مقدمه
نقش بنگاه های کوچک و متوسط در اقتصاد کشورها، به ویژه از دیدگاه اشتغال و سهمی که در توسعه دارند، روز به روز بیشتر شناخته می شود.این بنگاه ها عمدتاً به دو گروه از حمایت ها نیاز دارند. گروه اول کمک های فنی و حرفه ای است که به واسطه آن، توان عملیاتی خود را افزایش می دهند. گروه دوم از حمایت ها، ارایه خدمات آموزشی و مدیریتی به منابع انسانی آنهاست که می تواند بهره وری آنها را افزایش دهد که به تبع خود، افزایش سوددهی آنها را نیز به همراه خواهد داشت.
بنگاه های کوچک و متوسط کشورمان با تهدیدات ناشی از اثرات جهانی شدن نیز مواجه اند. این موضوع باید در برنامه ریزی های آموزشی مدیران آنها به طور جدی مورد توجه قرار گیرد. مقابله با آثار ناشی از جهانی شدن، قابلیت هایی را در مدیران اقتضا می کند که عموماً در مدیران بنگاه های کوچک و متوسط، کمتر می توان آن را جستجو کرد.کسب این قابلیت ها نه تنها به برخورداری از تجربیات ذی قیمت نیاز دارد بلکه تا حد زیادی وابسته به آموزش های تخصصی مدیران است.
افزایش بهره وری نیروی کار، پدیده ای انکار ناپذیر در سطح جهان است. بکارگیری فناوری های جدید، سازمان دهی علمی فعالیت های اقتصادی، کاربری بهینه منابع مالی، بازسازی ساختار تولیدو توزیع با بهره گیری از فرایندهای پیشرفته از جمله عواملی هستند که تاثیرات عمیقی را بر اقتصاد کشورها از خود به جای گذاشته اند.اثرات تبعی این عوامل، بیشترین نمود خود را در کاهش قیمت تمام شده محصولات وخدمات در بازارهای محلی، منطقه ای و جهانی داشته است.
بکارگیری فناوری مبتنی بر کامپیوتر و ارتباطات، کاهش چرخه عمر محصول، توسعه صنایع الکترونیک و میکروالکترونیک، بهینه سازی خطوط تولید و حمل و نقل و بسیاری موارد دیگر بر شبکه توزیع و مصرف نیز ضرباتی را وارد کرده اند، به گونه ای که زیرساختارهای ملی را به شدت تحت تاثیر قرار داده و بنگاه های اقتصادی را با چالش های جدی مواجه ساخته اند.
عنصر دیگری که در معاملات جهانی جایگاه خاصی یافته، اهمیت روزافزون دانش و به ویژه مدیریت استراتژیک بر دانایی است. امروزه همه دریافته اند که با آغاز قرن بیست و یکم، دانایی و خلاقیت، که بتواند زمینه های جدیدی را برای فعالیت و اشتغال انسان ها فراهم کند، تنها مزیت رقابتی ملت ها را تشکیل می دهد.
توجه به این نکته که یک ملت، چقدر توانمندی خلاقیت، بکارگیری دانایی و دانش را داشته باشد، موجب شده تا سرفصل جدیدی در برنامه های توسعه ملت ها گشوده شود. دانایی و نه منابع فیزیکی، دارایی امروزین بنگاه ها وملت ها را تشکیل می دهد.
برخورد با تمامی این نیروها و عوامل که ابعاد جهانی دارند، یک حرکت وبرنامه پاسخگو در سطح ملی می طلبد که هم بنگاه های کوچک و متوسط و هم سازمان های مسئول را برای رویارویی و اثرات و عواقب آن آماده سازد، دراین میان نقش سازمان های مسئول بسیار پررنگ تر است، چراکه آنها وظیفه ارایه خدمات آموزشی مدیریت دانایی و مشاوره های لازم را نیز برعهده دارند تا بتوانند شانس بیشتری را برای رشد و موفقیت پایدار بنگاه های کوچک و متوسط فراهم کنند.
از بین رفتن بسیاری از کسب و کارهای کوچک که توان بازسازی یا اعمال تغییرات در خود را نداشتند و در نتیجه نتوانستند در محیط رقابتی، بقاء خود را حفظ کنند، یکی از عوارض جانبی باز کردن اقتصاد و ورود کالاهای خارجی است که پس از حذف بیش از دو دهه سیاست های سنگین حمایتی اتفاق افتاده است.
بالا بودن هزینه های عوامل تولید، کمبود و مشکلات تامین منابع مالی، ضعف سیاست های حمایتی ملی، مشکلات مربوط به منابع انسانی ماهر، موانعی که بر سرراه کارآفرینان وجود دارد و عقب ماندگی تکنولوژیک از جمله عواملی است که بنگاه های کوچک و متوسط کشورمان را باتهدیدات جدی مواجه کرده است.
در عرصه رقابت های سنگین و فشرده جهانی، سرعت پاسخگویی، یکی از مزایای رقابتی است. انعطاف پذیری و توان پیش بینی تغییرات در محیط کسب و کار، عوامل مهمی در افزایش سرعت پاسخگویی به چالش های جدید به شمار می روند.
مدیران بنگاه های کوچک و متوسط چاره ای جز بازسازی و نوسازی مستمر سازمان خود ندارند تا بتوانند شرایط رقابتی خود را حفظ کنند. برای اینکه این موضوع اتفاق بیفتد، نگرش های حاکم بر مدیریت این بنگاه ها باید تغییر کند و مهارت های مدیریتی آنها افزایش یابد. هرچند که نیازهای مهارتی مدیران بنگاه های بزرگ متفاوت است، اما باید توجه داشت که کسب این مهارت ها برای آنها بسیار حیاتی تر است چرا که آنها حمایت وپوشش سازمان های بزرگ را به همراه ندارند و تمامی راه حل ها برای غلبه بر مشکلات و چالش های بنگاه خود را باید مستقلاً شناسایی کرده، تصمیم گیری کنند و به اجرا بگذارند تا بتوانند حیات خود را حفظ کنند.
سازمان های ملی مسئول توسعه بنگاه های کوچک و متوسط اگر تمامی توان و حمایت های برنامه ریزی شده خود را به آموزش مدیران این بنگاه ها و افزایش مهارت های مدیریتی آنها و معرفی سیستم های نوین و چگونگی مدیریت بر دانایی معطوف دارند، خدمت بزرگی را در حق آنها به عمل آورده اند.
2- تعریف مسئله
طی سالیان اخیر به دلیل عدم برخورد علمی سازمان های دولتی با مشکلات و معضلات موجود در جامعه این سازمان ها هیچگاه در رفع این مشکلات موفق نبوده و نتوانسته اند راه حل مناسبی را ارایه نمایند. از این رو در ارایه این مقاله در زمینه بهبود وضعیت آموزش های فنی و حرفه ای به گونه ای که به سمت اشتغالزایی جوانان هدایت گردد، سعی شده است تا با تعریف دقیق مساله و ریشه یابی علل آن، راهکارهای مناسب و علمی برای بهبود این وضعیت ارایه گردد.صورت مسئله در این رابطه می تواند به شرح زیر تعریف شود.
غیرموثر بودن آموزش های ارایه شده توسط سازمان آموزش فنی و حرفه ای در ایجاد اشتغال برای آموزش دیدگان، به گونه ای که این آموزش ها علاوه بر اشتغال افراد آموزش دیده قادر باشند نیازهای بازار کار و کارفرمایان بخش دولتی و خصوصی را مرتفع نماید.
نگاهی به فرایند آموزش در سازمان فنی و حرفه ای نشان می دهد که چند عامل در این فرایند همواره بعنوان منابع اصلی مطرح هستند.این عوامل به شرح زیر دسته بندی گردیده اند و لیکن به آنها محدود نمی گردد.
سازمان فنی و حرفه ای بعنوان متولی امر آموزش (شامل مدیران و کارمندان)،
2- مدرس که بعنوان تامین کننده سازمان محسوب می گردد،
3- آموزش گیرنده که در واقع یکی از مشتریان سازمان است،
4- منابع سخت افزاری و نرم افزاری آموزش نظیر تسهیلات برگزاری دوره ها و محیط کار،
5- روش های تدریس، آزمون و صدور گواهینامه،
6- منابع مالی آموزش های برگزار شده،
بدیهی است بدون وجود هریک از عوامل یاد شده امر آموزش امکان پذیر نمی باشد و تنها در صورت کنار یکدیگر قرار گرفتن صحیح تمام این عوامل فرایند آموزش اجرا خواهد گردید.
در حال حاضر فرایند آموزش در سازمان فنی و حرفه ای به شرح شکل (1) قابل تعریف و بررسی است.
شکل (1) - فرایند جاری آموزش در سازمان فنی و حرفه ای
فرایند تعریف شده به شرح فوق، سالهاست که در سازمان فنی و حرفه ای و تقریباً در تمامی سازمان های آموزش دهنده مشابه در حال برنامه ریزی و اجرا است و راندمان (کارایی) آن از طریق برقراری ارتباط بین محصول این فرایند که همان فرد آموزش دیده و میزان ساعات آموزش می باشد و منابع اختصاص یافته به این فرایند قابل اندازه گیری است.
تعیین کارایی فرایند تنها نکته ای بوده است که تاکنون از طرف متولیان امر آموزش در سازمان فنی و حرفه ای همواره مورد توجه قرار گرفته است.این متولیان هیچ رویکردی در خصوص اندازه گیری میزان اثربخشی فرایند آموزش درارتباط با هدف اصلی آن تعریف نکرده اند.سئوال بسیار مهم و قابل طرح در این قسمت عبارت است از اینکه :
واقعا هدف فرایند آموزش در سازمان فنی و حرفه ای چیست؟
مطالعه و بررسی پیرامون این سئوال در ارتباط با بازنگری فرایند آموزش در سازمان فنی و حرفه ای و دستیابی به هدفی مناسب و موثر برای ارتقاء فرایند از نکات دیگری است که مدیران سازمان باید با یافتن پاسخ مناسب برای آن حرکت پوینده ای را برای بهبود این فرایند آغاز نمایند.