تحقیق مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی

تعداد صفحات: 11 فرمت فایل: مشخص نشده کد فایل: 23360
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: علوم اجتماعی و جامعه شناسی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
کلمات کلیدی: N/A
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی

    نقش رسانه‌ها در ایجاد و یا تعمیق روابط فرهنگی میان ملل‌، البته بدیهی است و انکارناپذیر. در این مقام‌، این مباحث کلّی را پیش نمی‌کشیم‌، بلکه در پی آنیم که ببینیم رسانه‌های دو کشور ایران و افغانستان با توجه به مشترکات عمیق و دیرینه فرهنگی‌، تا چه اندازه توانسته‌اند پُل ارتباط دو ملّت همسایه باشند.

    این حقیقتی است که این دو کشور در این منطقه بیشترین مشترکات فرهنگی را دارند. در این منطقه هیچ کشوری را نمی‌توان یافت که در حوزه دین‌، زبان و خط با ایران یگانگی کامل داشته باشد و برعکس‌.

    پاکستان با ایران هم‌دین است‌، ولی هم‌زبان نیست‌. تاجیکستان هم‌دین و هم‌زبان است‌، ولی مردمش خط فارسی را نمی‌شناسند. فقط مردم افغانستان‌اند که همه زمینه‌های لازم برای ارتباط را دارند. فقط آنچه مانده است‌، خود ارتباط است‌. به واقع در هیچ جای دنیا، مردمی نمی‌توانند بهتر از مردم افغانستان با رسانه‌ های ایران ارتباط بگیرند و برعکس‌.

    ولی با این وصف‌، به نظر می‌رسد که این رسانه‌ها نتوانسته‌اند به تناسب ظرفیت و توان نفوذ خود، شناخت و آگاهی متقابل ایجاد کنند.

    اگر از جهت ایرانی قضیه بنگریم‌، مردم ایران سخت نسبت به سرزمین و مردم افغانستان بی‌اطلاع‌اند. بسیاری از آنان حتی از موقعیت و نفوذ والای زبان فارسی در آن کشور بی‌خبرند; جغرافیای تاریخی افغانستان را نمی‌شناسند و باور این حقیقت برایشان دشوار است که مثلاً بلخ و غزنی و هرات (شهرهایی با مفاخر بسیار ادبی‌) در افغانستان واقع شده‌اند.

    مسلماً در این میان بخشی از کوتاهی‌، به رسانه‌های افغانستان بر می‌گردد که هنوز نتوانسته‌اند به صورت فراگیر و گسترده معرّف کشور خویش برای همسایگان باشند. کمبود امکانات مالی و مهم‌تر از آن پراکنده‌شدن نیروهای انسانی‌، رسانه‌های افغانستان را فقط در داخل کشور و آن هم در پیمانه‌ای اندک‌، محدود کرده است‌.

    اما بخشی دیگر از این تقصیر متوجه رسانه‌های ایران است‌. در اینجا حضور افغانستان نه کمیّت لازم را دارد و نه کیفیت شایسته را. این حضور تقریباً به اخبار محدود می‌شود و آن هم اخباری که بیشتر اوقات کشور ما را برای مردم ایران‌، جایی نامطلوب با مردمی نامطلوب‌تر نشان می‌دهد. تقریباً در هیچ‌یک از برنامه‌های فرهنگی تلویزیون ایران‌، ما بخشی ثابت ولو با زمان اندک برای معرفی افغانستان‌، فرهنگ و مردم آن ندیده‌ایم‌.

    در این نباید تردید کرد که صدا و سیمای ایران وسیع‌ترین رسانه در میان فارسی‌زبانان است و شاید علاوه بر هفتاد میلیون مخاطب ایرانی‌، حداقل ده میلیون مخاطب غیرایرانی هم داشته باشد. به راستی در مقابل هر هفت ساعت برنامه برای ایران‌، یک ساعت برای دیگر کشورهای فارسی‌زبان هم داریم‌؟ در مقابل هفتاد ساعت یک ساعت داریم‌؟ در مقابل هفتصد ساعت یک ساعت داریم‌؟ من گمان نمی‌کنم‌، چون تلویزیون ایران در همه شبکه‌های سراسری (گذشته از شبکه‌ های استانی‌) در سال حداقل چهل هزار ساعت برنامه دارد. به راستی مجموع برنامه‌های فرهنگی تلویزیون برای افغانستان یا درباره افغانستان به چهل ساعت در سال می‌رسد؟ یعنی یک هزارم‌؟

    اما این بحث کیفیت بود. در حوزه کمیت‌، وضعیت نابسامان‌تر است‌، چون تصویری که در این ساعتهای محدود در طول سال از افغانستان در رسانه‌های کشور همسایه‌اش نمایان می‌شود، تصویری است مخدوش و حتی گاه بیزاری‌آفرین‌. ما پیش از این تصویر نادرست لهجه فارسی افغانستان در مجموعه تلویزیونی «چهارخونه‌» را دیده‌ایم و من چون در آن مورد مقاله مفصلی نوشته‌ام‌، سخن را به درازا نمی‌کشانم‌.

    چنین است که مردم ایران نسبت به همسایگان شرقی خود آگاهی دقیق و واضحی ندارند. وقتی شناخت اندک است‌، همدلی و همراهی نیز کم می‌شود و این موضوع‌، تأثیراتش را در امور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی دو کشور هم نشان می‌دهد.

    تجربه نشان داده است که بیشترین دوستداران افغانستان در میان ملّت ایران که البته اندک هم نبوده‌اند و بعضی از آنها خدمات بسیاری در مسیر همدلی و همراهی میان دو ملّت کرده‌اند همانهایی بوده‌اند که باری به تصادف یا براثر ارتباط با جامعه مهاجر، به آگاهی و شناخت نسبت به افغانستان رسیده‌اند. آنگاه احساس این همه وجوه اشتراک چنان آنها را به وجد آورده است که گاه مال و جان در راه بهبود روابط دو کشور گذاشته‌اند. پس باید پذیرفت که گام اول همدلی‌، شناخت است و شناخت هم چیزی است وابسته به رسانه‌ها.

    اما برای این که همه برف را به بام همسایه نیفکنده باشیم‌، خوب است یادآوری کنیم که طرف افغانستانی قضیه هم در امر رسانه‌ها چندان روی خوشی برای ارتباط نشان نداده است‌. درست به همان پیمانه که مردم افغانستان علاقه‌مند محصولات رسانه‌ای همزبانانشان بوده‌اند، حاکمیتهای این کشور کوشیده‌اند با نفی این وجوه ارتباط، بدبینی میان دو ملّت را دامن زنند و با کم‌رنگ‌کردن زبان فارسی در رسمیات افغانستان‌، به این ناآشنایی مردم ایران نسبت به کشور ما بیفزایند. من امروز با پدیده جالبی مواجه شدم‌; تابلو شرکت هواپیمایی افغانستان در خیابان جم مشهد که در آن با خطّ درشت نوشته شده است‌: «د آریانا افغان هوایی شرکت‌.»

    یک تابلو خودش یک رسانه است‌. امروز بسیاری از اطلاع‌رسانی‌های بازرگانی توسط تابلوهای بزرگ سطح شهر صورت می‌گیرد. به راستی تابلو پشتو (که البته حتی یک کلمه‌اش هم اصالتاً پشتو نیست و فقط کلمات فارسی و عربی با ترکیبی دیگر در آن ظاهر شده‌اند) در شهری که حتی یک پشتوزبان ندارد، چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ مخاطبان ایرانی از آن چه پیامی می‌گیرند؟

    اما از حوزه رسانه‌های رسمی که بیرون می‌آییم‌، به نظر می‌رسد که در دو حوزه دیگر، رسانه‌های دو کشور این کم‌کاری را تا حدود قابل توجهی جبران کرده‌اند

    یکی از آنها، رسانه‌های مکتوب در حوزه دانش و فرهنگ است‌، یعنی مجلات‌، کتابها و تولیدات سمعی و بصری که بعضی از آنها می‌توانند به راستی همچون یک رسانه فراگیر، اذهان را متوجه خویش سازند. اهل ادب و قلم دو کشور، بر خلاف اهل سیاست به خوبی توانسته‌اند این وفاق را تجربه کنند و به راستی آن مایه از شناخت و همدلی که میان اهل هنر و ادب دو کشور دیده می‌شود، در کمتر عرصه دیگری قابل مشاهده است‌. به گمان من صفحات ادبی روزنامه‌های کثیرالانتشار و نیز نشریات فرهنگی در این میان بسیار مؤثر بوده است‌. به واقع بسیاری از اهل قلم افغانستان که بعداً توانستند پلهای ارتباط خوبی بسازند، در این رسانه‌ها مطرح شدند.

    حوزه دیگر، رسانه‌ های الکترونیکی است یعنی وبلاگها و سایتهای فارسی که البته مرز نمی‌شناسند و بلکه مرزها را از میان بر می‌دارند. این مرز نشناختن البته گاهی از جهت سرازیر شدن محصولات فرهنگی غرب‌، برای ما دلپذیر نیست‌، ولی از جهت ارتباط میان فرهنگیان بسیار خوشایند است‌.

    ولی با این همه ما هنوز به جایی نرسیده‌ایم که مثلاً اگر شاعری افغانستانی در محفلی شعر می‌خواند، در ذهن هیچ یک از مستمعان این پرسش ایجاد نشود که «او زبان فارسی را از کجا آموخته است‌؟»

    تحلیل گفتمان انتقادی به ما کمک می کند تا بتوانیم  بفهمیم  گفته های اشخاص تا چه اندازه نتیجه ایدئولوژی ها ی فردی و سیاسی اجتماعی آنهاست و این ایدئولوژی ها هنگام رویارویی با جناح مقابل ، چگونه مورد بحث قرار می گیرد ( باتیا، 2006).کولر (2005) و ون دایک (1995) معتقدند ، مساله درون و بیرون گروه در تحلیل انتقادی گفتمان ، مساله ای بسیار مهم و حیاتی است. متون طوری نوشته می شوند  که منافع فردی و گروهی  را تامین تامین کنند (ون دایک ، 1993).

    از نگاه پدنکارماگال و رملینگر (2006) ،  رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی به ما کمک می کند تا از طریق تحلیل ابعاد زبان شناختی متن ، تولیدات معناشناختی آن را مورد آزمون قرار دهیم. از نگاه این دو ، تحلیل گفتمان انتقادی هم نظریه و هم روش است و توجه خاصی به ساختارهای اجتماعی مرتبط ، که روابط قدرت را تولید و تقویت کرده ، یا تغییر می دهند و به چالش می کشند ، دارد. اکثر قضاوتهایی که در تحلیل گفتمان انتقادی انجام می شود بیشتر با ارزشها و نظرها سروکار دارند تا با واقعیتها ( فلاوردیو ،1999).

    از نظر فرکلاف (1989) و ون دایک (1993) ، لفظ  انتقادی به این دلیل به تحلیل گفتمان اضافه شده که بتواند روابط میان زبان ، قدرت و ایدئولوژی  که برای مردم عادی قابل تشخیص نیستند را برملا کند ( به نقل از والاسکو ساکریستان  و فورتس اولیویرا، 2006).

    فرکلاف (1992) دررویکرد تحلیل گفتمان انتقادی خود ایدئولوژی را ساختهایی معنایی می داند که در تولید ، بازتولید و تغییر روابط نابرابر قدرت نقش دارند ( به نقل از سلطانی ، 1384). بدین ترتیب ایدئولوژی ،به واسطه معنا با گفتمان و زبان که ابزار تولید معنا هستند پیوند می خورد.

    صاحب نظران در تحلیل انتقادى گفتمان به مانند بارت معتقدند افراد «هم ارباب زبان و هم برده آنند» و این یعنى مطرح کردن مفهوم عامل (agent) در این مفاهیم. تحلیل  گفتمان انتقادی ( CDA ) سعى در دستیابى به نظریه اى متعادل دارد. تعادل میان این دو پیش نهاده: «زبان ساخته شده است» و «زبان سازنده است» به بیانى دیگر نزد ایشان کنش گفتمانى پویا مطرح مى شود که در دیالکتیکى سیال هم تولید شدگى و هم تولید کنندگى گفتمان و پوشش دهد. در نظریه گفتمان لاکلائو و موفه این گفتمان است که تنها و تنها به وجود آورنده جهان اجتماعى است، حال آنکه نزد فرکلاف زبان تنها یکى از اشکال کنش اجتماعى است. نظریه پردازان مارکسیست ایدئولوژى را اسباب دست یک قطب تمامیت خواه مى شمرده و هیچ علاقه اى نیز به ساختار ایدئولوژى هاى خاص و یا چگونگى ارائه آنها در محیط هاى خاص نداشتند، در حالى که CDA و خاص فرکلاف به رد چنین دیدگاه هایى که سوژه در آنها ذاتى منفعل است مى پردازد.

     

    تحلیل گفتمان سیاسی

    هدف اصلی دراین بخش ارائه یک چارچوب تحلیلی برای تحقیق درباره گفتمان سیاسی در رسانه های ارتباط جمعی معاصر است . گفتمان سیاسی به عنوان یک "نظم گفتمانی "_ این اصطلاح به اختصار شرح داده می شود- درک شده است که به طور مداوم در داخل فرایندهای وسیع تر تغییر فرهنگی و اجتماعی در حال تغییر است که این فرایندها خود رسانه ها و هم سایر حوزه های اجتماعی که مرتبط با آنها هستند را تحت تاثیر قرار می دهند .

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی, مقاله در مورد تحقیق مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی, تحقیق درباره تحقیق مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی, مقاله درباره تحقیق مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی, موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله رسانه و ارتباط بین فرهنگی
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت