریستی را در بر میگیرد. افزون بر این، نیروهای دیگری نیز همچون گرایشهای انزواطلبانه ناسیونالیستی یا سنتگرایانه، نسبیت فرهنگی و بنیادگرایی مذهبی، قطببندی و گرایش به ناهمگونیهای جهانی، سرکوبهای سیاسی، خواستههای استقلالطلبانه قومی، تمایل به اقتصادهای منطقهای و بلوکی در دامن زدن به ناهمگرایی جهانی نقش دارند.
از میان نمودهای متنوع تمایلات متناقض همگرایانه و ناهمگرایانه، به گمان من، یک تمایل در فراهم ساختن الگویی جدید برای یک همزیستی جهانی نقشی محوری دارد و آن کاهش سودمندی قدرت نامشروع و داشتن نیرویی تهاجمی است که نظامیگری و خشونت ایدئولوژیهای دگمگرا را برای دست یافتن به هژمونی اجتماعی یا بقای یک وضع موجود نامطلوب ممکن می سازد. در شرایط جدید، رژیمهای توتالیتر و یا اقتدارگرا به طور فزایندهای مجبور میشوند که اصول دمکراسی و حقوق بشر را بپذیرند.
با کاهش نقش نیروی تهاجمی، نیروی اقتصادی و تکنولوژیهای ارتباطی به صورت موثرترین افزارهای نفوذ و تسلط درآمدهاند. در واقع ژاپن و آلمان به صورت دو کشور نیرومند جهانی در صحنه بینالمللی جایگاه خود را از طریق قدرت اقتصادی و توانمندی در زمینه پردازشهای اطلاعاتی کسب کردهاند. با ظهور اقتصاد و اطلاعات به عنوان دو عرصه قدرت، توسعه اقتصادی و تکنولوژیهای اطلاعاتی (ارتباطی) از عناصر مهم سازنده یک استراتژی دفاع ملی به حساب میآیند.
کاهش سودمندی نیروی تهاجمی هماکنون به سست شدن دگمهای ایدئولوژیک وبه گذار مسالمت آمیز از یک نظام سیاسی به نظامی دیگر در بسیاری از نقاط جهلن انجامیده است که از این میان میتوان مورد کشورهای اروپای شرقی و شوروی سابق را مثال آورد. پارهای کشورهای در حال توسعه در آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا نیز که رژیمهای دیکتاتوری داشتهاند همین شیوه را تجربه کردهاند و انتظار میرود که کشورهای دیگری نیز از آنها پیروی کنند. این تحول نقشی مهم در ارتقای دمکراسی و توسعه در سطح جهانی دارد.
به تبعیت از این تحولات سیاسی، دولتها اکنون در حال بازنگری در سیاستهای صنعتی و تجاری خود هستند و اغلب آنها خواستار سرمایهگذاری مستقیم خارجی و راهبردهای اقتصادی به منظور توسعه صادرات خود هستند و نیز توسعه تکنولوژهای جدید و شراکت با بخش خصوصی مطلوب و مورد نظر آنهاست. در همین حال، ایده یک اقتصاد تکثرگرا همپای تکثرگرایی سیاسی روز به روزمقبولیت بیشتری در جهان پیدا میکند.
جایگاه ایران در این جهان نو سه- مرکزی کجاست؟ ایران طبعاً با توجه به جغرافیا و منابع انسانی گستردهاش میبایست نیرویی همگرا در منطقه باشد. در واقعیت اما ایران در منطقه پیرامونی خود نفوذی حاشیهای داشته و اغلب به عنوان یک نیروی ضدهمگرایی عمل کرده است. کشمکش با ایالت متحده ونیز وجود دولتی دینسالار دو مانع عمده بر سر راه ایران دراجرای نقشی فعالتر و موثرتر در زمینه امور مختلف منطقهای بوده اند. برای مثال، در درگیریهای منطقهای و حل و فصل آنها ایران نقشی حاشیهای داشته است و حتی خود با معدودی دولتها در منطقه مشکلات و مناقشاتی حل ناشده دارد.