مهمترین مسأله در بررسی یهودیان در مسائل سیاسی نیم قرن اول هجری، فعالیت آنها به عنوان گروه های فشار حامیان و مشاور خلفا و توطئه گران سیاسی قابل بررسی است.
هدف یهودیان به دست گرفتن قدرت و حکومت نبود بلکه می خواستند به حکومتگران تأثیر بگذارند در اصطلاح سیاسی به این گروه ها «گروه های فشار» و«ذینفع»[1] یا «لابی»[2] گفته می شود. این گروه ها تشکیلاتی غیرسیاسی هستند که هدفشان گرفتن قدرت و اعمال قدرت نیست بلکه در حال که خارج از قدرت باقی میمانند، آن را متأثر میسازند و بر آن فشار وارد می کنند. گروه های فشار جامعه اسلامی در نیم قرن اول هجری از نظر نیرو، اندازه، میزان نفوذ و تأثیر و منافعشان متفاوت بودند. اما یکی از مهمترین آنها یهودیان تازه مسلمان بودند. آنها می کوشیدند تا برای پیش برد منافع خود بر حکومت تأثیر بگذارند.
توجه: افکار عمومی در نظام سیاسی صدر اسلام از جمله مسائلی بود که یهودیان تازه مسلمان در نظر داشتند و با اثر گذاران بر افکار عمومی خصوصاً از طریق قصاص، غیرمستقیم بر حکومت ابوبکر، عمر و عثمان و امویان تأثیر گذاردند. آنها این کار را از طریق تبلیغات دروغین توسعه دادند.
دو مسأله در بررسی رابطه این افراد با نظام سیاسی وقت قابل بررسی است یکی میزان نفوذی که آنها بر تصمیم گزیدگان اعمال کردند و دوم شیوه های اعمال این نفوذ و جهت گیری آن.
این دو مسأله در موفقیت آنها برای نفوذ بر تصمیم گیرندگان سیاسی اهمیت بسیاری داشت. در این زمینه منابعی که آنها در اختیار داشتند این امکان را برایشان میسر می کرد که تأثیری بر فرایند تصمیم گیری بگذارند. یک عاملی یا منبع مهم برای آن این بود که خواسته های آنها با ارزش های مسلط جامعه هماهنگ بود و حداقل در تعارض با آن نبود.
ماهیت نظام سیاسی حاکم پس از رحلت پیامبر(ص) و نوع تصمیمات سیاسی که در هر مرحله فرایند سیاسی گرفته می شد از نگرش ها، ارزش ها، ایدئولوژی ها و الگوی رفتاری جامعه متأثر بود. و فرهنگ مهمترین گزینه ای بود که زندگی سیاسی را شکل می داد. وفاداری مذهبی، قومی، محلی، تعهد نسبت به ارزش ها یا نهادهای دیگر و… همه نقش مهمی در رفتارهای سیاسی افراد داشت. یهودیان با تبلیغات و حربه ای خاص فرهنگی و پتانسیل جامعه عرب در پذیرش افکار جاهلی و بازگشت به برخی از آداب و رسوم جاهلیت، به عنوان الگوی جامعه جدید، نفوذ سیاسی خود را بر دستگاه خلافت تقویت کردند و ارزش های جامعه را به سمت قوم محوری، تعصب، بی تفاوتی، قصه گویی، عامه گویی، سنت ستیزی و ا جتهاد محوری هدایت کردند و تأثیر مهمی بر فرهنگ سیاسی داشتند.
فرهنگ سیاسی نشان دهنده سطح آگاهی و اداراک طبقاتی مختلف، گروه های اجتماعی و افراد از قدرت و سیاست بود و در شکل گیری و عملکرد حکومت وقت مؤثر بود. و نظام های ارزشی نقش مهمی در رفتار سیاسی داشت.
این نظام کلیت منسجم و به هم پیوسته ای از موضوعات حیات مادی و معنوی بود که فرد، گروه یا طبقه اجتماعی ارزش منفی و مثبت معینی به آن می داد و همین ارزش ها متقابلاً فعالیت آنها را کنترل می کرد و در جهت خاصی هدایت می شدند. با تغییر فرهنگ سیاسی و نظام ارزشی موجود یهودیان بر اوضاع سیاسی نیم قرن اول هجری مسلط شدند.
دین به بیراهه کشیده شد و اهل بیت و امام علی (ع) فراموش شدند. امام علی(ع) در این خصوص می فرمایند:[3]
« با تبلیغات دیگران و عده ای نزد مردم مشهور شده و دیگران به فراموشی سپرده شدند ما از کسانی بودیم که فراموش شده و آتش ما خاموش شد و صدایمان محو گردید. سالها به همین روش گذشت به طوری که اگر افرادی که ما را می شناختند وفات یافتند و کسانی که شناختی از ما نداشتند به وجود آمدند»
حربه های سیاسی یهودیان
یهودیان از حربه های چندی برای اعمال نفوذ بر جامعه سیاسی نیم قرن اول هجری استفاده کردند که با توجه به اوضاع زمانه متفاوت بود. حیله های سیاسی یهودیان عصر پیامبر(ص) با یهودیان دورا خلفا و امویان هیچ شباهتی به هم نداشت.
اولین روابط سیاسی یهودیان با جامعه اسلامی، پس از ورود پیامبر (ص) به مدینه و انعقاد پیمان نامه مدینه که مجموعه ای از چندین قرارداد بود، رسماً شکل گرفت. پیامبر(ص) با انعقاد پیمان برادری میان مسلمانان روابط آنها را بهبود بخشید اکنون باید بین یهودیان و مسلمانان پیمانی بسته می شد که پایگاه دین جدید از هر جهت محفوظ بماند و روابط پیروان هر دو دین به صورت مدرن ادامه یابد. با توجه به روحیه عهد شکنی یهودیان، این پیمان مکتوب شد و به امضاء رؤسای قوم یهود و مسلمانان رسید. عناصر ستیزه جو و غیرمتجانس شهر مدینه با هم پیوند خوردند به حقوق و تعهدات تمام گروه ها تعریف شد و هسته به ظاهر متجانسی از اقوام مدینه پدید آمد که باعث شد آورنده دین جدید با آرامش بیشتری به تبلیغ بپردازد. این پیمان با یهود به شرط مسالمت بسته شد و هر دو در ابتدای کار از انعقاد این پیمان راضی بودند. توازن قوا ایجاد شد و یهود با امید به اینکه پیامبر شخصیتی منفعل دارد و می توان به راحتی بر او تأثیر گذارد عهدنامه را پذیرفتند. آنها امیدوار بودند سروری یثرب را بر مکه ادامه دهند و به حیات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی خود رونق بخشید و یا ملعبه گرفتن یک نفر قریش، بر قریش مسلط شوند.
یهودیان در طی سالهای گذشته با تفرقه افکنی بین دو گروه مهم اوس و خزرج با امنیت و آسایش در مدینه زندگی می کردند و اکنون این دو گروه در کنار عبد الله ابن ابی جمع شده بودند و قصد اتحاد داشتند و سرنوشت و آینده موهوم یهودیان آنها را به پیامبر جدید نزدیک کرد. یهودیان برخی قوانین و تعالیم دین جدید را نیز با دین خود هماهنگ می دیدند و قبله مسلمانان و یهود یکی بود. بنابراین اولین سیاست بزرگان یهود، همراهی و هر چند ظاهری – با پیامبر جدید بود.
انعقاد پیمان نامه با یهود و نشانگر آگاهی پیامبر (ص) نسبت به اوضاع سیاسی – اجتماعی آن عصر است. این پیمان نامه با توجه به اوضاع مدینه و خصوصیات روحی و اخلاقی یهودیان شاهکاری بود که در سرنوشت اسلام تأثیر به سزایی داشت.
« نظم عمومی و یثرب از طریق انعقاد قرارداد سیاسی سامان گرفت و اتحاد یثرب و عقاید و آزادی طرفین محترم شمرده شد»[4]
تمام حقوق مدنی و اجتماعی برای یهودیان در نظر گرفته شد و یثرب منظقه ای امن برای همگان شناخته شد. هیچ مسلمانی حق تعدی به قوم یهود را نداشت و پیامبر(ص) تضمین کرده بودند که جان و مال آنها تازمانی که به پیمانشان وفادارند محفوظ باشد. اما طبق بند آخر پیمان نامه از ستمکار و جنایتکار حمایت نمی کرد.[5]
پیامبر(ص) در ادامه این سیاست پیمان های سیاسی دیگری نیز با یهودیان خیبر، مقنا، بنی عادیا و… داشت.[6]
اما اولین کارشکنی یهودیان زمانی شروع شد که آنها پیامبر را دارای خصلت ها و خصیصه ویژه ای می دیدند که با آنها سرسازش ندارد. و در راستای تحقق اهداف آنها گام برنمیدارد حرف و حدیث ها شروع شد، طعنه به مسلمانان و تمسخر آنها، خصوصاً در ارتباط با قبله مشترک بود. یهود به مسلمانان می گفتند شما اگر دین واحد دارید پس چرا رو به قبله ما نماز می گذارید و این مسائل به پیامبر(ص) منعکس می شد این بحث و جدل ها هفده ماه پس از هجرت ادامه داشت تا اینکه تغییر قبله، تأثیر مهمی بر روابط مسلمانان و یهودیان بر جای گذاشت. ایرادات اهل کتاب شدت گرفت زیرا آنها تحولات خطرناکی را به دنبال این تصمیم می دیدند آنها سعی می کردند موقعیت را به نفع خود تغییر دهند و از پیامبر(ص) خواستند تا قبله را به سوی بیت المقدس بازگرداند. آنها دین اسلام را به خاطر تغییر قبله زیر سئوال بردند. اما با تغییر قبله اسلام نشان داد که مخالف نژادپرستی یهودی است، ناسازگاری یهودیان با پیامبر(ص) و مسلمانان شروع شد و گفتند این پیامبر از نسل بنی اسرائیل نیست و با مشرکان و با مشرکان هم نوا شدند. هنگام تحویل قبله علمای یهود پیامبر(ص) را مورد تهمت قرار دادند و گفتند خداوند تو را به این موضوع امر نکرده است. عکس العمل دیگر یهودیان بیان فضایل بیت المقدس بود.
«شنیدم که یهودی می گویند بیت المقدس بر کعبه برتری دارد، چه آن محل هجرت پیامبران و در زمین مقدس است»[7]
بر قول ابن سعد: یهودیان دوست داشتند که قبله همچنان به سوی بیت المقدس باشد و چون پیامبر(ص) چهره خود را به سوی کعبه گردانید آن را سخت ناخوش داشتند»[8]
با تغییر قبله جدایی کامل اعتقادی بین یهود و اسلام ایجاد شد و یهودیان به منافقین و مشرکین نزدیک شدند. منافقان برای محو اسالم با یهود هم قسم شدند[9]و با یهود قدرتی را علیه اسلام تشکیل دادند[10]«الیهود و الذین اشرکو» اشاره به ارتباط یهود و منافقان و مشرکان دارد نفاق در کنار یهود ذکر شده است. سیره ابن هشام را ببینید چه ابوابی دارد: باب الاعداء من الیهود، من اسلم من احبار یهود نفاقاً، من اجتمع الی یهود من منافقین، ما نزل من البقره فی المنافقین و الیهود و…
جدای از مسائل اعتقادی، اسلام با ورود به مدینه بسیاری از عادات و رسوم قبلی را ممنوع کرد و به منافع یهودیان لطمه زد، ربا تحریم شد و مساوات و برابری محترم شمرده شد، بنابراین در جامعه مدینه یهودیان ظاهراً مسلمان بودند و باطناً با کفار و منافقان در ارتباط بودند – این هشام تعدادی از یهودیان را نام می برد که شیوه دورویی و نفاق را پیش گرفته اند.[11]
او می نویسد: منافقان با دشمنان یهودی پیامبر(ص) جلسات مخفی و رفت و آمد داشتند. شیوه یهودیان در این زمان همکاری با منافقان و تفرقه افکنی بود. به دنبال این اقدامات جنگ سرد تشدید شد و یهودیان به هجو مسلمانان پرداختند. دشمنی یهود تبدیل به کینه شد.[12] و ابوعفک یهودی، کعب بن اشرف و… قریش را با اشعار تحریک آمیز و زننده به علیه مسلمانان تحریک می کردند.
رابطه منافقان و یهود به استناد پیمان نامه های جاهلیت مستحکم شد و با استناد به این پیمان نامه ها، منافقین در غزوه بنی قینقاع قول همکاری را به یهود دادند.
روابط مسلمانان و یهود به روابط نظامی کشیده شد و یهودیان آغازگر جنگ هایی شدند که باعث شد ارتباط آنها با مسلمانان قطع شود. مهربانی و سخاوت پیامبر(ص) یهودیان را راضی نکرد و هیچ چیز نتوانست احساسات تلخی را که به نیروی ان زندگی می کردند تسکین دهد. آنها از اینکه نمی توانستند از او برای تبدیل عربستان به یهودیت استفاده کند و اینکه اعتقاد او از افسانه های قلمروی آنها بسیار ساده تر است به خشم آمده بودند[13]و از سر حسادت و سخت دلی یک صف و متحد پاشی و خیانت از هر جهت با پیامبر(ص) مخالفت می کردند.[14]«روح قدیمی طغیان» آنها احساس می کدند عظمت دیرین و نفوذشان از جزیره العرب در حال سستی است. کار یهود آسانتر از کار پیامبر(ص) بر قریش نبود،[15]و کینه شدیدی نسبت به پیامبر(ص) داشتند.
اولین رابطه نظامی با غزوه بنی قینقاع شروع شد. یهود بنی قینقاع:« فتنه جو، یاغی و همیشه آماده جنگ بودند…»
و خصیصه دیگرشان سهل انگاری در امور اخلاقی بود، بنا به قول امام علی(ع) پرچمدار غزوه بنی قینقاع بود که نتیجه آن تبعید آنها به اذرعات شام بود و به وساطت عبدالله ابن ابی، دوست و یاور یهودیان به اتمام رسید و یهودیان دانستند که در صورت پیمان شکنی کمترین مجازات آنها تبعید است. ادامه این درگیری ها به غزوات بنی نصیر، بنی قریظه و خیبر منتهی شد.
یهودیان تا قبل از این درگیری ها همانند سایر اهل ذمه از آزادی سیاسی برخوردار بودند. تعصب اسلامی مطرح نبود و اسلام دفاع از سایر ادیان آنها آسمانی را وظیفه خود می دانست. در حقیقت اصطلاح ذمی و ذمه به معنی حمایت شده و تحت حمایت قرار گرفتن است. این نکته خود بیانگر اصل خبر در برابر دفاع و حمایت از اهل ذمه است.[16]آزادی دینی که در قرآن برای ادیان آسمانی تضمین شده بود، زمانی بود که آنها علیه حکومت اسلامی طغیان نکنند.[17]
جنگ خیبر آخرین کانون سیاسی یهودیان را درهم ریخت و پس از فتح خیبر هر چند گاهی یهودیان، دست به دخالت های سیاسی می زدند و حتی زینب دختر حارث و خواهر مرحب، قهرمان خیبر به قصد کشتن پیامبر(ص) را داشت.[18]
اما آنچه مهم است اینکه اقدامات جمعی از یهودیان، به اقدامات فردی تبدیل شد و توطئه های مخفیانه به منظور تشدید اختلاف مسلمانان آغاز شد. به عنوان نمونه فنحاص یهودی در جنگ موته قصد منحرف کردن زیدبن حارثه، سردار جوان را داشت. عده ای از یهودیان در شناسایی افرادی که بتوانند با نفوذ بر آنها به مقاصد خود دست یابند را آغاز کردند. از جمله این افراد عمربن خطاب بود.
اقدامات فردی یهودیان که از زمان پیامبر(ص) شروع شده بود، پس از وفات آن حضرت، به صورت جعل حدیث، گسترش اسرائیلیات، مشاوره با خلفا و… ادامه یافت. پیامبر(ص) در زمان حیاتش صحابه را از همراهی با یهودیان و توجه به سخنان آنها نهی می کرد و به امید اینکه بتواند عده ای از یهودیان را به اسلام دعوت کند با صفیه ازدواج کردند.[19] اقدامات سیاسی یهودیان بعد از وفات پیامبر(ص) را می توان به چند بخش مهم تقسیم کرد. بخش اول: اقداماتی که از قبل وجود داشت و ادامه یافت مثل ارتباط با منافقان به منظور ضربه زدن به اسلام. بخش دوم: تظاهر به اسلام و مقدس مآبی و ایجاد گروهی تحت عنوان منافقان یهودی تازه مسلمان. بخش سوم: تشدید اختلافات و بهره برداری از اوضاع سیاسی با تأثیر بر عزل و نصب خلفا.
همراهی با منافقان و مشرکان از زمان پیامبر(ص) شروع شده بود. سوره حشر به جنگ بنی نضیر و همکاری این قوم با مشرکان اشاره می کند و در سوره نساء و احزاب به نقش مشرکان در شعله ور ساختن جنگ بنی قریظه اشاره می شود.[20] در جنگ بدر یهودیان مردم مدینه را تضعیف روحیه می کند و وقتی زبیر خبر پیروزی مسلمانان را به مدینه می آورد می گویند:
پیامبر شما و همراهانش کشته شده اند و زبیر گریخته است.[21] بخش اعظم منافقان مدینه، یهودیان بودن و عبدالله ابن ابی محور آنها بود. اخبار یهود و عبدالله ابن ابی یک وجه مشترک داشتند و سمت گیری مشترک بود آنان قبل از اسلام در مدینه رهبران مذهبی یهود بودند و با پذیرفتن اسلام در صف پیروان پیامبر (ص) در می آمدند که باید از ریاست دل بکنند بنابراین نقطه مشترک عبدالله ابن ابی با احبار یهود ریاست طلبی بود. از عبدالله ابن ابی با احبار یهود و چهره ای برجسته آنان از بنی نضیر مثل کعب بن اشرف، حجاج بن عمر، سلام بن ابی الحقیق و… همراه بود.[22]
وقتی عبدالله ابن ابی بیمار شد و پیامبر(ص) به بالین او آمدند به او فرمودند: «مگر تو را از دوستی با یهود نهی نکردم»[23] این عبارت پیامبر(ص) نقش یهود در مناقشات سیاسی و همکاری آنها با منافقان را نشان می دهد. به همین دلیل است که پیامبر(ص) پس از ورود سیصد نفر از یهودیانی را که به سرکردگی عبدالله ابن ابی به کمک مسلمانان آمده بودند به صحنه جنگ احد جلوگیری کرد.[24]
در ارتباط یهود و منافقان همین بس که بگویم پس از فتح خیبر و فدک دیگر هیچ هجوی از طرف قریش به اسلام نشد آیا این معنی را برداشت نمی کنیم که یهود شکست خود را باور کرد و به تبع آن قریش هم شکست خود را باور کردند. چه ارتباطی بین شکست یهود و عقب نشینی قریش وجود دارد؟
در زمان عثمان چرا ابوذر از حضور کعب الاحبار در مرکز خلافت اسلامی نگران است. آیا این نگرانی، دلیل جز نقش کعب در جریان نفاق است؟
علاوه بر نفاق تشدید اختلافات بین مسلمانان از ترفندهای سیاسی یهودیان بود که با کمک پیش گویی های حساب شده اجرا می شد. کم کم روایت سازی و پیشگویی به عنوان یکی از مشاغل مهم دوران خلفا مطرح شد و عده ای در ملأعام و بدون هیچ پروایی روایت سازی می کردند و قصه می گفتند. کسانی امثال مختارثقفی از اهل حدیث می خواست حدیثی بسازد مبنی بر اینکه او پس از پیامبر(ص) خلیفه می شود و به خونخواهی فرزندان او به پا خواهد خواست[25] در فضیلت شافعی، احمد بن حنبل مالک و حتی ابوهریره عبدالدین سلام روایاتی جعل شده است که نشان می دهد این سیاست بعد از دوران امام علی (ع) نیز همچنان ادامه یافته است.
سیاست رنگ و حال دینی به خود گرفته بود و حاکمان برای فریفتن توده ها و مشروع نمودن حاکمیت خود شدیداً به حمایت رجال دینی نیاز داشتند زیرا این رجال به حکومت مشروعیت می دادند و در کنار این مشروعیت سودجویان و جیره خواران دست نشانده بودند که حاکمان از پشتیبانی آنها برخوردار می شدند. یهودیان جزء هر دو دسته بودند. عده ای از آنها یا دوستانشان از جیره خواران حکومت بودند مثل ابوهریره و عده ای جزء رجال دینی محسوب می شدند مثل کعب الاحبار و عبدالدین سلام.
امثال ابوهریره حتی از روایت سازی هم پا را فراتر نهاد وآیاتی را به قرآن منتسب کرد[26] و روایات مختلفی در مشروعیت خلفا ساخته شد. به عنوان مثال از کعب روایت شده است که «هداوند از صلب اسماعیل دوازده قیم به مردم عطا نموده است که برترین و بهترین آنها ابوبکر است و عمر و عثمان[27]» همچنین از اوست که: « اول این امت پیامبری و رحمت است و بعد خلافت و رحمت و سپس سلطان و رحمت و بعد پادشاهی و جبر است و پس اگر این وضع پیش آمد درون زمین از برونش بهتر است» یاد آوری این نکته ضروری است که بعضی از این روایات را بعدها به یهودیان منتسب کرده اند زیرا آنها را پیشگویان حقیقی می دانستند.
کعب الاحبار از وضعیت اجتماعی عصر خود به خوبی آگاه بود بنابراین زمانی که تعصبات شهری جای تعصبات قبیله ای را گرفت روایاتی در فضیلت برخی شهرها جعل کرد و آن را به پیامبر(ص) نسبت داد به عنوان مثال روایت زیر از اوست:
«رسول خدا فرمود خدا روز قیامت در شهری در سرزمین شام که بدان حمص می گویند هفتاد هزار نفر مبعوث خواهد کرد که نه حسابی خواهند داشت و نه عذابی»، به قول شهید پاکنژاد اگر کعب و دستیارانش را از اسلام دور کنید سنی به شیعه نزدیک خواهد شد![28