حضرت امیر (ع) پس از بیست و پنج سال کنار بودن از حکومت با اصرار مردم خلافت ظاهرى را قبول کرد و چون مردم با او بیعت کردند حضرت در ضمن خطبه اى سیره و روش حکومتى خود را که منطبق با قرآن و سنت پیامبر (ص) بود بیان نمود و عملاً از همان آغاز مطابق آنچه گفته بود عمل کرد. صراحت و عدالت حضرت امیر (ع) هر چند تودهئ مردم مسلمان را از ظلم هاى حکام قبل و بى عدالتى هاى گذشته رهانید و رضایت و آرامش آنان را فراهم ساخت اما در مقابل موجب جبهه گیرى ثروتمندان و قدرت طلبان شد و آنان که در گذشته بواسطه نزدیک بودن به دستگاه خلافت از ثروت بى دریغ و ریاست برخوردار بودند با تساوى حقوق آنها با دیگر و کنار گذاشتن از قدرت از حضرت امیر (ع) فاصله گرفته و به این ترتیب سه گروه عمده در مقابل آن حضرت در طول خلافت کمتر از پنجسال قرار گرفتند. این سه گروه ناکثین, قاسطین, مارقین بودند که جنگهاى جمل, صفین, نهروان را برپا کردند, در اینجا توضیح مختصرى نسبت به این سه گروه ذکر کرده و ریشه مخالفتها و برخورد حضرت با آنها را بیان مى کنیم:
الف: جنگ جمل به رهبرى عایشه, طلحه و زبیر: جنگ جمل جنگ طبقاتى قریش در مقابل حضرت امیر (ع) بود. براى ریشه یابى این جنگ لازم است خصوصیات قریش را بررسى کنیم .
قریش خود را اولاد حضرت ابراهیم (ع) مى دانستند و کلیددار خانه خدا بودند خصوصاً بعد از عام الفیل که سپاهیان ابرهه براى نابودى کعبه حمله کرده و بامر خداوند نابود شدند قریش این واقعه را به خود گرفته و بى جهت خود را عزیز مى دانستند و امتیاز خاصى براى خود نسبت به تمامى عرب قأل بودند و اعراب هم آنان را احترام مى کردند لیکن قریش در عمل بسیار فاسد بودند. مثلاً در قماربازى کارشان به جایى مى رسید که خود را مى باختند و برده طرف مقابل مى شدند یا در فساد جنسى ذوات الرایات داشتند یعنى زنان روسپى که براى مشخص بودن خانه هایشان پرچمى سر درب منزل نصب کرده بودند و غیر از بنى شام که نسلشان پاک بود افراد صحیح النسب در آنها کم بود و از جهت اقتصادى هم قریش اکثراً مترف و خوشگذران بودند اینها سالى دوبار به سفر تجارت مى رفتند تابستان به ایران یا روم و زمستان به یمن و حبشه کاروانهاى تجارتى مى بردند و از این راه ثروتهاى کلانى بدست آورده بودند مانند طلا, نقره, عود, بخور, ابریشم, غلام و کنیز; ایشان همانهایى بودند که از آغاز بعثت در مقابل پیامبر (ص) جبهه گرفتند و آن همه آزار و شکنجه و توهین به پیامبر اکرم (ص) و مسلمین صدر اول در مکه وارد ساختند بطوریکه بعضى از مسلمین مجبور به هجرت به حبشه شدند و پیامبر (ص) و نزدیکان و یارانش سه سال و اندى در سخت ترین محاصره اقتصادى در شعب ابیطالب محصور گشتند و بالاخره مجبور به هجرت به مدینه شدند. در مدینه نیز قریش آن حضرت را آسوده نگذاشت و جنگهاى زیادى چون بدر, احد, خندق و... را علیه مسلمین بر پا کردند و قبأل یهود را که هم پیمان مسلمین بودند علیه آنها تحریک نمودند. آزار قریش بحدى بود که پیامبر دوبار آنها را لعنت نمود یکى زمانیکه عقبه شکمبه گاو یا گوسفندى را بر سر آن حضرت که در حال سجده بودند ریخت. حضرت فاطمه به گریه افتاد و کثافتها را از سر و کمر پیامبر کنار زد. پیامبر سر بلند کردند و سه مرتبه فرمودند: |^|اللهم علیک بقریش.
در مورد دیگرى هم فرمودند: |^|اللهم علیک الملا من قریش.
(البته مکتب خلفا این روایت را بدینگونه توجیه نمود که منظور پیامبر از قریش در این موارد همان سران قریش بودند که درجنگهاى با مسلمین کشته شدند).1 بالاخره اسلام با امدادهاى الهى پیش رفت و سرانجام مکه بدست پیامبر (ص) فتح شد و سران قرش به ناچار اظهار اسلام کردند ولى ظهور روحیه برترىطلبى در آنها وجود داشت. واقعه زیر این مطلب را تایید مى کند: روزى سلمان و بلاص وصهیب نشسته بودند, ابوسفیان بر ایشان گذشت. ایشان چون او را دیدند با هم گفتند: شمشیرهاى خدا گردن این دشمن بزرگ خدا را نزد. ابوبکر که سخنان ایشان را مى شنید با ناراحتى گفت: آیا بر ضد شیخ قریش این گونه سخن مى گوئید؟ آنگاه از گفتار نابجاى خود هراسناک شد و به شتاب نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و حادثه را باز گفت. رسول اکرم (ص) فرمود: شاید تو برادران مسلمان خود را ناراحت کرده باشى.
اگر اینان از تو ناراضى باشند خدا بر تو غضب مى کند.
ابوبکر نزد سلمان و یارانش آمد و از آنها عذرخواهى کرد .2 پس از فوت پیامبر (ص) هم همین قریش در سقیفه گفتند:
پیامبر (ص) از قریش بوده و غیر قریش براى حکومت و امارت صلاحیت ندارد.
و به این ترتیب خلافت را بطوریکه در بحث سقیفه خواندیم بدست گرفتند و حکومت قریشى بر پا کردند خصوصاً در زمان عمر که قبایل عرب را در شهرهاى نوبنیاد بصره و کوفه اسکان داد و قریش را در مدینه نگاه داشت و زمینهاى مدینه را بین آنها تقسیم کرد و با ایجاد نظام طبقاتى دوباره ثروتها در دست قریش انباشته شد و ایشان صاحب باغها و زراعتها و خانه ها و برده ها شدند و بجاى شاهان و کسرى وقیصر و مقوقس افرادى از قریش حکومت شهرها و امارت لشکرها را بدست گرفتند و گنجینه پادشاهان به مدینه منتقل شد و بین اطرافیان دستگاه خلافت که غالباً از قریش بودند تقسیم گشت. قریش با این ثروتها برده ها خریده و آنها را به کار مجانى وا داشتند و زمینهاى اطراف مدینه و شهرهاى دیگر را که در اختیار آنها بود آباد کردند.
مثلاً عثمان در خیبر, وادى القرى و جاهاى دیگر املاک داشت. طلحه و زبیر در بصره, کوفه, مصر املاک داشتند.
مروان خانه اش در مدینه بقدرى بزرگ بود که وقتى مردم در زمان یزید علیه بنى امیه قیام کردند, بنى امیه با موالى شان که هزار نفر بودند در خانه او گرد آمدند و نیز عبدالرحمن بن عوف بقدرى ثروت جمع کرده بود که وقتى پس از مرگش طلا و نقره هایش را براى تقسیم بین ورثه نزد عثمان آوردند کسیکه یک طرف مجلس نشسته بود فرد طرف مقابل را نمى دید و نیز عمرو عاص با استفاده از قدرت خود به اسم جزیه و مالیات, ثروت کلانى جمع کرده بود مثلاً وقتى که در افریقا منطقه اى را فتح کرد جزیه و مالیاتى سنگین بر آنان مقرر نمود و در عهده نامه نوشت: اگر از درآمد سالیانه تان نتوانستید مالیات را بپردازید باید زن و فرزندتان را بفروشید و این مبلغ را بدهید.3 قریش با تصاحب قدرت و ثروت, دیگر مسلمانها را کنار زدند در نتیجه انصار به فقر و تنگدستى مبتلا گشتند پیامبر (ص) این واقعه را پیشگوئى نموده و قبلاً فرموده بود: بزودى بعد از من کنار زده مى شوید و دیگران خود را بر شما مقدم داشته از غنایم جنگى و ریاست و حکومت محرومتان مى کنند صبر کنید تا در روز قیامت کنار حوض کوثر بر من وارد شوید.4 واقعه زیر فقر انصار را نشان مى دهد: معاویه در زمان خلافتش از شام به مدینه آمد مردم با اسب به استقبالش رفتند جز انصار که از تنگدستى مال سوارى نداشتند تنها ابو قتاده مسافت کمى پیاده رفته بود. وقتى معاویه به او رسید گفت:
همه مردم به استقبال من آمدند غیر از شما گروه انصار؟! ابوقتاده گفت: ما وسیله سوارى نداشتیم که بیأیم.
معاویه با طعنه پرسید:
پس شترهاى آبکشتان چه شد؟ (چون اهل مدینه براى آبیارى زراعت با شتر از چاه آب مى کشیدند). ابوقتاده جواب زیبأى داد و گفت: در جنگ بدر وقتى که در رکاب پیامبر (ص) با شما قریش مى جنگیدیم آن شترها را از دست دادیم. و پیامبر (ص) فرمود: که بعد از من عده اى خود را در مال و مقام بر شما مقدم مى دارند.
معاویه پرسید: پیامبر به شما چه دستور داد؟ ابوقتاده گفت: دستورداد صبر کنیم .
معاویه گفت: پس صبر کنید!.
بعد که وارد مدینه شد به همه جوأزى بخشید اما به انصار هیچ نداد5.