کمتر حادثه تاریخی است که از رنگ تبلیغات سیاسی موبان و عباسیان و یا تعصبات دینی ،مذاهب مختلف بر کنا ر مانده وحقیقت آن دگرگون نشده باشد برای دریافت حقیقت تاریخی – هر چند بر اساس مظنه واحتمال هم باشد – خواندن متن تاریخ آن سالها به تنهایی کافی نیست ،بلکه باید تاریخ ر ا با یکدیگر شرایط ، از جمله وضع جغرافیایی، اقتصادی واجتماعی سنجیده ، چنانکه شیوه علمی تاریخ نویسان امروز هم همین است .
درباره تحلیل این حادثه ، تا آنجا که ممکن بوده است از کوشش دریغ نکرده ام و رویدادها را یکی با دیگری سنجیده و با دیگر وقایع مقایسه کرده ام .
به هنگام نوشتن مطالب از مأخذ به آنچه نزدیکتر به حادثه بوده است استفاده کرده ام چه احتمال دستکاری وتغییر در آن کمتر است ،مگر یک دو کتاب که مطالبی در خور ذکر داشته است. اما هنگام بررسی به نوشته های بعد نیز از قرن پنجم تا عصر حاضر ، تا آنجا که میسربوده مراجعه شده است . برای بررسی وضع سیاسی و اجتماعی اسلام تا پایان عصر خلفا کتاب های بعضی مورخان غربی که در اسلام مطالعه دارند از نظر دور نمانده است .
قدیم ترین سند کتبی باز مان حادثه در حدود قرن فاصله دارد ، اما چاره ای جز استاد به همین مدارک نیست .خداوند بزرگ همه ما را از ارتکاب هر گونه خطا باز دارد .آمین
مشخصات امام حسین (ع)
مرقد مطهر :کربلا
1- نام : حسین (ع ) 2- لقب معروف : سید الشهداء
3-کنیه : اباعبدالله 4- پدر : امام علی ( ع)
5- مادر : حضرت فاطمه ( س) 6- زمان ومکان تولد : 3 شعبان
زمان ومکان شهادت : سال 4 هجرت –مدینه
ماه محرم سال 61 هجرت کربلا
نوجوانی با شهادت وعبادت :
امام حسین (ع ) هنگامی که به سن نوجوانی رسید همچون سربازی شجاع و فداکار ، به دستورات پدرش علی ( ع) باجان و دل عمل می کرد ودرس هایی راکه درخردسالی از جدش رسول اکرم ( ص ) آموخته بود به کار می بست و به همین دلیل مورد توجه همگان به ویژه گرامی اشت قرار گرفته بود .همواره از حق وحقیقت دفاع می کرد و دیگران راپند می داده است .
با آن که نوجوانی بیش نبود ، در میان جوانان بنی هاشم ، در شمشیر زنی و سوار کاری نظیر نداشت . بیشتر لباس سرخ رنگ بر تن می کرد وهمچون پدرش ،به نمار وعبادت خدا ، بسیاراهمیت می داد گاهی در روز هزار رکعت نماز می خواند .
روزی امام حسین ( ع) درپاسخ فردی که از او پرسید : ای پسر رسول خدا ! چگونه صبح کردی، « فرمود:« صبح کردم در حالتی که خالق من از کردار زشت وخو ب من با خبر است . آتش جهنم درپیش من ومرگ در طلب من است وحساب ( روز قیامت) با تندی چشم به من دوخته ومن هم در گروه عمل خویش هستم ، آنچه می خواهم نمی توانم به دست آورم وآنچه که دشمن من است ، نمی توانم از خود دور کنم .کارها دست دیگری است ؛ اگر خواست عذابم میکند واگر خواست عفوم می فرماید. پس کدام فقیر بیچاره تر از من است ؟
دلاوری :
حسین ( ع) درجنگ های « جمل» « صفین » و« نهروان » شرکت کرد و از همان آغاز مخالفت خود را باحکومت معاویه نشان داد ولحظه از حمایت اسلام وپدر مظلومش امام علی ( ع) دست نکشیدئ .
پس از آنکه حضرت علی ( ع ) امام اوّل شیعیان ،ناجوانمردانه به دست مردی سنگدل به نام « ابن ملجم » به شهادت رسید، امام حسن ( ع) جانشین پدر شد . در تمام طول خلافت امام حسن ( ع) همچون سربازی فداکارش به فرمان برادر خود بود واو را حمایت می کرد .زمانی که امام حسن ( ع) صلح بامعاویه را پذیرفت ،اما امام حسین ( ع ) نیز تسلیم فرمان برادرش شد او از او اطاعت کرد . سال ها از خلافت امام حسن ( ع) گذشته بودکه معاویه واطرفیانش بااجرای نقشه ای توانسته همسر آن حضرت رافریفته تا امام حسن ( ع ) را توسط او به شهادت برسانند وبه این ترتیب یزید را به عنوان جانشین معاویه اعلام کنند .
مرگ معاویه و نامه ها :
معاویه درماه رجب سال شصتم هجری در دمشق در گذشت .هنگام مرگ وی یزید در حوارین به سر می برد . چون به دمشق رسید ومردم با او بیعت کردند نامه ای به ولید بن عتبه والی مدینه نوشت که :« حسین ابن علی وعبداللّه بن عمرو و عبداللّه زبید را رها مکن تا از آنان به خلافت من بیعت بگیری ». والی مدینه از مروان بن حکم در این باره مشورت خواست .مروان گفت :« اگر رأی مرا می پذیری هم اکنون که مردم از مرگ معاویه آگاه نشده اند پسر زبیرو حسین ابن علی را بخواه ! اگر بیعت کردند کار تمام است وگرنه آنان را بزن . چه اگر اینان بیعت نکنند ومردم بدانندمعاویه مرده است گرد حسین و پسر زبیر را خواهند گرفت و فتنه بزرگ خواهد شد. اما پسر عمر مرد جنبش نیست مگر آنکه به سر وقت او رندو خلافت رابه وی بسپارند . ولیه پی آنان فرستاده عبداللّه ابن زبیر وحسین (ع ) در مسجد بودند که فرستاه والی رسید و پیام او را به ایشان رسانید. به او گفتند نزد امیر برو ! وبگو هم اکنون خواهیم آمد .
حسین (ع) نزد ولیه رفت و پس از آنکه حاکم وی را از مرگ معاویه آگاه کرد از اوخواست تابیعت یزید رابپذیرد .حسین گفت مانند من کسی پنهان بیعت نمی کند ، مردمان را به خواه مرا نیز بخواه تا ببینم چه می شود .ولیه گفت به سلامت باز گرد. مروان به ولید گفت او را رها مکن که اگر بیعت نکرده برود دیگر هرگز به اودست نخواهی یافت ، اگر بیعت نکند او را بکش .حسین بر آشفت و گفت :« نه تو می توانی مرا بکشی ونه او .»
سرا نجام حسین و پسر زبیر بیعت نکرده از مدینه رهسپار مکه گشتند .
در همین روزها که دمشق نگران بیعت نکردگان مجاز بود ، در کوفه حوادثی گذشت که از طوفانی سهمگین خبر می داد .شیعیان علی در خانه سلیمان ابن صرد خزاعی گرد هم آمدند ،سخنرانیها آغاز شد .میزبان که سرد و گرم روزگار را چشیده وبارها رنگ پذیری همشهریان خود را دیده بود وگفت :« مردم ! اگر مرد کار نیستید و بر جان خود می ترسید بیهوده این مرد رامفریبید!» از گوشه و کنار فریاد ها بلند شد که :« ابداً ما از جان خود گذشتیم ،باخون خود پیمان بسیتم که یزید راسرنگون خواهیم کرد وحسین را به خلافت خواهیم رساند! » سرانجام نامه نوشتند : سپاس خدا را که دشمن ستمکار تو را درهم شکست . دشمنی که نیکان امت محمد را کشت وبدان مردم را به سر کار آورد . بیت المال مسلمانان را میان توانگری و گردنکشان قسمت کرد . اکنون هیچ مانعی در راه زمامداری تو نیست .
حاکم این شعر نعمان ابن بشیر در کاخ حکومتی به سر می برد .
ما نه با او انجمن می کنیم و نه در نماز او حاضر می شویم .» تنها این نامه که چندین تن از شیعیان پاک دل و یک رنگ حسین برای او فرستادند . شما ر نامه ها را صد ها و بلکه هزارها گفته اند .اما در همان روزها که پیکی از پس پیکی از کوفه به مکه می رفت و چنان که نوشته اند گاه یک پیک چند نامه رابا خود همراه داشتند که در آن به یزید چنین نوشته بود:« اگر کوفه ای رامی خواهی باید حاکمی تواناو با کفایت برای این شهر بفرستی ،چه نعمان ابن بشیر ناتوان است ،یا خود را به ناتوانی زده است .» وهیچ دور نمی نماید که برای رعایت روز مبادا بعضی از آن مردم هر دو دسته نامه ها را مهر کرده باشند .
مسلم روانه کوفه شد :
مسلم با نامه امام روانه کوفه شد . چنان که مورخان نوشته اند در آغاز سفر دچار تشنگی و بی آبی به سر می برد ویزید با او میانه خوبی نداشت ، به وی پیشنهاد کرد . یزید این رأی را پذیرفت و به پسر زیاد نوشت که حکومت کوفه نیز بدوسپرده می شود و باید هر چه زودتر آن شهر را آرام کند .
عبیداللّه زیر دست پدری تربیت شده بود که سالها در حکومت علی ومعاویه حاکم شهرهای عراق بود . بهتر از هر کس از دسته بندیهای بصره وکوفه اگهی داشت . می دانست برای این که آشوبی رابخواباند بایداز کجا شروع کند ، به کجا جاسوس بفرستد ، که را به زندان افکندوچه کسی رابکشد .
عبیداللّه د رچنین محیط سیاسی بزرگ شده بود و به خوبی از جزئیات این نوع حکومت اطلاع داشت .هنگام ورود به کوفه روشی را به کار برد که زیرکی وموقع شناسی او را می رساند . او مانند حاکمی که فرستاده خلیفه شام است وبرای آرام ساختن ایالتی سرکش آمده رفتار نکرد . باگروهی از مردم بصره روانه کوفه شد. پیش از آنکه به شهر برسد،سر و صورت خود را بپچید ، وچون به کوفه در آمد مردم شهر پنداشتند ،حسین ابن علی است که به سوی آنان آمده است . به هرجاکه می رسید مردم شهر پنداشتند ،حسین ابن علی است که به سوی آنان آمده است .به هر جا که می رسید مردم بر پا می خاستند ومی گفتند پسر پیغمبر خوش آمدی ! اینجا لشکرهای آماده وگوش به فرمان منتظر هستند. به این ترتیب او در آغاز کار بی هیچ زحمتی موقعیت کوفه را دانست . از تعداد هوا خواهان حسین ،سران آنان وآمادگی این هواخواهان حسین ، سران آنان و آمادگی این هواخواهان حسین ،سران آنان وآمادگی این هواخوان مطلع شده گشت و دور راهنمای او مردندواین پیش آمد را به فال بد گرفت ، واز حسین ( ع) خواست ، ولی امام حسین در پاسخ او نوشت که ما اهل بیت به فال اعتقاد نداریم و تأکید کرد که باید مأموریت خود را انجام دهد .مسلم به کوفه در آمد ودر خانه مختار ابن ابی عبید ثقفی سکونت کرده شیعیان دسته دسته به خانه مختار می آمدند و او نامه امام حسین را برای آنان می خواندو آنان می گریستند و بیعت می کردند .مسلم به هنگام این مأموریت بیست وهشت ساله بود .