فصل اول – مقدمه
تاریخ هر قوم و ملتی شناسنامه آن قوم و ملت است و هر موجود بیشناسنامه ، گمنام و بی اعتبار است . گذشت قرون و اعصار نمایانگر آن است که آدمی به همان اندازه که نگران آینده خویش است ، به گذشته خود نیز دلبستگی دارد . گویی گذشته او پشتوانه زندگی حال و آینده اوست . بنابراین ، تاریخ و شناخت آن جزء جداناپذیر زندگی انسان است . تاریخ با تمام لعزندگی و ابهامش جالب است . هیچ گوشهای از تاریخ آسوده از دستبرد و تحریف و دگرگونی نمایده است و در بسیاری از موارد از تاریخ جز نقل جنگها و کشمکشهای پادشاهان و موجه جلوه دادن اعمال زورمندان و صاحبان قدرت و تحقیر مردم چیز دیگری بر جا نمانده است . این تحریفها ، دستبردها و اعمال نظرها باعث شده است که برخی تاریخ را تاریکترین علم بدانند . اما تمام دستبردها و تحریفها و دگرگونیها و تاریکیها و ابهامها ، نمیتوانند مانع از علاقه ، توجه و دقت نظر انسان به انسان باشند و همین امر باعث میشود که انسان دیر یا زود به حقایق تاریخ پی ببرد و از آن درس عبرتی برای حال و آینده خود بگیرد . اگر بقول اسپنسر[1] تاریخ عبارت از تحقیق حال جامعه فعال باشد نه جنگ پادشاهان ، دیگر شرح حال ،اشخاص قوی صفات تاریخ را تشکیل نمیدهد ، بلکه شرح اختراعات بزرگ و افکار نو ،اساس تاریخ میگردند بنابراین میتوان تاریخ را در یک معنی خاص عبارت از مجموعهای از ترکیبها و تحلیلهای بیشمار و رشد زوال مظاهر حیات دانست که گذشته ملتها در آن به تصویر کشیده شده و بر جزئی از وقایع میبایست در س عبرتی برای آیندگان باشد .
اهمیت تاریخ آموزش و پرورش
تاریخ به معنی عام خود در برگیرنده رشته های گوناگون و متعددی است و اعتبار هر یک از رشته های آن متناسب با اوضاع واحوال خاص زندگی اجتماعی اقوام و ملتهاست . بنابراین هر رشته از تاریخ یک مقام و ارزش اعتباری خاص در یک اوضاع و احوال اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی خاص خواهد داشت . اما آنچه امروزه مورد قبول همگان است این است که در تاریخ هر ملتی «تاریخ آموزش و پرورش » آن ملت ممتازترین درجه اهمیت تاریخی را در بر دارد . زیرا تاریخ بمعنای خاص خود به اعتبار شناخت فرهنگ آن جامعه معتبر و با ارزش است . شاید به همین جهت است که علم تاریخ و توجه به فرهنگ و تمدنهای کهن که آموزش و پرورش آنها بیشترین سهم را در تاریخ فرهنگ و تمدن آنها داراست در پیشرفتهترین کشورهای جهان مقام والایی یافته است و بر خلاف آن که گمان میکنند توجه به تاریخ و فرهنگ ملتها و سنتهای کهن آنان ، ویژه ملتهای عقب افتاده و کم رشد است در کشورهای پیشرفته «متروپل»هزینه بر رسیدای تاریخی ، رقم قابل ملاحظهای را در برمیگیرد . تا جایی که امروزه تاریخ آموزش و پرورش هر ملتی را مترادف با تاریخ تمدن و فرهنگ
معنوی آن جامعه میدانند . زیرا
اولاً : تاریخ آموزش و پرورش هر ملتی بطور مستقیم و کامل با تاریخ عمومی فکر بشر مربوط بوده و علل اعمال و اقدامات آدمی را در زمانهای مختلف روشن میسازد .
ثانیاً : عقاید و نظریات علمای تعلیم و تربیت هر عصری از افکار معاصران خود مجزا نبوده و بر حسب اتفاق پیدا نمیشود . بلکه معتقدات اخلاقی و مذهبی و سیاسی آن عصر در چگونگی اندیشههای آنان کاملا مؤثر است .
ثالثاً : عقاید متفکران هر دورهای در باب مسائل آموزش و پرورش و بطور کلی پیرامون مسائل فرهنگی هر جامعه در افکار و اخلاق مردم آن دوره و نسلهای بعد نیز تاثیر زیادی باقی میگذارد . و بررسی وشناخت اینگونه مسائل است که به تاریخ آموزش و پرورش اهمیت خاصی داده است .
رابطه تاریخ آموزش و پرورش و علوم تربیتی
از آنجا که پایه و اساس فرهنگ و اصول تربیتی امروزی در هر کشوری در گذشته پیریزی شده است و با توجه به اینکه جوامع امروزی میکوشند که مسائل و معضلات جامعه خود را از طریق توجه بیشتر به آموزش و پرورش حل کنند و بعبارت دیگر کوششی دائمی و فزاینده در جهت بالا بردن سطح فرهنگی عمومی جامعه دارند که این فرهنگ عمومی خودر یشه در گذشته و تاریخ آن جامعه دارد ، لذا
اولاً : بدون تردید تاریخ و آموزش و پرورش را میبایست یکی از مهمترین موارد علوم تربیتی در هر فرهنگی محسوب داشت و آنرا در برگیرنده جامع عدهای از شعبههای تعلیم و تربیت دانست . ثانیاً : رابطه تاریخ آموزش و پرورش با علوم تربیتی از طریق مطالعه احوال ، افکار و نظریات تربیتی ، اخلاقی ، فلسفی و ... بزرگان تعلیم و تربیت در هر دوره کاملاً مشخص و روشن است تا جایی که تاریخ آموزش را میتوان بزرگترین محرک اخلاقی و تربیتی درهر دورهای بحساب آورد .
ثالثاً : مطالعه شرح حال نام آوران بزرگ در هر دوره بویژه آنانکه از پیشروان تعلیم و تربیت عصر خویش بودهاند ما را در مبارزه با مسائل ومعضلات تربیتی عصر خود نیرومندتر و استوارتر میسازد. زیرا مطالعه شرح احوال هر یک از این متفکران تربیتی میتواند سرمشق و الگویی باشد برای ابراز جدیت ما در راه توسعه آموزش و پرورش.
بنابراین شاید بتوان به جرأت اظهار داشت که تاریخ آموزش و پرورش و علوم تربیتی با هم رابطهای عمیق و ناگسستنی داشته و پیدا کردن مرزی بین آنها محال و غیر ممکن میباشد .
تدوین دقیق آموزش و پرورش ایران بویژه قبل از اسلام بدلیل کمبود منابع چندان آسان نیست . هر چند نویسندگانی و علاقمندانی تا کنون تلاشهای فراوان و گامی ارزندهای در این باب انجام دادهاند ولی اکثر منابع مورد استفاده آنان یا نوشتهها و آثار یونانیان درباره ایران بوده است ، یا سنگ نوشتهها و کتیبههائیکه در نقاط مختلف فلات ایران مشاهده میشود و یا آثار مستشرقین و اروپائیانی که در گذشته به این مسائل نظر انداخته و اظهار نظراتی کردهاند که در هر صورت مأخذ ومنابع پراکنده و گاهی غیر قابل اعتماد ، نتوانسته است دقیقا اوضاع آموزش و پرورش ایران باستان را ترسیم کند . لذا با استفاده از کوششهایی که در این زمینه انجام گرفته و با استفاده از همان نوشتهها مختصرا به تاریخ آموزش و پرورش ایران میپردازیم .
مشخصات تاریخ آموزش و پرورش ایران
از مطالعه کتیبهها و سنگ نبشتهها والواح و کتب تاریخ و اخلاق و تذکرهها و دیوانهای شعرا که از زمان پیدایش خط در ایران در دست است این حقیقت جلوهگر میشود که با وجود شورشها و خورنریزیهایی فراوان و تاخت و تاز دشمنان و قبایل وحشی و استیلای بیگانگان بر ایران ، تمدن معنوی و فرهنگ ملی ما با هم پیوستگی خاص دارد و این پیوستگی منحصر و مربوط به دوره و عصر معین نیست بلکه تمام ادوار قبل از اسلام و بعد از اسلام با یکدیگر ارتباط کامل دارند چنانکه گویی هر قرن دنباله قرن پیشین است . زبان فارسی که مهمترین عامل و وسیله پرورش است از زمانی که به حالت کنونی تکوین یافته تا امروز تقریبا تغییر نکرده و ایرانی امروز کتاب هزار سال پیش را به آسانی میفهمد در صورتی که مثلاً زبان انگلیسی چهار قرن پیش با امروز تفاوت کلی دارد و فهمیدن آن خالی از اشکال نیست . همین طور اداب و رسوم و طرز زندگانی و معماری و صنایع در تمام این مدت بهم پیوسته است و بستگی کامل با ایران پیش از اسلام دارد . در این مورد شاهنامه فردوسی بهترین شاهدی است که به نحو اکمل این پیوستگی را نشان میدهد و دوام تجلیات روح و اختصاصات ملّی را در تمام عمر چندهزار ساله ایران بطرز بینی به ثبوت میرساند . دومین مشخصّه این است که ایران با داشتن دانشمندان و هنرمندان نامی و نویسندگانی که آن را شهره آفاق ساختهاند .
و همچنین از کسب فرهنگ همسایگان و ملل متمدن دیگر فروگذاری نکرده و از هر جا توانسته بر دانش و هنر خویش خزائنی افزوده است . نه تنها در اعصار پیش از اسلام حکمت و نجوم و ریاضیات و پزشکی را از کلده و آشور و هندوستان – فلسفه و طب یونانی را از یونانیان آسیایی صغیر گرفته بلکه در صدر اسلام کتب علمی و فلسفی یونان را از زبان سریانی و یونانی به عربی ترجمه نموده و ازمنابع مذکور بهره بی پایان برده است و بعدها نیز که با چین و هندوستان مربوط شده از هنرهای زیبای چین و افکار و سبک ادبی هند استفاده شایانی کرده و با علوم و فرهنگ خود ترکیب نموده و نمونه بهتر و کاملتر بوجود آورده است .
در صد سال اخیر نیز از هنر و دانش غرب بهرهمند شده و زندگانی نوینی پدید آورده است .
سومین مشخص عمده ، ایمان کاملی است که افراد کشور به تأدیب از راه زجر و سیاست داشته و در نتیجه مردم این سرزمین و دیار مؤدّب و در عین حال مردمی آرام و قانع ساخته شدهاند و از دیگر عوامل مهم اینکه در گذشته هیچگونه ثباتی در اوضاع سیاسی این مملکت وجود نداشته و هر روز طایفهای بر این سرزمین مستولی بوده و قرنها این مرز و بوم در تحت رقیّت بیگانگان بسر برده همین گونه تربیت بوده که محو کننده شخصیت و بوجود آورنده ادب صوری و تملق است . با توجه به این هر وقت مرد توانایی بر این کشور فرمانروایی داشته همه فرمانبردار او بودهاند . و قهراً رفاه و آسایش بوجود آمده ولی همین که از میان رفته نا امنی همه جار را فرا گرفته و ایران در حال ناتوانی و زبونی زیسته است .
چهارمین مشخصه فرهنگ ، در سیزده قرن اخیر نفوذ دین مبین اسلام بر کلیه شئون زندگانی بود . پیش از اسلام حمله مقدونیها و تصرف ایران بدست اسکندر و سردارانش با اینکه هشتاد سال بطول انجامید در روح مردم تاثیری نکرد در صورتی که دین اسلام در دل ایرانیان ریشه دواند و اثراتش همه جا هویدا شد . روزی که نوزاد بجهان آمد در گوش او اذان گفتند و نام یکی از امامان را به وی دادند همین که زبان به سخن گشودن باز کرد بدستور غزالی « اصل اول از رکن سوم کتاب کیمیایی سعادت، کلمه الله اکبر را بر زبان جاری ساختند و زمانی که به مکتب خانه پا نهاد ابتدا قرآنش آموختند و روزی پنج بار بعربی نماز خواندن را یاد او دادند « نمازهای یومیه »
مقصود از زندگی را عبادت و بندگی خداوند غفار بدو گفتند . طفل را به روضه خوانی و تعزیه و سوگواری راهنمایی کردند . و زیارت قبور ائمه و عتبات عالیه را به همه توصیه و تاکید نمودند و بهترین رشته تحصیل را علوم دینی دانستند . «قابوسنامه – باب سیو یکم »
مشخصه پنجم این است که در اثر هجوم اقوام و قبایل مختلف از تورانی و هیاطله وهیون وعرب و مغول و تاتار و غُز و کشتارها و غارتها و خرابیها که از جنگها باقی میماند در اثر ناامنی و ظلم و جور حکومتهای مطلقالعنان که بود و نبود افراد به هوی و هوس آنی امیران و فرمانروایان بستگی داشت در اثر تلقینات بعضی از افراد ، مربیانی ایرانی پیوسته انسان را به ناپایداری روزگار و فناپذیر بودن عالم و عدم اطمینان و اتکاء به آینده و بی علاقگی به دینا متوجه نموده و این گونه افکار را چه در مکتب و در مدرسه و چه در مکانهای دیگر در دماغ مردم پروراندهاند . دیوان شعرا و نویسندگان نیز از همین آراء و عقایدی است که در زمان آنها جریان داشته که چنین بیان داشتهاندمثلا فردوسی بیان داشته :
فلک را ندانم چه دارد گمان که ندهد کسی را بجان خود امان
یکی پند گویم ترا من درست دل از بحر گیتی ببایدت شست
و باز بیان داشته :
امروز ترا دسترس فردا نبست و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت سودا نیست کاین باقی عمر را بقا پیدا نیست
به هر حال شعرا و حکمایکی پس از دیگری نگرش درون را بیان داشتهاند همچنین سعدی که از جمله حکمای خوشبین است فرمود :
مکن تکیه بر ملک دینا و پشت که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
و حافظ فرماید :
جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است هزار بار من این نکته کردهام تحقیق
به مأمنی رو و فرصت ثمر غنیمت وقت که در کمینگه عمرند قاطعان طریق
و باز
جمشید از حکایت جام از جهان نبرد زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی
در نتیجه شیوع این تفکر کوشش و فعالیت مردم در تولید ثروت و دلبستگی بزندگانی و توجه به امور دنیا و اقدام به کارهای دامنهدار محدود بوده و مخصوصا بعد از حمله مغول همه چیز را موقت و گذران دانستهاند و جز در امور مذهبی کمتر گامی برداشتهاند که مدتها بعد از آن بهرهگرفته شود .
ششمین مشخصه عمده در دوران بعد از اسلام عدم مداخله دولت است در امر فرهنگ همچنان که در مغرب زمین تا آغاز عصر جدید دولتها توجهی به آموزش و پرورش مردم نداشتند . همانطور نیز در ایران دولت در کار تعلیم و تربیت دخالت نمیکرد . مکتب و مدرسه تاسیس نمینمود مردم را بموجب مقرراتی بایجاد آموزشگاه وادار نمیکرد . در مدارس موجود نظارت نداشت از خزانه دولت به آنها کمک نمیکرد . البته از پادشاهان و بزرگان ایران عدهای مسجد و مدرسه و خانقاه و مکتب بر پا کرده ضیاع و عقار مهم بر آنها وقف کردهاند ولی این کار را از طرف شخص خود نمودهاند نه بنام حکومت ودولت .
تشویق و تحریض به آموختن
از زمانی که تاریخ ایران ثبت شده برای خرد و دانش در این سرزمین ارزش بسیار قائل بودهاند و از خداوند درخواست دانش و بینش کردهاند . در سه هزار سال قبل زردشت پیغمبر ایرانی در دین پشت «اوستا »میگوید «ای راستترین علم مزدا ، آفریده مقدس ، اگر در پیش باشی منتظر من بمان و اگر در دنبال باشی خود را بمن برسان ».
و در همان پشت نیز گوید «راستترین معلم مزدا ، آفریده مقدس را میستائیم که راه نیک نماید و بگذر نیک کشاند ... و به مقصد نیک رساند و گشایش نیک بخشد ...»در کتاب و ندیداد که قسمتی از اوستاست دستور داده است که : «اگر شخصی بیگانه با همکیش یا برادر یا دوست برای تحصیل دانش و هنر نزد شما آید او را بپذیرید و آنچه خواهد بدو بیاموزید .
در دوره اسلامی نیز پیغمبر اکرم « ص »مسلمانان را به دانش آموختن ترغیب و دستور فرموده و علاوه بر احادیثی که از آن حضرت آوردهاند چون «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه »و نیز «الا ان الله یحب بغار العلما » .
یا اخباری که از حضرت امیرالمؤمنین کنند مانند «اعلم ان کمال الدین طلب العلم و العمل به الا وان طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال ان المال مقسوم مضمون لکم قد قسمه عادل بینکم و ضمنه و سیفی لکم و العلم مخزون عند اهله قدامرتهما بطلبه من اهله ناطلبوه ».
در قرآن کریم مکرر بتحصیل و تحقیق و پرسش اشارت شده که برای نمونه دو آیه نقل میشود که بدین مضمون است .
«و ما کان المومنون لینفزوا کافه فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون »
یعنی ممکن نیست تمام گروندگان برای جستن دانش کوچ کنند پس چرا چند تن از هر فرقه کوچ نمیکنند تا تفحّص کنند و یاد بگیرند آنچه برای دین و بقاء آن لازم است و پس از بازگشت بقوم خود تبلیغ کنند تا شاید قوم آنها در حذر باشند و فرمان برند .
و در جای دیگر در قرآن میفرمایید : قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوا الالباب .
و بگو یکسان نیستند کسانیکه میدانند و کسانیکه نمیدانند و صاحبنظران این مسئله را متذکر هستند . علاوه بر احکام دینی تقریبا همه بزرگان و نویسندگان و شاعران ایران مردم را بفرا گرفتن دانش و هنر تشویق وتحریض کردهاند که ذکر هزاریکش در این تحقیق و یاداشت نگنجد فقط نمونهای چند شعر در این بسنده کنم فردوسی شاعر حماسه سرا این مرزوبوم چنین بیان داشته .
بآموختن گرببندی میان زدانش روی بر سپهر روان
زمانی میاسای از آموختن اگر جان همی خواهی افروختن
آیه 123 سوره توبه 2 آیه 9 سوره زمر
چنان دان هر آنکس که دارد خرد بدانش روان را همی پرورد
اگر تخت جوئی هنر بایدت چو سبزی دهد شاخ بر بایدت
توانا بود هر که دانا بود زدانش دل پیر برنا بود
و باز ناصرخسرو قبادیان سروده است :
ز دانا موئی ارزد با جهانی نیرزد صد سر نادان به نائی
بیاموز آنچه نشناسی توزنهای که بر کس نیست از آموختن عار
نشاگردی هر آن کوشاد گردد بود روزی که هم استاد گردد
و در جایی دیگر سنائی در خصوص ارزش علم و دانش چنین بیان میدارد :
علم باشد دلیل نعمت و ناز خنک آنرا که علم شد دمساز
سعدی گوید :
چو خواهی که نامت بماند بجای پسر را خردمندی آموز و رای
بیاموز فرزند را دسترنج اگر دست داری چو قارون بگنج
نظر بسوابق علم دوستی و دانش پژوهی ایرانیان قبل از اسلام و نظر به ایمانی که مردم به پیشوای اسلام و احکام الهی داشتهاند و با توجه به اندرزهای بزرگان ایران و تأثیر آنها در قلوب مردم این سامان جای شگفتی نیست که از این کشور هزاران دانشمند و سخنور و صنعتگر درهر رشته بر خاسته که مایه شگفت جهان و سرافرازی ملت ایران هستند .
فصل دوم
تاریخ آموزش و پرورش در ایران پیش از اسلام بصورت خلاصه
1-منظور از آموزش و پرورش در ایران پیش از اسلام
برای آگاهی از مسیر فرهنگ در ایران پیش از اسلام آگاهی از نکات تاریخی ، آداب و سنن شعائر و آئین مذهبی و ... بسیار ضروری است و چون ذکر مباحث تاریخی در این مختصر نمیگنجد بهمین اندازه اکتفا میشود که بعنوان یادآوری ذکر شود که علیرغم وجود اختلافات طبقاتی بسیار عمیق در ایران باستان و بطور کلی در ایران قبل از اسلام در تمام دورههای تاریخ ایران پیش از اسلام آموزش و تربیت کودکان و نوجوانان بر مبنای تعالیم دینی زردشت بوده است و بطور کلی منظور عمده از تربیت کودکان در این دوره را میتوان از نیایشی که در خرده اوستا آمده است چنین استنباط کرد که منظور از آموزش و پرورش در این دوره تربیت کودک بگونهای است که او بتواند عضو مفید جامعه بار آید . در این نیایش چینن آمده است «ای اهورا مزدا بمن فرزندی عطا فرما که با تربیت و دانا بوده و در هیئت اجتماع داخل شده به وظیفه خود رفتار نماید . فرزند رشید ، محترمی که حاجت دیگران را برآورده فرزندی که بتواند در ترّقی و سعادت خانواده ، شهر و کشور خود بکوشد . »
در اوستا خطاب به پیروان زردشت چنین آمده است : «ای زردشتی ، بهوش و خرد را برای انجام وظیفه نسبت به دیگران آماده دار و از هر کار بیجا و نابهنگام خودداری نما، همواره در اقدام بکار نیک و دستگیری بیچارگان و بینوایان استوار باش »
بدین ترتیب ملاحظه می شود با توجه به اینکه تعالیم زردشت در سراسر ایران قبل از اسلام بصورت تعالیم تربیتی مقبولیت همگانی داشته است ، منظور از آموزش و پرورش را میتوان از تعالیم زردشت در اوستا خرده اوستا ، پند نامه زردشت و ... باقی مانده است بخوبی دریافت . در پند نامه زردشت ،پدر و مادر مسئول تربیت فرزند شناخته میشوند و از کارهای نیکی که طفل انجام دهد اولیای او را نیز بهرهمند دانسته است . در این صورت چنانچه پدر و مادر در پرورش کودک غفلت کنند از عواقب اعمال زشت او برخوردار خواهند شد . بطور خلاصه از دستورات تربیتی زردشت در این دوره که سر تا سر تاریخ آموزش و پرورش ایران باستان مشهود است میتوان سه منظور عمده از تربیت طفل را نتیجه گرفت .
1-خدمت به اجتماع و کشور
2-خدمت به خانوداه
3-بهبودی حال و برتری بر دیگران
مهمترین عوامل مؤثر در آموزش و پرورش در ایران پیش از اسلام
از مطالعه تاریخ آموزش و پرورش ایران باستان چنین بر میآید که ریشه گرفتن عقاید تربیتی و شیوه برخورد با مسائل زندگی عواملی در کار بودهاند که می توان آنها را عوامل اولیه تربیت دانست که عمدهترین آنها عبارتنداز طبیعت ، وضع جغرافیایی و دین زردشت .
الف طبیعت : چنانکه میدانیم کشور ما از قدیمالایام کشور تقریبا خشکی محسوب میشود و جز در برخی از قسمتهای آن نظیر سواحل دریای مازندران ، در اغلب نقاط این کشور خشکی و کم آبی بچشم میخورد . بطور کلی اوضاع خاص طبیعی کشور ما از قبیل وجود کوههای برهنه ، بیابانهای وسیع و بیآب و زمینهای بایر و وسیع کمی پوشش گیاهی جنگلی و ... نیاکان ما را در جستجوی آب و کندن قنات و حاصلخیز کردن زمین و مبارزه با قحطی و خشکسالی و آفات و حشرات ناگزیر وادار به تلاش و کوشش بسیار کرده است . از آینرو در آنها روحیه صبر و استقامت و مبارزه ریشه گرفته و در طول تاریخ آنها را مردمانی نیرومند و زحمت کش ،قانع و سازگار و صرفهجو و صبور با آورده است .
ب وضع جغرافیایی : قرار گرفتن کشور ایران مسیر شرق و غرب بخصوص آسیایمیانه هند و آسیای صغیر و مجاورت با قبایل وحشی و نیمه وحشی شمال شرقی فلات ایران که از راه چپاول و غارت زندگی میکردند . مردم سرزمین ما را همواره در خطر هجوم بیگانگان قرار میداده است بطوریکه این موقعیت خاص جغرافیایی موجب آن شده است که نیاکان ما مجبور به دفاع از خود و سرزمین خود در مقابل طوایف مهاجم بیگانه باشند و در برابر آنها ایستادگی کنند . و بهمین سبب مردمی دلیر و هوشیار و جنگ آزموده شدند . از طرف دیگر قرار داشتن ایران در سر راه هند ، چین ، آسیای صغیر و تمدنهای کناره دریایی مدیترانه و ارتباط با افریقا و تمدنهایی نظیر تمدن مصر ، این نتیجه را نیز داشت که چون وسایل ارتباط و مراوده و داد و ستد بین شرق و غرب عموماً از راه خشکی صورت میگرفت و این راه طبعاً از ایران میگذشت .بنابراین مملکت ما محل تبادل کالا و مصنوعات و آثار هنری و دانش و فرهنگ بود و نیاکان ما در طی قرون متمادی از علم و ادب و تمدن و هنر خاور و باختر استفاده میکردند و ملل شرق و غرب را نیز از تمدن و هنر و فرهنگ خویش بهرهمند میساختند .