چکیده :
تاثیر و تاثر پذیرفتن اهل ادب از همدیگر یا حتی طبیعت و اوضاع و احوالی که در آن زندگی می کردند وجود داشته است اما در بعضی مواقع این تاثیر و تاثر باعث بروز ابتکار یا حتی جمود و تقلید محض می شد .
اندلس که به دست مسلمانان فتح شد شاعران آن دیار تا مدتهای طویلی شرق را موطن لغت و ادب می دانستند و هر صدایی از شرق را چون آیه ی محکمی می پذیرفتند و مانند شاعران شرق به صحرا و نخل و شتر و بیابان تضی می کردند .
کلید واژه : قوت ، روابط بینامتنی ، مد حیات
ابن هانی کیست ؟
محمد بن هانی بن محمد بن سعدون اندلسی ملقب به ابی الحسن در سال 320 یا 326 ه . ق در روستای سکون از روستاهای شهر اشبیلیه بدنیا آمد و پدرش هانی نیز از روستاهای مهدیه در آفریقا متولد شد و او نیز شاعر و ادیب بود . ابن هانب در محیط بارور از علم و ادب رشد و نمو کرد .
واسُبیله نیز در آن زمان در اوج علم و تمدن قرار داشت و بیشترین مراحل علمی خود را در دار العلم قرطبه سپری کرد . ابن هانی با وجود مهارت در شعر از علوم دیگر نیز اطلاع داشت چنانکه از قصیده ی الفائیه او بر می آید از علم هئیت شناسی نیز مهارت داشت و ابن هانی به حاکم اشبیلیه پیوست و از عطای یا او بهره مند شد لکن شاعر به سوی لهو و لعب گرایش یافت و نیز به خاطر غلو در گفتار به کفر متهم شد و از آنجا که از دانشجویان علم فلسفه که مردم از آن کرامت داشتند بود و نیز شیعه ی فاطمی بود بعد از شکایات مردم عامل اشبیلیه نیز او را طرد کرد .
پس از این حوادث شاعر ما به مغرب رفت و به جوهر فرماند منصور فاطمی پیوست و او را مدح کرد پس جوهر او را به مغر بن منصور معرفی کرد و از مغر بهره مند شد تا زمانی که مغر به مصر رفت ابن هانی برای آوردن خانواده ی خود و پیوستن به مغر به اشبیلیه برگشت هنگامی که به برقه رسید به دلایل نامعلومی فوت کرد .
خصائص شعره :
در ابتدا نظرات چند از ادیاد شعراء قدیم در خصوص شعر ابن مانی را ذکر می کنیم :
لسان الدین خطیب می گوید : ابن هانی از شاعرانبزرگ و طبقه اول بود که در شعر و بلاغت دری طولانی داشت و کسی را همتای وی نیست در علوم و حل کردن مسائل معمایی ( لسان الدین خطیب 2/212 )
ابن خلکان که خود شاعر بود فاقد بسیاری از شاعران نیز همت می گوید : در مغرب چه از متقدمان و چه از متاخران کسی را همتای و هم طبقه ی ابن هانی نیست بلکه او از همه ی آنان شاعرتر است و مانند مبتنی در شرق می باشد ( وفیات الاعیان ابن خلکان )
و ابن وشیق در باب « لفظ و معنی » می گوید « گروهی اصحاب غوغا و قهقهه بدون فائده ی معنایی اند جز نوا دری مثل ابوالقاسم بن هانی و کسانی که شیوه ی او را دنبال کردند پس او می گوید ؟
( العمده 1/80-81 )
اصاخَتْ فقالت وَقعُ اجْرَدَ شِفلَم
و شامتْ فقالَتْ لَمعُ أَبیضَ مَخْذَم
سکوت کرد پس گفت گام نهادن اسب کم موی است
فال بد زد پس گفت درخش شمشیر بران
و ما ذُعِرَتْ الا بجرس حُلِتّها
و لاد مَقَتْ الا بُرّی فی مُخدَّمِ
و نترسید چه بصدایی
و نگاه نکرد الا جز به نگاه یکسان
و از شرق شناسنان که ابن هانی را در کتاب هایشان ذکر کردند می توان از « خان کریمر » « هامر » «وَهوارت » نام برد و کریمر بعضی از اشعار او را به آلمانی ترجمه کرده است و گفت : قوت در بیان و استفاده از تمثیلات زیاد و الفاظ پخته و نیکو از خصائص شعری ابن هانی است که کمتر شاعری به پای او می رسد و این خصائص شعری است که نام و آوازه ی او را بلند کرده و او را مبتنی غرب نامیده اند ( دیوان ابن هانی ، شارح نعیم انطوان ، ط 1 )
و از خصائص شعر ابن هانی :
الف ) قوت در بیان و تعبیر که در آن خلفاء فاطمی را می ستاید و عنان سخن را در دست دارد هر طوری که می خواهد آن را می چرخاند .
أسدٌ ، ازازارتَ وِ جارَ ثعالب ٍ ماإن لها الا القلوب و جارٌ
ب ) معانی شعرش آسان و دور از تعقید می باشند و ذهن آنها را با کمترین تامل در می یابد .
ج) از آنجا که شعرش را در خدمت اشاعری دین قرار داده اند لذا آیات قرآن را اقتباس کرده است .
لذلک ناجی الله موسی نبیتُه فنادی أَن اشرح ما نیضیق به صدری
وهَبْ لی وزیراً من أَخی استعنُ بد وشُدَّ به ارزی ، وأشرکه فی امری
اگر خوب در دیوان ابن هانی بنگریم خواهیم دید معانی او جز در مواردی اندک بر معانی قدما را سلوب آنان تکیه کرده است و لغزش را مالامال از الفاظ غوغا دار کرده است حتی به قول ابن خلکان معانی تازه ای زیر آن الفاظ وجود ندارد .
در حالی که بعضی از مورخین شعر او را می ستایند و او را ابداع کننده ی معانی جدید می دانند . عیبی جز کفر بردار نمی گیرند با این وجود شعرش خالی از وصف طبیعت اندلس و ژئاء غزلش خالی از عاطفه ی متعالی است جزء عاطفه ی دینی که در آن به شیعه ی امامی بودن خود افتخار و در آن غلو می کند تا جایی که را صفت خدایی به او می دهد .
ما سْئتَ لا ما شاءِت الأْتدار فاحکم ، فانت الواحد القهار
هر آن چه را که تو اراده کنی تحقق پیدا می کند نه آن چه را که قضا و قدر پس فرمانروائی کن چونکه یگانه قهار تویی
تناص در شعر ابن مانی
ابن مانی)وَهَبَ الدهر نفسیاً فاستردْ رُبَّما جادَ لیئمٌ فَحَسَدْ
مبتنی) ابدآستترد ما تهب الدنیا نیالیتَ جودَها کان بُخلا
مبتنی) فترکتهم خلل الدیار کانَّما غَضِبتْ روُوُسُهُم علی الاجام
ابن هانی) ما یستقرُّ لهم رأس علی جدث کانَّ اجامَهُم یلعبنَ بالقُلَلِ
همانطور که می بینیم هر دو شاعر دنیا را به انسان خسیسی تشبیه می کند که اگر چیزی را ببخد از حرص و آز دوباره آن را پس می گیرد .
و در دو بیت بعد ابن هانی و مبتنی صحنه ی جنگ را تصور می کنند و دشمنان را در حالی که سر از تن جدا شده اند که مبتنی آن را تشبیه به این می کند سر آنان بر جسم آنان خشم گرفته است یا به قول معروف سر آنها به تن آنها زیادی می کرد و با لطافت خاصی ابن هانی این معنا را اقتباس کرده لیکن با الفاظی قوی تر و محکم تر از مبتنی آن را بیان می کند .
مبتنی )لیلها صبحها من النار و الاصب باحُ لیلٌ من الدُّخان تَمام
ابن هانی)عکسوا الزمانُ عواثنّا و دواخنّا فالصبح لیلٌ و الظَّلام نهارُ
و این دوست نیز مبتنی صحنه ی جنگ را ترسیم می کند و ظرافت خاصی شدت نبرد را نشان می دهد که شب را از شدت درگیری و به آتش کشیدن دشمنان را به روز تشبیه می کند و روزش نیز از شدت دود عظیم و ابنوه این اتش گویی شب می ماند و ابن هانی نیز با قوّت و قدرت بیشتری آن را ترسیم می کند در آنجا که می گوید « عکسوا الزمان ) در دو کلمه موجز مفهوم شعر مبتنی را ترسیم می کند و با برانگیختن این سوال در ذهن خواننده برای پی گیری بقیه ی ماجرا .
وقادَلها دلیرُ کلَّ مِلمِرَّهٍ ُنیفُ بخدَّیها سَحوق من النَّخل ( مبتنی )
من کلَّ یَعْبوبٍ یحیدُ فلا تری إِلَّا قذ الآ سامیاً ، و قلیلا ( ابن هانی )
و کأنَّ بین عنانِه و لَبانِه رَشَأً یَریعُ الی الکناس ، خُذُولاد ( ابن هانی )
مبتنی در این بیت به وصف اسب خود می پردازد و آن را نجیب و از نظر بلندی آن را به نخل تشبیه می کند ابن هانی نیز اسب خود را نیکو توصیف می کند که هنگامی می دود به علت سرعت و بلندی آن جر گردن و سر آن را نمی توان دید و در بیت سوم ابن هانی نیز گردن اسب خود را بلند توصیف می کند و او را به بچه آهویی تشبیه می کند که از گله جا مانده و می خواهد به گله بپیوند در این ابیات نیز مبتنی به ناز راه رفتن اسب خود می پردازند که همانطور می بینیم ابن هانی نیز بهتر توانسته بوصف اسب خود بپردازد .
و انا الذی احتلبَ المنیهَ طرّفُه فمن المطَالَبُ و القتَل القاتلُ ( مبتنی )
وَقُدتُ الی نفس منیَّه نِفسها کما اُحْرِقَتْ فی نارها کَفَّ مُضْرِمِ ( ابن هانی )
در این شعر مبتنی در این جا می گوید و بر خود فخر می کند که من کسی هستم که چشم او مرگ را به طرف خود آورد پس خواهنده ی خون کیست در حالی که مقتول قاتل است .
سپس ابن هانی نیز در همین مضمون و سخن خود را می آورد لیکن قوت و قدرت در شعر مبتنی بیشتر است و از الفاظ موزون تر و محکم تر برای بیان مقصود خود استفاده کرده است .
کل حلمٍ أُتی نعیر اقتدارٍ حجهٌ لا جی ءُ الیها اللئام ( مبتنی )
و کلُّ اناهٍ فی المواطن سُوؤدٌ ولا کَأَناهٍ من قدیرٍ مُحَّم ( ابن هانی )
مبتنی در این بیت می گوید هر بردباری که در مقام اقتدار نباشد دستاویزی است که پستان به آن دستاویز می شوند . ابن هانی همین معنا را در الفاظی دیگر به کار می برد هر بردباری در جایگاه شرف و بزرگی همانند بردباری از جانب انسان توانایی که ضمیر به حفظ دین خود یا کشته شدن شود و او کشته شدن با دین خود را انتخاب کند نیست .
فتیٌ تیبعُ الازمانُ فی الناس خَطْوُه کُللَّ زمانٍ فی یَدَیْه زِمام ( مبتنی )
أَدارُ کما شاءَ الوری فحتیَّزتْ علی السّبعهَ الأفلاکِ أَنْمُلُه الَعْرُ ( ابن هانی )
مبتنی در این شعر جوانی را توصیف و ستایش می کند که بسیار قوی است زمام امور نقش و بالطبع روزگار را نیز در دست دارد ابن هانی نیز با همین مضمون و با الفاظی متفاوت به همین معنی اشاره دارد .
و اذا خامُرَ الهوی قلُب صبتّ فعلیه لکل عین دلیلُ ( مبتنی )
أَلَمْ یُید سِرَّ الحُبَّ أَنَّ مِنَ الفَّی رقیباً وإن لم یَهْتِک السترَ هاتَکُ ( ابن هانی )
مبتنی در این بیت می گوید اگر عشق قلب عاشقی را دچار گمان و ظن کند پس برای او در هر نگاهی دلیل و راهنمایی است .