الحمدلله ربّ العالمین، والصّلاه والسّلام على سیّدنا ونبیّنا محمّد وآله الطیّبین الطّاهرین، ولعنه الله على أعدائهم أجمعین من الأوّلین والآخرین.
بحثى که در پیش داریم در ارتباط با «حدیث ثقلین» است، حدیث شریفى که اگر بدان عمل مى شد و نیز اگر تطبیق بر مصادیق صحیحش مى گردید چنین اختلافى خانمانسوز امّت مسلمان را فرا نمى گرفت.
نداى وحدت ندائى الهى است، و نداى اختلاف از شیطان است، خداوند متعال مى فرماید: (یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ* وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَه َ اللهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً)(1): اى مؤمنان، بپرهیزید خدا را آنچنان که سزاوار است پرهیز کردن از او، و البتّه از دنیا بیرون نروید جز در حالیکه مسلمان باشید، و همگى به «ریسمان خدا» جنگ زنید و پراکنده نشوید، و به یاد آورید نعمت خدا را بر خودتان آنگاه که با هم دشمن بودید، پس خداوند میان دلهاى شما اُلفت و یگانگى قرار داد و به سبب نعمت پروردگار برادر گردید.
«ریسمان خدا» یعنى: حقیقتى که بندگان بوسیله آن با خداوند متعال ارتباط پیدا مى کنند و راه او را مى پیمایند. و از این آیات استفاده مى شود که: یگانه طریق ایجاد وحدت، چنگ زدن همگان است به «ریسمان خدا»، و در احادیث بسیارى که صحّت آنها مورد اتّفاق فریقین است، رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فرموده اند: «ریسمان الهى» که مؤمنین بایستى به آن چنگ زنند، یکى کتاب خداوند متعال، و دیگرى خاندان نبوّت علیهم السّلام است، و این دو، وسیله هدایت و مانع از ضلالت بوده و تا روز قیامت از هم جدایى ندارند.
و البتّه زیان اختلاف در آخرت هویدا گشته، و جبران پذیر نیز نخواهد بود، و در حدیثِ اِخبار رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم به هفتاد و سه فرقه شدن امّت، و جهنّمى بودن هفتاد و دو فرقه(2)، آن زیان بیان گردیده است.
و قرآن کریم، راه وحدت و طریق وصول به آن را در صورت وقوع اختلاف بیان فرموده است: (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَه سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)(3): (اى پیامبر) بگو: اى اهل کتاب، بیایید سوى کلمه اى که میان ما و شما یکسان است که نپرستیم جز خداى را و چیزى را شریک او قرار ندهیم، و برخى از ما جز خدا را ارباب نگیریم، پس اگر رو گردانیدند بگویید: گواه باشید که ما مسلمان هستیم.
روى سخن در این آیه کریمه با «اهل کتاب» است که خود را موحّد و پیرو پیامبران مى دانند.
و خلاصه سخن آنست که: رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم به فرمان خداوند متعال به آنان مى فرماید: براى اختلافاتى که در بین است دشمنى نکنید، بیایید در موارد توافق که خداپرستى و ترک شرک و ترک اطاعت از غیر خداوند متعال است با هم تفاهم کنیم و آن را مورد عمل قرار دهیم تا بتوانیم با منطق صحیح، موارد اختلاف را حلّ کرده، حقّ را معلوم نمائیم، پس اگر نپذیرفتند، به آنان بگوئید: ما مسلمان هستیم، یعنى: ما تسلیم فرمان خدا هستیم، و در خداپرستى و توحید راست مى گوییم، نه شما، زیرا حقّ جو و خداپرست در جهت خداپرستى با دیگر خداپرستان یگانگى مى کند و دشمنى و مخالفت نمى نماید، و در جهت مورد اختلاف نیز تفاهم مى نماید و حقّ را در میان اختلاف کنندگان روشن مى کند.
پس راه ایجاد وحدت (طبق تعلیم قرآن کریم) آنست که: اختلاف کنندگان (اگر راست مى گویند و قصد توافق و اتّحاد دارند) در آنچه توافق دارند معترف بوده و کتمان نکنند و آن را مسکوت نگذارند، و در آنچه اختلاف دارند تعصّب را رها نموده، حقّ جو باشند، و دانایان هر قومى با یکدیگر تماس گرفته و بدون مداخله نادانان و آشوب طلبان مراجعات داشته باشند، و با منطق استدلال صحیح، حقّ جویانه و منصفانه، حقّ را در میان آراء و نظریّات گوناگون روشن نمایند تا بندگان خدا از زیان اختلاف در امان باشند و البتّه اگر در موارد وحدت و توافق، سهل انگارى شود، و چیزى که اختلاف کنندگان آن را حقّ مى دانند، ترک نمایند، و براى احیاء و ترویج آن قیام و اقدام ننماید و در اختلافات با هم دشمنى و ستیزگى داشته باشند، نشانه آنست که حقّ جو نیستند، بلکه گرفتار بلاى تعصّب مى باشند.
و در امّت اسلام در زمانهاى گذشته و اکنون، بسیارى از چیزها که مورد توافق همگان است متروک مانده، و در پس پرده فراموشى نهان گشته، و چنان مشاهده مى شود که آنها را از دین محسوب نمى دارند.
و این راه صحیح ایحاد وحدت دینى است که خداوند کریم در کتاب مجیدش به بندگان تعلیم داده است.
و «حدیث ثقلین» یکى از بهترین دلائل مورد اتّفاق فریقین است که مى توان با چنگ زدن به مضامین نورانیش، و رها ساختن پرده هاى اوهام و تعصّب، راه پرمخاطره اختلاف در دین را مسدود نمود، زیرا همچنانکه خواهد آمد سند این حدیث شریف قابل تشکیک نبوده (کما اینکه صحّت سند و حتّى تواتر عند الفریقین نسبت به ادلّه اى که شیعه در اثبات مدّعایش بدان تمسّک مى جوید، در سرتاسر مباحث اثبات خلافت و جانشینى بلافصل امیرالمؤمنین علیه السّلام موجود است)، و دلالت آن نیز واضح و روشن است.
قبل از ورود در بحث، یکى دو لفظ از الفاظ «حدیث ثقلین» را مذکور مى داریم:
ترمذى در کتاب «صحیحش» به سند خودش از جابر بن عبدالله انصارى نقل مى کند که: رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: «یا أیُّهَا النَّاسُ، إنّی تَرَکْتُ فِیکُمْ ما إنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا: کِتابَ اللهِ وَعِتْرَتِی أهْلَبَیْتِی»(4): اى مردم، من در میان شما چیزى گذاشتم که اگر تمسّک به آن جوئید هرگز گمراه نخواهید شد: قرآن و عترت من که خاندان نبوّت هستند.
و نیز ترمذى در «صحیحش» از زید بن ارقم چنین نقل مى کند که زید گفت: رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: «إنِّی تارِکٌ فِیکُمْ ما إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدی، أَحَدُهُما أَعْظَمُ مِنَ الآخَرِ: کِتابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأرْضِ، وَعِتْرَتِی أهْلُبَیْتِی، وَلَنْ یَفْتَرِقَا حَتّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونی فِیهِما»(5): بدرستى که من بجا مى گذارم در بین شما چیزى که اگر بدان چنگ بزنید بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد، یکى از آن دو از دیگرى باعظمت تر است، کتاب خدا که ریسمانى متّصل از آسمان به زمین است، و خاندان نبوّت، و این دو هرگز از یکدیگر جدا نمى شوند تا سر حوض کوثر بر من وارد شوند، پس دقّت نمائید که بعد از من در حقّ آن دو چگونه رفتار خواهید داشت.
اهمیت حدیث ثقلین:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
« انی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب الله و عترتی لن تضلوا ما ان تمسکتم بهما ابدا »
''ترجمه: من در میان شما دو امر گرانبها باقی می گذارم: کتاب خدا و اهل بیتم. مادام که به آن ها چنگ بزنید گمراه نخواهید شد.' اگر شما شیعیان با یکی از علما یا غیر علمای تسنن روبرو شدید، بگوئید آیا پیغمبر چنین جمله ای را فرمود یا نه؟ اگر بگوید نه، می توان چندین کتاب از خودشان جلویش گذاشت.می بینید اصلا علمای اهل تسنن نمی توانند در وجود و صحت چنین حدیثی اختلاف داشته باشند و ندارند. بعد بگوئید اینکه پیغمبر قرآن کریم را بعنوان یک مرجع و ائمه معصومین علیهم السلام را بعنوان مرجع دیگر معین کرده است. عترت چه کسانی هستند؟ آنها اصلا فرقی میان عترت پیغمبر و غیر عترت پیغمبر قائل نیستند بلکه آنچه که نقل می کنند از صحابه و غیر صحابه، از غیر امام علی علیه السلام بیشتر نقل کرده اند تا از علی. از علی گاهی به عنوان یک راوی نقل می کنند نه به عنوان یک مرجع. برخی منبریها و روضه خوانها این حدیث را خراب کردند چون همیشه آنرا مقدمه گریز زدن برای مصیبت خواندن قرار داده اند. انسان خیال می کند که مقصود پیغمبر در این حدیث فقط این بوده که من بعد از خود دو چیز را در میان شما باقی می گذارم یکی قرآن که احترامش کنید و دیگر عترت که احترامشان کنید و به ایشان اهانت نکنید. در حالیکه مقصود این است: یکی قرآن که به آن مراجعه کنید و دیگر عترت که به آنها مراجعه کنید؛ زیرا در دنباله حدیث می فرماید: تا وقتی که به ایندو بچسبید گمراه نمی شوید؛ پس مسئله رجوع مطرح است و پیغمبر عترت را هموزن قرآن قرار داده است در رجوع کردن. خود پیغمبر هم فرمود:
قرآن ثقل اکبر است و عترت ثقل اصغر
حدیث ثقلین:
پیامبر (ص) به طرق مختلف مسلمانان را مطلع ساخت که پس از خود کسى را براى رهبرى ایشان انتخاب کرده است .آن گاه که او را دروازه شهر دانش قرار داد و اعلان کرد که هر کس قصد علم دارد باید از در آن وارد شود.و در روز انجمن خانه به مردم اعلام کرد که على (ع) برادر،وزیر،وصى و خلیفه اوست.و در موارد زیادى به ایشان اعلام فرمود،که على (ع) در همه چیز جز نبوت،نسبتبه او،به منزله هارون نسبتبه موسى (ع) است.و به اطلاع مردم رساند که خداوند به او فرمان داده است که کسى نمىتواند در انجام وظیفه شرعى جز خود او یا على (ع) اقدام کند.و اطاعت على (ع) اطاعت از خدا و پیامبر خدا و نافرمانى على (ع) نافرمانى خدا و پیامبر خداست.و پیامبر (ص) ،جز به وسیله وحى از جانب خدا چنین بیانات مهمى را بر زبان جارى نمىکرد،و گرنه چگونه امکان داشت اگر خداوند بهوسیله وحى روشنى به او اطلاع نداده بود که على (ع) هرگز در زندگى آیندهاش با امر خدا و تعالیم پیامبر خدا مخالفت نخواهد کرد،پیامبر (ص) اعلان کند که اطاعت على (ع) اطاعتخدا و نافرمانى على (ع) نافرمانى خداست.پس این عبارت خود متضمن رسالتى واضح است،و روشن است که آن پیام تحقق یافت،زیرا على (ع) پس از پیامبر (ص) حدود سى سال زندگى کرد که در تمام آن مدت سیماى کوچکى از پیامبر بزرگ بود چون صد در صد پا جاى پاى پیامبر (ص) گذاشت و لحظهاى در زندگیش با خدا و پیامبر خدا مخالفت نکرد. هم اکنون از عبارتى دیگر از نوعى دیگر،سخن مىگوییم که احادیث ثقلین را در بر دارد. امام ابو عیسى بن عیسى ترمذى در صحیح (سنن) خود از جابر بن عبد الله (انصارى) نقل کرده است که او گفت:«پیامبر خدا را موقع حج (حجه الوداع در سال دهم هجرى) دیدم در حالى که سوار بر شتر زرد فامش بود،خطبه مىخواند،شنیدم که مىفرمود:«اى مردم،همانا من در بین شما چیزى را فرو گذاشتم که اگر بدانها چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد:آن چیز عبارت است از کتاب خدا و عترتم،خاندانم.» (1) ابن جریر،ابن عاصم،محاملى در امالى خود و ابن راهویه به نقل از على (ع) روایت کردهاند که پیامبر خدا (ص) فرمود:«هر کسى را که خدا و رسولش سرپرست اوست پس این (على (ع) ) سر پرست اوست.و من در میان شما چیزى را ترک گفتم تاوقتى که بدان چنگ زنید هرگز پس از آن گمراه نشوید و آن چیز کتاب خداست که یک سر آن به دستخدا و یک سر دیگرش به دستشما و دیگر خاندان من است.» (2) . و ترمذى از زید بن ارقم روایت کرده است که پیامبر خدا (ص) فرمود:«براستى که در میان شما چیزى را باقى مىگذارم تا وقتى که بدان چنگ زدهاید،بعد از من هرگز گمراه نمىشوید، یکى از آن دو بزرگتر از دیگرى است:کتاب خدا ریسمانى کشیده از آسمان تا زمین،و عترت من خاندانم،و هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا در کنار حوض کوثر به من باز گردند،پس بنگرید چگونه به جاى من در باره آنها رفتار خواهید کرد.» (3) ترمذى گوید:«و در همین باب از ابوذر،ابو سعید،زید بن ارقم و حذیفه بن اسید...»و حاکم از زید بن ارقم روایت کرده است که او گفت: هنگامى که پیامبر (ص) از حجه الوداع برگشت و در محل،غدیر خم فرود آمد،دستور بر پا کردن سایبانهایى بزرگ صادر کرد،سایبانها بر پا شدند (زیر سایبانها تمیز شد) آنگاه فرمود: «گویى که مرا طلبیدهاند و من دعوت حق را لبیک گفتهام.در میان شما دو شىء گرانقدر باقى مىگذارم که یکى از آنها بزرگتر از دیگرى است:کتاب خداى بزرگ و عترتم،خاندانم،پس نگاه کنید بعد از من با آنها چگونه رفتار خواهید کرد،زیرا آنها هرگز از هم جدا نمىشوند تا این که کنار حوض بر من باز گردانده شوند...» (4) و نیز حاکم از زید بن ارقم نقل کرده است که پیامبر (ص) در ضمن آنچه روز غدیر خم ایراد کرد فرمود:«اى مردم من در میان شما دو چیز مىگذارم که اگر از آنها پیروى کنید،هرگز گمراه نمىشوید،و آن دو کتاب خدا و خاندانم عترت من است...» (5) . مسلم در صحیح خود از زید بن ارقم روایت کرده است،او گفت:«پیامبرخدا (ص) در بین مکه و مدینه در موضع آبى که خم نامیده مىشد،میان جمعیتبپا-خاست و خطبه خواند،خداى را سپاس گفت و به موعظه پرداخت،سپس فرمود:«اما بعد:هان اى مردم،من هم بشرى هستم،نزدیک است که پیک خداوندى به سراغم بیاید و دعوت حق را لبیک گویم.من در میان شما دو شىء گرانقدر مىگذارم،نخست کتاب خدا،که در آن هدایت و روشنى است،پس کتاب خدا را بگیرید و به آن چنگ بزنید.وانگهى تاکید بر کتاب خدا و تشویق بر آن کرد، سپس فرمود:و خاندان من،من شما را به یاد خدا مىاندازم در باره خاندانم.[سه مرتبه این جمله را تکرار کرد]» (6) . هر کس در روایت مسلم به نقل از زید دقت کند،نقصى در آن مىیابد.در اول حدیث نقل کرده است که پیامبر (ص) دو شىء گرانقدر باقى گذاشت