چرا "دین و دنیا"
مقدمه
"کتاب نقد" بفضل خدا مورد اقبال و توجه فرهیختگان دانشگاه، حوزه ومطبوعات قرارگرفته و اغلب شماره هاى آن به چاپ دوم و حتى سوم رسیده است.شمارگان فصلنامه، اجبارا تا ده هزار و سپس 15 هزار نسخه رسیده و اینک جاىشایسته خویش را در محافل علمى، پژوهشى و انتقادى یافتهاست. ممکن استکلیه خوانندگان "کتاب نقد" با همه مفاد آن لزوما موافق نباشند اما آنچه مهم است،توجه و انتظارات اهلنظر نسبتبه نشریه مىباشد که رو به تزاید است. ما از خداىمتعال مىخواهیم که شایسته اعتماد و توجه افکار عمومى و محافل فرهنگى بودهباشیم و کفران نعمت نکنیم. همچنین لازم است از جشنواره مطبوعات سال جارى77 که سه مقاله از کتاب نقد را تا مرحله نهایى مسابقات جشنواره بالا برد و به یکىاز آن سه، یعنى سرمقاله کتاب نقد (2 و 3)، جایزه برترین سرمقاله با داورى هیئتداوران جشنواره را هدیه نمود، تشکر کنیم. و مفید مىدانیم که گزیدهاى ازسرمقاله مزبور را جهت اطلاع خوانندگان محترم، به چاپ برسانیم:
"دین و دنیا"؟!
واقعیت، آن است که معلومات دهه هاى اخیر، در برخى محافل، دوباره مجهول شدهاند و کسانى براى صرفهجویىدر ادراک حقایق، از خود آن حقایق، صرفنظر کردهاند. تاکنون تقریبا اجماع بوده (و حتى مستشرقین، علیرغم اغراضخود، بدین اجماع، معترف بودند) که اسلام، دین دنیاساز و محیط بر مسائل انسان و مشرف بر همه حوایج او و ناظر بهکلیه کمالات و استعدادهاى اوست.
اما دستگاه فرهنگساز "ترجمه"هاى جهتدار و رسانههایى که متخصص دستکارى در دانایىهاى مردماند، ثنویتکلیسایى و تفکیک ابعاد گوناگون انسان از یکدیگر را (که باید آن را مثلهسازى "شخصیت انسانى" نامید)، به فرهنگاسلامى نیز نسبت دادهاند تا در واقع، نرمافزار کلام آسیبخورده مسیحى را در سختافزار تعابیر مذهبى مصطلح درجامعه اسلامى، به جریان انداخته و تکثیر کنند. تفکیک دین از دنیا (که مورد اتفاق کلیسا و نیز رویکرد سکولار، هر دو،قرار گرفته) و تقسیم کار میان مسیح و قیصر، ریشه در کلام کلیسایى قدما (در همان قرون میانه) داشت، گرچه شاخ وبرگ خود را بعدها داد. اما امروز، سوءتفاهم بزرگى در جریان تکوین است. سرانگشتانى آگاه به لطف بازوانى غافل، به اینسوءتفاهم دامن مىزنند. تحت نام "کلام جدید"، عقاید و حقایق مهمى، ممکن است در جهان اسلام، دستکارى شود.
سکولاریزم، گرچه مشکل اصلىاش با دین، در برابر "خداى شارع"، ظهور مىکند و علىالظاهر با خداى خالق،مسئله ندارد، اما فىالواقع، مخالفت تعصبآلود سکولاریزم با "شارع و شریعت" (بویژه در تفکیک دین از حکومت)، ریشهدر یک " الهیات" منحرف دارد. هر گونه "وضعگیرى اصولى" (سلبى یا ایجابى) نسبتبه فقه، دقیقا ملهم از نوعى ربوبیاتو مبادى کلامى خاصى است.
تقابل "دین و دنیا" و تقسیم امور به "مقدس - عرفى" یا "دینى - دنیوى"، و تقسیم حوایج انسان به "حوزههاى دولتى وعمومى" (پابلیک) و "خصوصى و دینى"، استناد دانش حقیقى به گزارههاى تجربى و تفکیک آن از حوزه ارزشها و عدمتنقیح مفهوم"جوهر تخیلى اعتبار ساز"و...،جزء حلقههاى وصل(بلکه فصل)"الهیات" با "احکام عملى" در غرب بوده است.
تفسیر سوء یا ناقص که از "خدا" (و صفات ربوبى) صورت گرفت و غلبه یافت، به نفى احکام خدا و حقوقالهى بشر ونفى تعریف دینى "حیات" و "مسئولیت" و "انسانیت" و ... انجامید و بنابراین است که معتقدیم اگر تنقیح استوار و دقیقىدر " الهیات" صورت نگیرد، راه سکولاریزم، مسدود نخواهد بود.
در این شماره(کتاب نقد 2 و 3) به ابعاد کلامى سکولاریزم و نتایج فقهى آن، هر دو، پرداخته شده ولى حق، هماناست که عرض کردم و رخنه خطر از همان منفذ کلام آسیبخورده مسیحى به ذهنیت متکلم مسلمان قابل تصور است.
در اینجا مناسب مىبینم که وجه نگرانى خود (به عنوان طلبهاى که اشتغال اصلى او کلاموفقه است)، ونگرانىبسیارى از دوستانوهمفکران را دراینخصوص توضیحدهم:
این توضیح را از نقطه اى شروع مىکنم که اثبات و تبیین آن، شانى و فرصتى دیگر مىطلبد اما از مفروضاتمسلمانى ماست: کلام چندپاره مسیحى، "الهیات بشرى" است نه "الهیات الهى."
مراد از "الهیات الهى"، الهیات وحیانى و تحریف نشده است: "خداوند"، آنچنانچه خود را تعریف و توصیف کرده است.
و "الهیات بشرى"، تصویرى بشرى (مخلوطى از خرافه و آموزههاى مکاتب فلسفى و مکاشفات غیرمنسجم وبىاعتبار یا کماعتبار شخصى و انواع ملاحظات اجتماعى نهاد کلیسا و شبه ماثوراتى از یهود و بودا و یونان و ...) درباره"خداوند" است. اینک دومین نوبتى است که ما مسلمانان، با کلام مسیحى، از نزدیک مواجه مىشویم. نخستین بار، دردهههاى نخست صدر اسلام بود که قرآن کریم، مستقیما و به صراحت، کلام مسیحى و یهودى و صابئى و الهیاتمشرکانه بتپرستان و توتمپرستان و تمثالپرستان را تخطئه فرمود. موضعگیرى کلامى پیامبراکرم(ص)، دقیقا نوعىاعتراض به تصویرسازى سایر ادیان و فرق از "خداوند" و نحوه رابطه "ملک - ملکوت" و "ماده - معنى" و "دنیا - آخرت" بود،بعلاوه ادعاى خاتمیت و جامعیت.
پس از پیامبراکرم(ص) و در دورانى که عترت معصوم(ع)، (مفسران الهیات اصیل اسلامى)، در زنجیر و تبعید وسکوت تحمیلى به سر مىبردند، ترجمه الهیات مسیحى و یونانى (و یهودى و مجوسى و ...)، اصول عقاید اموى و عباسى(نه اسلامى) را در حوزه تاثیر خود قرارداد. دورى از معصومین و صاحبان قرآن، در مواردى، باعث ایجاد التقاط و خرافهمیان برخى متکلمین مسلمان شد و مدرسههایى کلامى تحتتاثیر رویکردهاى الهیاتى غیراسلامى بوجود آمد.چیزهایى " مسئله" شد که مسئله مسلمانان نبود. مسئله دیگران بود که به حوزههاى کلامى مسلمین، تزریق مىشد وچون گوشها بدهکار معلمان حقیقى الهیات قرآنى (اهلبیت پیامبرص) و همنشینان "ثقلاکبر") نبود، بتدریج صورتمسئلهها و نیز پاسخهایى غیراسلامى به آنها (در باب جبر و اختیار، شرور و ...) با ظاهرى اسلامى، وارد ذهن و زبانمحافل مسلمان مىگشت و منشا اختلافات و انحرافات مىشد.
اینک بار دیگر، آموزه هاى کلام متاخر مسیحى، که به کلى، در زیر ضربات فلاسفه اگزیستانس و پوزیتویست و...تغییر ماهیت داده است، با هیئت و ماهیت جدیدى، به سرعت ترجمه مىشود و مسئلههایى را که در سدههاى اخیر، درغرب، " مسئله" شدهاند، به همراه "پاسخهاى تلفیقى" (تلفیقى از مسیحیتبا مکاتب بشرى) وارد "گفتمان کلامى"محافل اسلامى و شیعى شدهاند.
این نخستین تجربه جدى و جدید ما در تماس با "کلام جدید مسیحى" (پس از تاثیرات عمیق "کانت" و "هیوم" و"هگل" و .. .. "ماخر" و "بولتمان" و ....) است. تصویر وسیعى در برابر ماست که هنوز در ذهن ما با ابعاد کاملا مشخصى، شکلنگرفته ولى داریم از آن مىآشامیم و بىمهابا و بدون تصور درستى از مدخل و مخرج بحث، به گرداب زدهایم. حال آنکه"کلام مسیحى"، امروزه، حتى از آنچه در صدر اسلام بود نیز، زخمهاى بیشترى برداشته و خرافاتى بر خرافات پیشینافزوده شده است. روحى ضعیف در قالب کالبدى حجیم، در برابر ماست. شاکلهاى منظم که مضمون دینى ناچیزى راحمل مىکند. اما وقتى هاضمه قوى و ذهنیت منسجمى در این سوى، در کار نباشد، حتى "ترجمه" هم به جاى گسترشافق ذهن، به تاریکى و ابهام بیشترى انجامیده و زمینههاى التقاط را فراهم مىآورد. طلاب نوخاسته که مایهامیدوارىاند، اگر عجول باشند و پیش از تنقیح عقاید کلامى خود (براساس نصوص قرآنى و روایى)، بر کرسى "تحلیل" و"آموزگارى" تکیه زنند، مایه نگرانى خواهند شد. بویژه که شهرت زودرس، مرد "علم" را عقیم مىکند. ما نباید کاریکاتورىاز "کلام جدید و منفعل مسیحى" را (که به همان اندازه کلام کلیسایى و قدمایى، بلکه بیش از آن، غیردینى است)، درمباحثات کلامى اسلام، بازسازى کنیم. بسیارى چیزها در این دو سازمان کلامى (اسلامى و مسیحى) از همان ابتدا، بایکدیگر متفاوت بلکه متناقض بوده است و نام مشترک "دینى"، نباید کسى را اغفال کند.