موضوعات درباره قیام حسینی
1 - این حادثه به خاطر نفروختن عقیده و رأی به وجود آمد .
2 - جمله « آثروا الموت » به حقیقت درباره آنها صادق است . ( مقایسه بین آنها و بدریونو صفینیون و اصحاب طارق ) .
3 - مهمترین درس حادثه عاشورا اینست که بفهمیم آیا دین ، قوت است یا ضعف ؟ قید است یا آزادی ؟ تریاک است یا مقوی ؟
معاویه به بهانه خون عثمان در جستجوی خلافت بود
[ عقاد در کتاب ابوالشهداء ص 12 میگوید : ] ان الذین انخدعوا او تخادعوا . . . و الاجام .
چند نکته در اینجا هست ( فرق اصحاب معاویه و اصحاب ابن زیاد ) :
الف - بین اصحاب معاویه در صفین و اصحاب یزید در کربلا فرق بود زیرا معاویه با یک نوع ظاهرسازی آنها را فریب داده بود و آنها خیال میکردند فقط برای انتقام خلیفه مظلوم میجنگند و هنوز پرده از روی مقاصد معاویه برداشته نشده بود بر خلاف عصر یزید و دوره یزید . و به همین دلیل در مبارزه علی ( ع ) و امام حسن با معاویه نفاق طرف آنقدر آشکار نبود که در مبارزه امام حسین آشکار
بود . ولی مردم در طول این بیست سال تا اینقدر عقب رفته بودند و به نظر نمی رسد که در دوره معاویه مردم در حادثهای مثل حادثه کربلا از بنی امیه دفاع میکردند . پس بنیامیه م ردم را به مقدار زیادی در این مدت عقب بردند .
ب - در قضیه معاویه و طلب ثار و انتقام که مردم به حرکت آمدند بیشک روح عصبیت و جاهلیت و میل به خونخواهی و خونخواری که در طبیعت عرب بود و در جاهلیت به صورتهای دیگری تظاهر میکرد ، در این حادثه موجود بود ولی تظاهرش رنگ اسلامی داشت .
ج - معاویه در زمان خلافت خود کار مهمی کرد که همان چیز موجب زوال حکومت از بنی امیه شد و آن ، موضوع ولی عهد قراردادن یزید بود که اولا یزید ناصالحترین افراد بود و ثانیا ولایت عهد درست بازی کردن و دست بدست کردن خلافت به صورت سلطنت بود و مخصوصا معاویه در زندگی خودش
برای یزید بیعت گرفت . اساسا معاویه در سایر کارها نیز روش خلافت را تبدیل کرده به روش سلطنت هر چند از زمان عثمان بنی امیه خلافت را ملک خود مینامیدند .
د - عمل اعوان بنی امیه در کربلا منتهای قوس نزول اخلاق در امت اسلامیه بود و از حادثه کربلا انتباه و شعور به آزادی و زیر بار نرفتن شروع شد .
قیام مدینه و قیامهای کوفه و مخصوصا قیام عبدالله بن عفیف ازدی نمونهای از آغاز تجلیات روحی اسلامی به شمار میرود . اعوان بنی امیه بعد از کربلا هم خست و دنائت خود را به خرج دادند ولی شروع بیداری از حسین بن علی ( ع ) شد.
یادداشت ماهیت قیام حسینی
1 - بحث در اینست که حادثه عاشورا چه نوع حادثهای است و از چه مقوله است ؟ آیا از نظر اجتماعی یک انفجار بدون هدف بود مانند بسیاری از انفجارها که در اثر فشار ظلم و تشدید سختگیریها رخ میدهد و احیانا به وضع موجود کمک میکند ، و یا یک تصمیم آگاهانه و هوشیارانه نسبت به اوضاع و
احوال موجود و نسبت به آثار و نتایج این حرکت بود ؟ و در صورت دوم آیا یک قیام و نهضت و انقلاب مقدس بود یا یک دفاع شرافتمندانه مقدس ؟
یعنی آیا هجوم بود یا دفاع ؟ آیا کاری بود که از طرف امام شروع شد و حکومت وقت میخواست آنرا سرکوب کند ، و یا او از طرف حکومت وقت مورد تجاوز قرار گرفت و او بجای سکوت و تسلیم ، شرافتمندانه از خود دفاع کرد ؟ به عبارت دیگر آیا چیزی از سنخ تقوا در جامعه بود و مظهر یک
تقوای بزرگ در حد دادن جان بود ، یا مظهر یک احسان و عصیان و قیام مقدس ؟ آیا از نوع حفظ و اثبات خود بود یا از نوع نفی و انکار جبهه مخالف ؟
بنابر فرض اول ناچار اهدافی داشت اجتماعی و اصولی ، و بنابر فرض دوم هدفش جز حفظ شرف و حیثیت انسانی خود نبود ، و بنابر اینکه از نوع انقلاب و قیام ابتدائی بود آیا مبنای این انقلاب صرفا دعوت مردم کوفه بود که اگر مردم کوفه دعوت نمی کردند قیام نمی کرد ( و قهرا پس از اطلاع از عقب نشینی مردم کوفه در صدد کنار آمدن و سکوت بود ) یا مبنای دیگری جز دعوت مردم کوفه داشت و فرضا مردم کوفه دعوت نمیکردند ، او در صدد اعتراض و مخالفت بود هر چند به قیمت جانش تمام شود ؟
در جریان حادثه کربلا عوامل گوناگونی دخالت داشته است یعنی انگیزههای متعددی برای امام در کار بوده است که همین جهت از طرفی توضیح و تشریح ماهیت این قیام را دشوار میسازد زیرا آنچه از امام ظاهر شده گاهی مربوط به یک عامل خاص بوده و گاهی به عامل دیگر ، و سبب شده که اظهار نظر کنندگان ، گیج و گنگ بشوند و ضد و نقیض اظهار نظر کنند ، و از طرف دیگر به این قیام جنبههای مختلف میدهد و در حقیقت از هر جنبهای ماهیت خاصی دارد . ( در امور اجتماعی و مرکب ، مانعی نیست که یک چیز دارای چند ماهیت باشد همچنانکه مخصوصا در درسهای فلسفه تاریخ ثابت
کردهایم ) .
عوامل که در کار بوده و ممکن است در این امر دخالت داشته باشد و یا دخالت داشته است :
الف - اینکه امام یگانه شخصیت لایق و منصوص و وارث خلافت و دارای مقام معنوی امامت بود . در این جهت فرقی میان امام و پدرش و برادرش نبود ، همچنانکه فرقی میان حکومت یزید و معاویه و لفای سه گانه نبود .
این جهت به تنهائی وظیفهای ایجاب نمیکند . اگر مردم اصلحیت را تشخیص دادند و بیعت کردند و در حقیقت با بیعت ، صلاحیت خود را و آمادگی خود را برای قبول زمامداری این امام اعلام کردند او هم قبول میکند . اما مادامی که مردم آمادگی ندارند از طرفی ، و از طرف دیگر اوضاع و احوال بر طبق مصالح مسلمین میگردد ، به حکم این دو عامل ، وظیفه امام مخالفت نیست بلکه همکاری و همگامی است همچنانکه امیر علیه السلام چنین کرد ، در مشورتهای سیاسی و قضائی شرکت میکرد و به نماز جماعت حاضر میشد . خودش فرمود : « لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری ، و والله لاسلمن
ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا علی خاصه » ( 1 ) .
در قضیه کربلا این عامل به تنهائی دخالت نداشته است . این عامل را به ضمیمه عامل سوم که دعوت اهل کوفه است باید در نظر بگیریم چون عامل دعوت مردم ، برای به دست گرفتن حکومت بود نه چیز دیگر . پس این عامل ، عامل جداگانه نیست و باید در ضمن آن عامل ذکر شود .
ب - از امام بیعت میخواستند و در این کار رخصتی نبود : یزید نوشت :
خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیدا لیس فیه رخصه .
ج - مردم کوفه پس از امتناع امام از بیعت او را دعوت کردند و آمادگی خود را برای کمک او و به دست گرفتن خلافت و زعامت اعلام کردند ، نامههای پی در پی آمد ، قاصد امام هم آمادگی مردم را تأیید کرد .
د - اصلی است در اسلام به نام امر به معروف و نهی از منکر ، مخصوصا در موردی که کار از حدود مسائل جزئی تجاوز کند ، تحلیل حرام و تحریم حلال بشود ، بدعت پیدا شود ، حقوق عمومی پایمال شود ، ظلم زیاد بشود . امام مکرر به این اصل استناد کرده است . در یک جا فرمود : « انی لم اخرج
اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر (2) و اسیر بسیرش جدی و ابی »
. جای دیگر فرمود : « سمعت جدی رسول الله : من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله »
. . . در جای دیگر فرمود : « الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا ، انی لا اری الموت الا سعادش و الحیاش مع الظالمین الا برما » .
نهضت امام حسین(ع)
یکی از مسائل در مورد نهضت امام حسین علیه السلام اینست که ماهیت این نهضت چه بوده است ؟ چون نهضتها هم مانند پدیدههای طبیعی ، ماهیتهای مختلف دارند . اشیاء و پدیدههای طبیعی ، از معدنیها گرفته تا گیاهان و انواع حیوانات ، هرکدام ماهیتی طبیعی و وضع بالخصوصی دارند . نهضتها و
قیامهای اجتماعی هم اینچنینند .
یک شیء را اگر بخواهیم بشناسیم ، یا به علل فاعلی آن میشناسیم ، یا به علل غائی آن ( که امروز شناخت به علل غائی را چندان قبول ندارند ) ، یا به علل مادی آن یعنی اجزاء و عناصر تشکیل دهنده آن ، و یا به علت صوری آن ، یعنی به وضع و شکل و خصوصیتی که در مجموع پیدا کرده است . اگر یک
نهضت را هم بخواهیم بشناسیم ، ماهیتش را بخواهیم به دست آوریم ، ابتدا باید علل و موجباتی را که به این نهضت منتهی شده است بشناسیم . تا آنها را نشناسیم ماهیت این نهضت را نمیشناسیم ( شناخت علل فاعلی ) . بعد باید علل غائی آن را بشناسیم . یعنی این نهضت چه هدفی دارد ؟ اولا هدف دارد یا هدف ندارد و اگر هدف دارد چه هدفهائی دارد ؟ سوم باید عناصر و محتوای این نهضت را بشناسیم که در این
نهضت چه کارهائی ، چه عملیاتی صورت گرفته است ؟ و چهارم باید ببینیم این عملیاتی که صورت گرفته است ، مجموعا چه شکلی پیدا کرده است ؟
یکی از مسائلی که در مورد نهضت امام حسین ( ع ) مطرح است اینست که آیا این قیام و نهضت از نوع یک انفجار بود ؟ از نوع یک عمل ناآگاهانه انقلاب صد در صد آگاهانه و از روی تصمیم و کمال آگاهی و انتخاب است .
آیا جریان امام حسین ( ع ) یک انقلاب انفجاری و یک انفجار بود ؟ یک کار ناآگاهانه بود ؟ آیا به این صورت بود که در اثر فشارهای خیلی زیادی که از زمان معاویه و بلکه از قبل از آن بر مردم و خاندان امام آورده بودند ، دوره یزید که رسید ، دیگر اصلا حوصله امام حسین سر آمد و گفت هر چه بادا باد ، هر چه میخواهد بشود ؟ ! العیاذ بالله . گفتههای خود امام حسین - که نه تنها از آغاز این نهضت ، بلکه از بعد از مرگ معاویه شروع میشود - ، نامههایی که میان او و معاویه مبادله شده است ، سخنرانیهائی که در مواقع مختلف ایراد کرده است ، از جمله آن سخنرانی معروفی که در منی صحابه پیغمبر را جمع کرد ، و حدیثش در " تحف العقول " هست و خیلی مفصل است و خطابه بسیار غرایی است نشان میدهد که این نهضت در کمال آگاهی بوده ، انقلاب است اما نه انفجار . انقلاب هست ولی انقلاب اسلامی نه انفجار .