جنگ نهراوان با خوارج
در اینجا لازم است براى شناخت بهتر خوارج خصوصیات و سابقه آنها را مطالعه کنیم .
اصولاً در برخور با هر عقیده اى, گروهى راه افراط و عده اى دیگر راه تفریط را در پیش مى گیرند. انسان با کمک عقل باید راه اعتدال و میانه روى را بپیماید. در امور زندگى نیز برخى جانب افراط و بعضى تفریط را مى گیرند. دین میانه روى و راه راست است خداوند مى فرماید: ((و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهدا على الناس))1 (این چنین شما را امت میانه رو و معتدل قرار دادیم تا گواه بر سایر مردمان باشید) این دین پا برجا و مستقیم نه به راست گرایش دارد و نه به چپ چنانچه على (ع) مى فرماید:
چپ و راست روى موجب گمراهى است تنها راه صحیح میانه روى است .2 در امور زندگى هم انسان باید معتدل عمل نماید. در خوردن, خوابیدان, ورزش, تفریح, مطالعه, کار, معاشرت و حتى عبادت, جانب افراط و تفریط هر دو مضر و گاهى خطرناک است. على (ع) فرموده اند:
نادان یا زیاده روى مى کند یا کم روى 3.
در برخورد با اسلام نیز عده اى از آغاز تا امروز دچار این افراط و تفریط شده اند که خوارج از آنهایند. بسیارى از آنها قارى و حافظ قرآن بودند در حالیکه قارى قرآن در آن زمان متخصص همه علوم اسلامى بود چون غیر از قرآن و علم قرآن, علم دیگرى نبود و قاریان آنروز مثل فقهاى امروز بودند.4 و با توجه به اینکه در زمان حکومت خلفا نقل حدیث پیامبر ممنوع و قرآن هاى همراه تفسیر که مصاحف نامیده مى شد جمع آورى و سوزانده شده بود, اینان تنها ظواهر قرآن را مى فهمیدند و از معانى آن بى اطلاع بودند و بجاى رجوع به مفسر واقعى قرآن حضرت امیر (ع) بفهم خود اعتماد کرده و تفسیر براى مى نمودند.
از خصوصیات دیگر خوارج این بود که بیش از اندازه به ظواهر دین و انجام عبادات پرداخته از اصل و هدف دین دور بودند و روح آنرا نادیده مى گرفتند. بعضى از آنها بقدرى نماز خوانده و سجده کرده بودند که پیشانى و سر زانوهایشان از سجده پینه بسته بود. اینها در عاقبت معاویه را رها کرده و با على (ع) جنگیدید.5 در مورد تفسیر به راى نیز نکته اى قابل ذکر است و آن اینکه پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
هر کس قرآن را به راى خود تفسیر کند, جایگاه خود را آتش جهنم قرار داده است .6 لکن کسانى بدون داشتن تخصص و رجوع به متخصص, تنها با خواندن کمى ادبیات عربى, قرآن را به راى خودشان تاویل و تفسیر مى کنند. اینها خود بینى و غرور دارند و به فهم خود اعتماد مى نمایند. شاید چنین کسانى یک صفحه متن عربى را درست نتوانند بخوانند.
این مشکل در ایران بیش از همه کشورهاى اسلامى است. بعضى تحصیلکرده هاى اروپا بجاى اینکه اسلام را از روحانیون عالیمقام و فضلاى حوزه هاى علمیه بیاموزند, از خود تفسیر قرآن و حدیث مى گویند و درس اسلام شناسى مى دهند و بقدرى خود را بزرگ مى دانند که نظر همه علما را نادیده مى گیرند و آنها را تخطئه مى کنند. حتى فکر ناقص خود را در عرض نظر معصوم (ع) قرار مى دهند. یکى از اینان در تفسیر آیه اى از قرآن مى گفت:
حضرت امیر (ع) در این مورد رایى داشت اما راى من اینست 7! این نحوه تفکر آن ملاّى وهابى است که به من گفت: محمد مردى مثل من بود, مُرد (نعوذ بالله).
تفکر خوارج هم این گونه بوده است, لذا زیر بار امام زمانشان نمى رفتند. این غرور و استکبار همان خصیصه شیطان است که براى امام زمانش حضرت آدم سر فرود نیاورد و این جریان شیطان همیشه در تاریخ ادامه داشته و دارد.
پیشگویى پیامبر (ص) نسبت به خوارج: در زمان پیامبر (ص) شخصى بود بنام حرقوص بن زهیر تمیمى که او را ذو الخویصره یا ذوالثدیه 8 مى گفتند. روزى پیامبر (ص) مشغول تقسیم صدقاتى بود که حضرت امیر (ع) از یمن به مدینه فرستاده بود. آن حضرت گاهى بعنوان تالیف قلوب به بعضى سهم بیشترى مى داد. ذوالخویصره پیش آمد و به پیامبر (ص) گفت:
اى محمد از خدا بترس و به عدالت عمل کن! پیامبر (ص) فرمود:
اگر من خدا را مصیت کنم چه کسى از او فرمان مى برد؟ خداوند مرا امین وحى خود در روى زمین قرار داده, شما مرا امین نمى دانید!؟ بعد پیامبر (ص) به اصحاب فرمود:
همانا از صنف این مرد گروهى هستند که قرآن مى خوانند ولى قرآن از گلوهایشان نمى گذرد و به دلشان نمى رسد از اسلام بیرون مى روند همچنانکه تیر از نشانه مى گذرد. با مسلمین مى جنگند و آنها را مى کشند ولى متعرض کفار نمى شوند. او را یارانى است که شما نماز و روزه و اعمال خود را در مقابل نماز و روزه و اعمال آنها کوچک مى شمرید.
در زمانى که مسلمین دو دسته شوند اشاره به جنگ صفین اینها خروج مى کنند. وسط سرشان را مى تراشند. اینان بدترین مردم اند و گروهى که از آن دو دسته بر حق هستند, اینها را مى کشند. تعمق زیاده روى و وسواس در دین دارند.9 پیشگویى دیگر پیامبر (ص) درباره خوارج این بود که به اصحابشان فرموده بودند:
شما با سه طایفه مى جنگید.
ابوسعید خدرى مى گوید:
پیامبر (ص) ما را به جنگ ناکثین و قاسطین و مارقین فرمان داد.
پرسیدم:
اى رسول خدا (ص) در رکاب چه کسى؟ پیامبر (ص) فرمودند:
در رکاب على بن ابیطالب که عمار یاسر هم همراه او است .10 ابو ایوب انصارى 11 در جنگ صفین حاضر بود پس از توقف جنگ به کوفه رفت. علقمه و اسود او را ملاقات کردند و به او گفتند:
خداوند ترا به نزول پیامبر (ص) به خانه ات گرامى داشته, حالا شمشیرت را آورده اى و اهل لا اله الا الله مسلمانها - را مى کشى؟! ابو ایوب انصارى گفت:
پیشرو به اهلش دروغ نمى گوید12 پیامبر (ص) ما را فرمان داد با سه گروه در رکاب على (ع) بجنگیم :ناکثین, قاسطین, مارقین. ناکثین کسانیکه پس از بیعت با حضرت امیر (ع) پیمان و عهد خود را شکستند اهل جمل بودند که با آنها جنگیدیم. قاسطین ستمکاران اهل صفین بودند که از جنگ با آنها آمده ام و اما مارقین از دین خارج شوندگان اهل طرفات وسعفات و نخیلات و نهروان هستند که نمى دانم اینها کیانند و کجایند لکن حتماً با آنها مى جنگیم ان شا الله .13 پیشگویى دیگر پیامبر (ص) این بود که روزى اصحاب از عبادت و دیندارى ذو الثدیه در حضور آن حضرت تعریف مى کردند. در همین موقع او به طرف آنها آمد. اصحاب گفتند:
اینست آنکه از او تعریف مى کردیم.
پیامبر (ص) فرمودند:
شما از کسى تعریف مى کنید که در چهره اش علامتى از شیطان است .
آنمرد از جأیکه پیامبر (ص) و اصحاب نشسته بودند گذشت و سلام نکرد. پیامبر (ص) او را ندا کرده و از او پرسیدند :
ترا بخدا قسم وقتى بر جمع ما مى گذشتى در دل نگفتى: در این جمع بهتر از من نیست؟ گفت:
آرى .
سپس او رفت نماز بخواند پیامبر (ص) فرمودند:
چه کسى این مرد را که خود را از پیامبر بهتر مى داند و بدین سبب کافر شده است مى کشد؟ ابوبکر گفت:
من.
و بقصد کشتن وى روانه شد. چون به او رسید او را دید نماز مى خواند. گفت:
سبحان الله, کسى را که نماز مى خواند بکشم؟ در حالیکه پیامبر ازکشتن نمازگزاران نهى کرده است .
برگشت. پیامبر (ص) فرمودند:
چه کردى؟ ابوبکر گفت:
دوست نداشتم او را در حال نماز بکشم و شما از کشتن نمازگزاران نهى کرده اید.
پیامبر (ص) دوباره به اصحاب فرمودند:
چه کسى این مرد را مى کشد؟ عمر گفت:
من.
و به این قصد روانه شد. دید در حال سجده است. گفت:
ابوبکر از من بهتر مى دانست و او را نکشت من هم او را نمى کشم.
برگشت. پیامبر (ص) فرمودند:
چه کردى؟ عمر گفت:
او را دیدم که پیشانیش را براى خدا بر زمین نهاده بود دوست نداشتم او را بکشم.